امام علی(ع)

امام علی (ع) :آنچنان با مردم آمیزش و رفت و آمد کنید که اگر مردید برایتان بگریند و اگر ماندید شوق دیدار شما را داشته باشند .    نهج البلاغه   امام علی (ع) : هیچ روزی بر فرزند آدم نمی گذرد  مگر اینکه به او میگوید من روز تازه ای هستم و درباره تو گواهی میدهم در من کار نیک کن و عمل خیر بجا آورد تا در روز قیامت به نفع ات گواهی دهم زیرا بعد از این هرگز مرا نخواهی دید.    تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 41 امام علی (ع) :هرکه زیاد به کاری دست بزند به آن معروف می شود کسی که شوخی اش زیاد گشت سبک میگردد و هرکه خنده اش فراوان شد هیبت و وقارش از بین میرود .    روضه کافی جلد 1 صفحه 30   امام علی (ع) : در نامه خود به امام حسن (ع) فرمودند : بپرهیز از غیرت کردن بی مورد  و سخت گیری بیش از حد در مورد زنان زیرا این کار زنان سالم را سوی گناه و خطا کاری سوق میدهد.  نهج البلاغه نامه 34 امام علی (ع) :هر یک از شما وقتی وارد خانه ای شد به اهل آن سلام نماید و اگر کسی در خانه نبود باز هم سلام کند زیرا خداوند که حاضر است و سوره قل هوالله را بخواند که فقر را از خانه بیرون ببرد .     تحف العقول صفحه 110   امام علی (ع) :خدا رحمت کند بنده ای را که به دنبال علوم و معارف الهی می رود و پندیات و مواعظ الهی را بشنود و حفظ نموده و عمل نماید و مراقب احکام دینی و وظایف شرعی خود باشد و چون به کار خیری دعوت شد اجابت نماید و چون به گناه و معصیت خدا رسید اجتناب نماید.  طرائف الحکم جلد 1 صفحه 317   امام علی (ع) :از کسانی مباش که عیب ظاهری و واضح خود را نمی بیند ولی کوچکترین عیب دیگری برایش بزرگ است و نیز از کسانی مباش که گناه بسیار خویش را ناچیز می شمارد و اندک گناه دیگری در چشمان او بسیار است.   طرائف الحکم جلد 1 صفحه 353 امام علی (ع) :هرکس نهال دوستی غذاهای گوناگون را در نفس اش بنشاند میوه آن بیماریهای گوناگون است که از آن درو کند.  غررالحکم صفحه 794 امام علی (ع) :کسی که به واسطه پیروی کور کورانه از مردم و همرنگ شدن با جماعت امری را انجام دهد که نافرمانی و معصیت خداست اصلا دین ندارد و مشرک است.     طرائف الحکم جلد 1 صفحه 353 امام علی (ع) :کسی که در انفاق نمودن و احسان به مردم یقین به جبران و عوض پروردگار دارد احساس و بخشش اش در راه خدا بیشتر خواهد شد چنانچه خدای متعال در سوره سباء آیه 38 فرمود : و خدا در وعده خود برای جبران احسان شما تخلف نمی ورزد.   طرائف الحکم جلد1 صفحه 356 امام علی (ع) :خودخواهی و تکبر به هنگام ریاست و حکمرانی خواری و ذلت به هنگام بر کنار شدن از آن پست را در بر دارد.   غررالحکم صفحه 64 امام علی (ع) : 1 .خودخواهی اساس نابودی است 2. فروتنی و تواضع نردبان بزرگواری است 3. نگاه بد دیده بان فتنه ها و سختی هاست 4. اسرافکاری هم نشین فقر است 5. وفاداری قلعه سروری میان مردم است و اطاعت از دستورات خدا سبب آبرومندی و عزت میان مردم است.    غررالحکم صفحه 66 امام علی (ع) :ستایش بی اندازه از شخص تکبر را در او پدید می آورد و پستی را در شخص ستایش کننده به بار آورد و نکوهش بی اندازه درباره خطای شخص کینه و دشمنی را بین دو طرف بیشتر می کند.    غررالحکم صفحه 83   امام علی (ع) :هرکس که رفیق اهل معرفت و برادر دینی خود را از دست دهد مانند این است که شریفترین اعضای بدنش را از دست داده است.  غررالحکم صفحه 795   امام علی (ع) :کسی که گناه و امر قبیحی را که دیگری انجام داد نیکو شمارد مانند این است که آن کار زشت را انجام داده و در آن شرکت داشته است. طرائف الحکم جلد 1 صفحه 341     امام علی (ع) :به خدا سوگند اگر همانند شتران بچه مرده بنالید و همچون کبوتران جفت از دست داده بانگ بر آورید و همچون راهبان تارک دنیا زاری کنید و در راه خدا از اموال و فرزندان خویش ببرید تا گناهی که در نامه اعمالتان ثبت گشته و فرشتگان آن را ثبت نموده اند بخشوده شود در مقابل عذابی که بابت آن گناه بر شما از آن ترسناکم اندک و کم است.   نهج البلاغه خطبه 52   امام علی (ع) :گناهکار خندانی که به گناه خود اعتراف دارد و شرمنده خداست از شخص عبادت کننده گریانی که به عمل خود بر پروردگار مغرور گشته بهتر است. طرائف الحکم جلد 1 صفحه 364   امام علی (ع) :تباهی و فساد اخلاق انسان به سبب هم نشینی با مردم گمراه و بی دین است و اصلاح اخلاق انسان در معاشرت و دوستی با نیکان و صالحان می باشد.  طرائف الحکم جلد 1 صفحه 342     امام علی (ع) :روز بازپرسی و انتقامگیری شخص مظلوم از ظالم در محکمه عدل الهی بسیار سخت تر است از روز ستم شخص ظالم بر مظلوم. طرائف الحکم جلد 1 صفحه 341   امام علی (ع) :برترین پاسخ به ابله خاموشی و سکوت است و سخت ترین سرزنش و نکوهش خردمند و عاقل کنایه زدن به اوست.   غررالحکم صفحه 71     امام علی (ع) :دورترین حالتی که بنده از خدا دارد این است که تمام همت و توجهش به پر کردن شکمش و استفاده از شهوت جنسی اش باشد. خصال الصدوق صفحه 10   امام علی (ع) :سرگرم شدن به چیزهای فانی و بیهوده که ارزش آخرتی ندارد عمر گرانبها را تباه می سازد و تفکر و اندیشه در غیر حکمت و پندیات الهی پیروی از هوی و هوس است.   غررالحکم صفحه 77   امام علی (ع) :محبت و دوستی ما اهل بیت (ع) در سه جا برای شیعیانمان سودمند خواهد بود :1. هنگام نزول ملک الموت 2. هنگام وارد شدن دو ملک سوال و جواب نکیر و منکر در شب اول قبر 3. هنگام ایستادن در مقابل پروردگار برای حساب اعمال .   بحارالانوار جلد 7     امام علی (ع) :دور اندیشی و تفکر  در مورد جوانب کار قبل از انجام آن تو را از پشیمانی و ندامت پس از انجام کار ایمن می کند. 338 بحارالانوار جلد 71 صفحه     امام علی (ع) :هرکه بدی را واگذارد درهای نیکی بر رویش باز می شود و هرکه شوخی اش زیاد گشت شخصیت و هیبت و وقارش نابود شود. غررالحکم صفحه 821 امام علی (ع) :صحبت کردن غیر ضروری با زنان نامحرم انسان سالم را گرفتار بلاها و مصیبت ها می سازد و قلب انسان را به انحراف و مریضی می کشاند.تفسیر نور الثقلین جلد 5 صفحه 532   امام علی (ع) :هرکس عاشق چیزی شود محبت آن چیز چشم و گوش او را از حقیقت کور و کر می سازد پس شخص عاشق نگاه میکند با چشمی که سالم نیست و گوش میکند با گوشی که شنوائی درستی ندارد و شهوات پرده عقل او را پاره کرده. نهج البلاغه خطبه 198 امام علی (ع) : همانا انسان تا وقتی که در نماز است جسم او و لباسش و فرش زیر پایش و در و دیوار اطرافش و هرچه در اطراف او می باشد تسبیح خدا میگوید پس چه زشت است که انسان در نماز متوجه خدای عزوجل نشود و از فرش زیر پایش پست تر گردد.     میزان الحکمه جلد 5 صفحه 377 امام علی (ع) :هر دوستی که بنا و سبب آغازش غیر خدائی باشد ضلالت و گمراهی است و دوام آن محال و غیر ممکن است.میزان الحکمه جلد 1 صفحه 47 امام علی (ع) :از آقا امیرالمومنین (ع) سوال شد کدام دوست و هم نشین از همه بدتر است ؟ فرمود آنکس که نافرمانی خدا در نظرشما خوب و زیبا جلوه می دهد.    بحارالانوار جلد 74 صفحه 190 امام علی (ع) :هرگاه خدای سبحان مصلحت بنده ای را بخواهد به او الهام میفرماید که کم صحبت کند و کم بخورد و کم بخوابد.    مستدرک الوسائل جلد 3 صفحه 61 امام علی (ع) :شخض بخیل صندوق دار و خزانه دار ورثه خویش است.    میزان الحکمه جلد 1 صفحه 375 امام علی (ع) :نگاه کردن به شخص بخیل و خسیس قلب را سخت و انسان را سنگدل میکند و خوردن غذای او انسان را مریض می سازد.    بحارالانوار جلد 78 صفحه 53 امام علی (ع) :هرکس به شخص پاک و بیگناهی نسبت دروغ گناهی میدهد و به او تهمتی ناروا زند این کارش از آسمان ها و زمین سنگین تر است.   بحارالانوار جلد 77 صفحه 31 امام علی (ع): بها و ارزش جان تو ای انسان بهشت است پس مراقب باش به واسطه اعمال و کردارت خودت را به چیزی جز بهشت نفروشی.    بحارالانوار جلد 78 صفحه 73   امام علی (ع) :کمترین چیزی که بر انسان لازم است در مقابل خداوند بزرگ آن است که کمک نگیری و یاری نجویی از اعضای بدنت که نعمتهای الهی بر تو اند در راه گناه و ارتکاب معاصی و نافرمانی او.طرائف الحکم جلد 1 صفحه 215 امام علی (ع) :چهار چیز اگر به کسی داده شود خیر دنیا و آخرت به او عطا شده است 1. راستی در گفتار 2. اداء امانت 3. مواظبت در غذا خوردن که حرام و شبه ناک نخورد 4. اخلاق خوش     میزان الحکم جلد 3 صفحه 206   امام علی (ع) : روز خود را به گفته های چنین و چنان و یا اینکه چها و چها کردیم به سر نبرید زیرا با شما نگهبانانی هستند که سخنانتان را می نویسند و خدای عزوجل را در هر مکانی یاد کنید و زیاد بر پیغمبر (ص) و آلش صلوات بفرستید که خدای متعال دعای شما را به واسطه درود بر محمد و آلش  محمد (ص) می پذیرد.  تحف العقول صفحه 97   امام علی (ع) : به سبب اعمال زشتی که انجام می دهید ما را از شفاعت خود در قیامت درمانده نکنید همانا چه زشت است که مومن به بهشت رود و پرده دریده و بی آبرو باشد.       تحف العقول صفحه 98   امام علی (ع) : به کودکان خود نماز را بیاموزید و چون به هشت سال برسند آنها را مسئول آن بدانید.         منبع : تحف العقول صفحه 110   امام علی (ع) : هرکه میخواهد بداند نزد خدا چه مقامی دارد پس بنگرد در نزد گناهان چگونه است .                   تحف العقول صفحه 108   امام علی (ع) : انواع بلا را با دعا برطرف کنید سوگند به آنکه دانه را شکافت و جاندار را جان داد بلاء شتابان تر است به مومن از سیلی که از سرازیری تپه پایین رود و در دعا هایتان عافیت از بلاء ها و سختی ها را بخوانید.                تحف العقول صفحه 106   امام علی (ع) : هرکس بداند که کلام او جزء کردارش ثبت میشود کمتر سخن می گوید در آنچیزی که سودش دهد و هرکه زبانش را حفظ کند مردم ازاو آسوده خیالند و او به حاجتش برسد.     تحف العقول صفحه 91   امام علی (ع) : هرکه چیزی را زیاد اظهار کند به آن معروف میشود و هرکه زیاد شوخی کند سبک گردد و هرکه زیاد بخنندد هیبت و وقارش از بین می رود. تحف العقول صفحه 91   امام علی (ع) : هرکه پرده آبروی دیگری را پاره کند عیوب خانه خود را پرده دریده .             تحف العقول صفحه 89   امام علی (ع) : هرکس از خود بدگویی و انتقاد کند خودش را اصلاح کرده و هرکه خود ستایی کند و خودش را پاک شمرد خودش را نابود نموده است.    غررالحکم صفحه 399   امام علی (ع) : هیچکس مزه ایمان را نمی چشد تا این که دروغ را ترک کند چه کوچک باشد چه بزرگ و چه شوخی باشد یا جدی .  اصول کافی جلد 2 صفحه 34   امام علی (ع) : در ضمن وصایای خود به امام حسین (ع) فرموده باشند : خوشبخت و رستگار کسی است که علمش و عملش دوستی و دشمنی اش گرفتن و رها کردنش سخت گفتن و سکوتش رفتار و گفتارش تنها بر اساس رضای الهی استوار باشد و بر خلاف امر پروردگار قدمی بر ندارد.   تحف العقول صفحه 91   امام علی (ع) : کاش میدانستم کسی که از علم الهی بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده و آنکس که از علم الهی بهره مند شده چه چیزی به دست نیاورده است. الحدیث جلد2 صفحه 1   امام علی (ع) : علم و دانش بیش از مقداری است که قابل احاطه باشد و یک فرد نمی تواند بر همه آنها واقف گردد پس سعی کنید از هر علمی بهتر و شایسته اش را فرا گیرید.    الحدیث جلد2صفحه 15   امام علی (ع) : مرد با ایمانی را مخاطب ساخت و فرمود علم و ادب الهی ارزش وجود تو است پس در یادگیری آن کوشش نما چه هر مقداری که دانش و علم دینی تو افزوده شود بها و ارزش تو افزایش می یابد.       مشکوة الانوار صفحه 135   امام علی (ع) : هواهای نفسانی و شهوانی مانند دشمن ترین دشمنان توست که قصد دارد خون تو را بریزد پس سعی کن که بر آن غالب و پیروز گردی و گرنه هلاکت خواهد کرد.    غررالحکم صفحه 797   امام علی (ع) : هزار دوست و هم نشین بسیار نیست ولی یک دشمن برای آدمی البته بسیار است.     بحارالانوار جلد 14 صفحه 264   امام علی (ع) : دنیا برای تو دو روز است یک روز به نفع تو و طبق تمایلات توست و یک روز به ضرر تو و بر خلاف خواهشهای تو است روزی که به نفع تو است و نعم الهی را در اختیار داری تکبر و سرکشی نکن و روزی که به ضرر تو است و گرفتار ناملایماتی صابر و بردبار باش .     نهج البلاغه حکمت 390   امام علی (ع) : کسی که در مقابل شیفتگان دنیا اظهار ذلت کند و برای دلباختگان مال و مقام تن به ذلت و خواری دهد با این عمل جامه تقوی و عزت را از خود در آورده است.    الحدیث جلد 2 صفحه 36   امام علی (ع) : از رفاقت با کسانی که رفتارشان خطا و اعمالشان ناپسند است بر حذر باشید چه آنکه آدمی به رویه و روش رفیق اش خو می گیرد و به افکار و اعمال وی معتاد میشود.      نهج البلاغه نامه 69
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۴۲
مصطفی خاکساری
احادیث امام علی (ع) امام علی (ع) : هشت کس اگر اهانت دیدند دیگری را ملامت نکنند : آنکه بی دعوت بر سفره ای حاضر شود .آنکه بر صاحب خانه حکم کند یا دستور دهد.کسیکه از دشمنان خیر خواهد .کسیکه از لئیمان کرم طلبد.آنکه بدون اجازه وارد سخن محرمانه مردم شود. توهین کننده به پادشاهان . شرکت کننده در مجلسی که اهلش نیست . و آنکه برای کسی سخن گوید که گوش نمی کند .         کتاب نصایح   امام علی (ع) : روزی امیر المومنین (ع) خدمت حضرت محمد (ص) شرفیاب شد پیغمبر پرسید : در چه حالی هستی ابوالحسن ؟ عرض کرد : در حالیکه هشت طلبکار دارم : خدا واجبات طلب می کند . شما سنت از من می خواهید . نویسندگان عمل راستگوئی . فرشته مرگ از من روح می خواهد . خانواده از من غذا می خواهد . شیطان از من گناه می خواهد . نفس از من لذت می خواهد . و دنیا تمایل و رغبت .      کتاب نصایح امام علی (ع) : به علی (ع) گفته شد که آیا شما عقیده دارید شراب خواری بدتر از زنا و دزدی است فرمود : بله سپس استدلال کرد که شارب الخمر وقتی شراب می خورد و مست می شود زنا می کند به سرقت دست می زند و آدم می کشد و فریضه نماز را ترک می کند.   گفتار فلسفی جوان جلد 2صفحه 488 امام علی (ع):در نامه خود به برخی از استاندارانش می فرمود:قلمهای خود را نازک بتراشید و سطرها را به هم نزدیک کنید و زیادی کلمات را حذف کنید و در آوردن معانی صرفه جویی کنید و از زیاده روی بپرهیزید که اموال مسلمین تاب و تحمل زیاده روی را ندارد .   الحیاة جلد 2 صفحه 197 امام علی (ع):همانا دین خدا به وسیله اشخاص و مردان سرشناس شناخته نمی شود بلکه به نشانه ها و آیات الهی شناخته می گردد بنابراین دستورات و نشانه های حق را بشناس تا در شناخت صاحبان حق گمراه نشوی.    گفتار دلنشین صفحه 68 امام علی (ع):چه خوب است که تمام صحبتها و سخنان شما ذکر خدا و قرائت قرآن باشد که چون از پیامبر پرسیدند:در نزد خدا کدام عمل برتر است؟ فرمودند: قرائت قرآن و اینکه در حالی بمیری که زبانت به ذکر خدا مشغول باشد.   الحیاه جلد 2 صفحه 113   امام علی (ع):عبور امام (ع)به مردی افتاد که سخنان بیهوده بسیار می گفت.امام (ع)در کنار مرد ایستاد و فرمود :ای مرد تو با این گفتار زیادت توسط فرشتگان محافظ اعمال نامه ای را برای پروردگار املاء می کنی پس سخنی بگو که سودت برساند نه که زیانت دهد.   آثار الصادقین جلد 9 صفحه 25   امام علی (ع):سعی و کوشش نما که خداوند تو را در حال نافرمانی اش و ارتکاب گناه نبیند و بکوش که خداوند تو را در حال انجام طاعت خود مشاهده کند که اگر این گونه نباشی از زیانکاران خواهی بود.  وسائل الشیعه جلد 15 صفحه 79   امام علی (ع) :همانا خدای تعالی خطاب به فرزند آدم می فرماید :ای پسر آدم هرگاه چشمان تو با تو در دیدن حرام منازعه کند برای رفع آن دو پلک قرار دادم که آنها را در هنگام مشاهده حرام در هم کنی و حرام را مشاهده نکنی و اگر زبانت با تو در مورد صحبت از محرمات منازعه کرد دو لب برایت قرار دادم آنها را روی هم ببند و سخن حرام مگو.   وسائل الشیعه جلد 15صفحه 90   امام علی (ع):نتیجه دوستی با اشرار جذب بدی و شر است مانند باد که از گذر گاه متعفن می گذرد با خود بوی تعفن می آورد و نتیجه دوستی با نیکان جذب خیر و نیکی است همچون باد که از محل خوشبو و عطر داری که می گذرد با خود بوی خوش می آورد.    مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 64   امام علی (ع):خدا را فرشته ای است که هر روز بانگ می زند بزایید برای مردن و فراهم آورید برای نابود شدن و بسازید برای ویران گشتن.نهج البلاغه حکمت 132   امام علی (ع):ای مردم در کسب اعمال نیکو و خیر بکوشید و از فرا رسیدن مرگ ناگهانی بترسید زیرا آنچه از مال و روزی که از دستتان رفته امید بازگشت آن وجود دارد اما عمر گذشته را نمی توان باز گرداند.     نهج البلاغه خطبه 114   مولا علی (ع):هر چیزی که انسان را از یاد خدا غافل کند (در شهوات فرو برد)آن در حکم قمار است.    وسائل الشیعه جلد 12 صفحه 235 امام علی (ع) :به فرزندش امام حسین (ع)فرمود : پسر جانم هرسختی و بد حالی که دنبالش بهشت باشد بدحالی نیست و هیچ خوشی و لذتی که پایانش جهنم باشد خوشی نیست بدان پسرم هر نعمتی و لذتی در دنیا در مقابل بهشت جهنم است و تمام بلاها و سختی های دنیا در مقابل جهنم عافیت است . تحف العقول صفحه 215   امام علی (ع) :خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده :1.رضای خود را در طاعت ها پس هیچ عبادتی را کم نشمارید شاید همان مورد رضای خدا باشد 2.غضبش را در گناهان پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب او باشد 3.استجابت خود را در دعاها پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد 4.ولی و دوست خود را در میان بندگانش پس به هیچ بنده ای بی اعتنایی نکنید شاید هم او ولی خدا باشد و شما نشناسیدش . تحف العقول صفحه 182 امام علی (ع) :خداوند به حضرت موسی وحی فرمود :ای موسی سفارش مرا در مورد چهار چیز بخاطر بسپار :1.تانفهمیدی که گناهانت را آمرزیده ام به گناه دیگری مپرداز 2.تا ندانی گنج های خزائنم تمام شده غم روزی مخور 3.تانبینی ملک و پادشاهی من از دست رفته به دیگری امید مبند 4.تا مرده شیطان را نبینی از مکرش ایمن مباش.    نصایح صفحه 183   امام علی (ع) :کسی که شش خصلت داشته باشد همه درهای بهشت بر رویش گشوده است و تمام درهای جهنم بر رویش بسته است :1.خدا را بشناسد و اطاعتش نماید 2.شیطان را بشناسد و مخالفتش کند . 3. راه حق و اهلش را بشناسد و دنبالش برود 4.باطل و اهل آن را بشناسد و ترکشان گوید .5.دنیای حرام را بشناسد و رهایش سازد 6.آخرت را بشناسد و طلبش کند .     نصایح صفحه 248   امام علی (ع) :ریاکار چهار نشانه دارد 1-هنگامی که تنهاست در عبادت خدا و ذکرش خیر تنبل و کسل است 2-در میان مردم و جمع در عبادت خدا و اعمال خیر کوشاست 3-چون از او تعریف کنند بیشتر کار می کند 4-هرگاه از عمل او تمجید و تعریفی نکنند کار خیر را ترک کند.     نصایح صفحه 187   امام علی (ع) :راستی اهل خیر و شر را نمیتوان تشخیص داد مگر به مردم اگر می خواهی اهل خیر را بشناسی کار خیری را شروع کن کسانی که آن کار را تایید می کنند و دنباله روی از آن میکنند اهل خیرند و اگر می خواهی شر و اهلش را بفهمی کار بدی را شروع کن همان کسانی که از آن پیروی می کنند اهل شرند . تحف العقول صفحه 215   امام علی (ع) :مردی به امام (ع) عرض کرد سفارشی به من نمایید فرمود : سفارش من به تو این است که کار خیر و نیک خود را هر قدر زیاد هم باشد هرگز بسیار مشمار و گناه خود را هر قدر هم کم باشد اندک مشمار .    تحف العقول صفحه 202   امام علی (ع) :همه خوبی ها در سه عمل جمع شده 1-نگاه کردن 2-سکوت نمودن 3-صحبت کردن   اما هر دیدنی که در آن عبرت و پند آموزی نباشد بیجا و مهمل است و هر سکوتی که در آن اندیشیدن نباشد بیهوده است و هر سخن گفتنی که در آن ذکر و یادی از خدا نباشد بیهوده است .   تحف العقول صفحه 210   امام علی (ع) :در سفارش خود به فرزندش امام حسین (ع) فرمودند :پسر جانم عافیت ده جزء است نه جزء آن در خاموشی است جز به ذکر خدا و یکی هم در ترک هم نشینی نابخردان .     تحف العقول صفحه 145   امام علی (ع) :از امیر المومنین (ع) سوال شد :دانشمند تر از همه مردم کیست :فرمود کسی که سخن خیر و حکمت را از هر شخصی که شنید قبول کند و آن را به معلومات و دانش خویش بیفزاید .     خصال الصدوق صفحه 6 امام علی (ع) :هرکس که قرائت قرآن را وسیله اخاذی و گرفتن پول از مردم قرار دهد روز قیامت به محشر می آید در حالی که گوشت صورتش ریخته و تنها استخوانهایش باقی مانده و به این شکل آبرویش در نزد مردم می رود .      آثار الصادقین جلد (17) صفحه 321 امام علی (ع) : تا وقتی که گرسنه نشدی اقدام به خوردن غذا مکن و وقتی به خوردن اقدام کردی قبل از آنکه کامل سیر شوی دست از غذا خوردن بردار.غذا را با آرامش و خوب بجو تا هضم آن آسان شود و پیش از خوابیدن و به رختخواب رفتن به توالت برو و خود را تخلیه کن چون این سفارشات را به کار بندی از از پزشک بی نیاز شوی.       آثارالصادقین جلد 2 صفحه 387  امام علی (ع) :از پرخوری پرهیز کنید زیرا هرکه پرخوری کند دردهای درونی اش بسیار گردد و خواب های فاسد و پریشان بیند و نیز موجب سنگدلی شخص و سبب کسالت و تنبلی در خواندن نماز میشود .    آثارالصادقین جلد 9 صفحه 970   امام علی (ع) :آن کس که با بدان و شروران رفاقت کند همچون مسافر دریاست که اگر از غرق شدن سالم بماند از ترس و بیم سالم نمی ماند.   آثارالصادقین جلد 10 صفحه 366   امام علی (ع) :در میان گناهان چیزی سخت تر از پیروی شهوات نفسانی و لذت نامشروع جنسی نیست پس فرمان نفس را در این موارد نبرید تا شما را از یاد خدای تعالی باز ندارد .      آثار الصادقین جلد 10 صفحه 114   امام علی (ع) : انسان عاقل بوسیله پندیات و اخلاقیات الهی اصلاح میشود و این حیوانات هستند که جز از راه کتک و ضرب و شتم مطیع و فرمانبر نمی شوند.  اخلاق فلسفی جلد 1 صفحه 131 امام علی (ع) :چون دیدی که خداوند پیاپی بر تو بلا فرستاد سپاس و شکر او را به جای آور و چون ملاحظه کردی که خداوند در پی گناهانت پی در پی به تو نعمت داد از مکر او با خودت بترس .     آثار الصادقین جلد 13 صفحه 210   امام علی (ع) :راستی بزرگترین افسوس در روز قیامت حسرت و افسوس مردی است که در نافرمانی خداوند مالی بدست آورد و آنرا برای وارثین خود قرار دهد و شخص وارث آن مال را در راه فرمان خدای سبحان انفاق کند و به بهشت رود و مرد نخستین که صاحب مال بود به سبب همان مال به دوزخ رود.  آثارالصادقین جلد 2 صفحه 148   امام علی (ع) : هرکه دوست دارد بدون ثروت غنی شود و بر سلطه و قدرت عزت یابد و بدون فامیل و خویشاوند فزونی یابد باید از ذلت معصیت خدا به سوی عزت طاعت او خارج شود . که اگر این طور شد همه آن مطالب را خواهد یافت.    آثارالصادقین جلد 13 صفحه 251   امام علی (ع) : آن کس که گفتار حکیمانه مومنان دانا را نشوند و از دانش علمای ربانی بهره نگیرد رفته رفته عقلش می میرد.   گفتار فلسفی جلد 1 صفحه 187 امام علی (ع) : در خاتمه تورات پنج جمله است که دوست دارم هر روز بامداد آن را مطالعه کنم : 1. عالم بی عمل با شیطان برابر است 2. سلطان بی عدالت با فرعون برابر است 3. فقیر طمعکاری که در برابر توانگران خضوع کند با سگ همانند است 4.ثروتی که از آن در امور خیر سودی نبرند با سنگ و آجر یکسان است . 5 . زنی که بدون ضرورت و نیاز از خانه بیرون رود با کنیز برابر است .    نصایح صفحه 223   امام علی (ع) : به کودکان خود نماز را بیاموزید و چون به هشت سال رسند آنها را مسئول آن بدانید و از آن باز خواستشان کنید .    تحف العقول صفحه 110   امام علی (ع) :از جمله حقوق استاد بر شاگر این است که چون بر او وارد شدی و گروهی نزد او بودند به همه سلام کن و او را به تحیت مخصوص گردان 2. در محضرش صحبت مکن و با دست اشاره نکن و مگو فلانی و فلانی بر خلاف نظر او چنین گفته اند 3 . از طولانی شدن مجلسش دلتنگ مشو زیرا مثل عالم مثل درخت خرماست باید در انتظار آن باشی که چیزی از آن بر تو فرو ریزد .   اصول کافی جلد 1 صفحه 46   امام علی (ع) : هر سخن و گفتاری که در آن ذکری از خدا نباشد لغو و باطل است و هرسکوتی که در آن فکر و اندیشه نباشد لهو و بیهوده است و هرنگاهی که در آن عبرت گیری و پند نباشد بازی و بیهوده است .    آثار الصادقین جلد 6 صفحه 291   امام  علی (ع) :خداوند شش طایفه را به خاطر شش صفت ناپسند عذاب سختی میکند : 1 . علماء را به خاطر حسادت 2. مالکان ثروت و سرمایه را به خاطر خودپسندی و تکبر 3. سلاطین و روسا را به خاطر ستم گری به مردم 4.اعراب را به خاطر تعصب و نژاد پرستی 5. کاسبان و تجار را به خاطر خیانت 6. وروستاییان را به خاطر نادانی و جهالت در یادگیری احکام و دستورات دین .    تحف العقول صفحه 200
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۴۲
مصطفی خاکساری
نامه شماره : 37 و من کتاب له ع إ لى مُعاوِیَةَ:فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا اءَشَدَّ لُزُومَکَ لِلْاءَهْوَاءَ الْمُبْتَدَعَةِ وَ الْحَیْرَةِ الْمُتَّبَعَةِ مَعَ تَضْیِیعِ الْحَقَائِقِ وَ اطِّرَاحِ الْوَثَائِقِ، الَّتِی هِیَ لِلَّهِ طِلْبَةٌ وَ عَلَى عِبَادِهِ حُجَّةٌ!فَاءَمَّا إِکْثَارُکَ الْحِجَاجَ فِى عُثْمَانَ وَ قَتَلَتِهِ، فَإِنَّکَ إِنَّمَا نَصَرْتَ عُثْمَانَ حَیْثُ کَانَ النَّصْرُ لَکَ وَ خَذَلْتَهُ حَیْثُ کَانَ النَّصْرُ لَهُ، وَالسَّلاَمُ. از نامه آن حضرت (ع ) به معاویهسبحان الله ! چه بسیار است پیروى تو از هواهاى بدعت آمیز و چه سخت است گرفتار آمدنت به چنگ حیرت و سرگردانى . حقایق را ضایع مى گذارى و پیمانها را به دور مى افکنى . حقایق و پیمانهایى که خواسته خداوند است و حجت است بر بندگان او، اما درباره عثمان و قاتلانش ، سخت به جدال برخاسته اى و فراوان سخن مى گویى . تو خود روزگارى به یارى عثمان برخاستى که یارى کردنت به سود خودت بود و هنگامى از یارى کردن باز ایستادى و او را واگذاشتى که اگر یاریش مى کردى به سود او بود. والسلام . نامه شماره : 38 و من کتاب له ع إ لى اءهْلِ مِصْرَ لَمَا وَلَى عَلَیْهِمُ اءلاَشْتَرَ:مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیِّ اءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِینَ عُصِیَ فِی اءَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى اْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْمُقِیمِ وَ الظَّاعِنِ فَلاَ مَعْرُوفٌ یُسْتَرَاحُ إِلَیْهِ وَ لاَ مُنْکَرٌ یُتَنَاهَى عَنْهُ.اءَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ عَبْدا مِنْ عِبَادِ اللَّهِ، لاَ یَنَامُ اءَیَّامَ الْخَوْفِ وَ لاَ یَنْکُلُ عَنِ الْاءَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ، اءَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِیقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ اءَخُو مَذْحِجٍ، فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اءَطِیعُوا اءَمْرَهُ فِیمَا طَابَقَ الْحَقَّ، فَإِنَّهُ سَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ اللَّهِ، لاَ کَلِیلُ الظُّبَةِ وَ لاَ نَابِی الضَّرِیبَةِ، فَإِنْ اءَمَرَکُمْ اءَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ اءَمَرَکُمْ اءَنْ تُقِیمُوا فَاءَقِیمُوا فَإِنَّهُ لاَ یُقْدِمُ وَ لاَ یُحْجِمُ وَ لاَ یُؤَخِّرُ وَ لاَ یُقَدِّمُ إِلا عَنْ اءَمْرِی وَ قَدْ آثَرْتُکُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِی لِنَصِیحَتِهِ لَکُمْ وَ شِدَّةِ شَکِیمَتِهِ عَلَى عَدُوِّکُمْ. نامه اى از آن حضرت (ع ) به مردم مصر هنگامى که مالک اشتر (رحمه الله ) را بر آنان امارت داد.از بنده خدا على ، امیرالمؤ منین ، به مردمى که براى خدا خشمگین شدند، هنگامى که دیگران در زمینش نافرمانى کردند و حقش را از میان بردند. هنگامى که ستم ، سراپرده اش را بر سر نیکوکار و تبهکار و مقیم و مسافر بر پاى داشت و هیچ معروفى نماند که در سایه آن توان آسود و نه کس از منکرى سرباز مى زد.اما بعد، بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم . مردى که در روزگار وحشت به خواب نرود و در ساعات خوف از دشمن رخ برنتابد. بر دشمنان از لهیب آتش سوزنده تر است . او مالک بن الحارث از قبیله مذحج است .در هر چه موافق حق بود به سخنش گوش بسپارید و فرمانش را اطاعت کنید. اگر گفت ، به راه افتید، به راه افتید و اگر گفت ، درنگ کنید، درنگ کنید. او شمشیرى است از شمشیرهاى خدا که نه تیزیش کند شود و نه ضربتش بى اثر ماند. او نه به خود در کارى اقدام مى کند. و نه از کارى باز مى ایستد، نه قدم واپس نهد و نه پیش گذارد، مگر به فرمان من . در فرستادن مالک به دیار شما، شما را بر خود ترجیح نهادم ، زیرا مالک را نیکخواه شما دیدم و دیدم که او از هر کس دیگر سخت تر لجام بر دهان دشمنانتان زند. نامه شماره : 39 و من کتاب له ع إ لى عَمْرِ و بْنِ اءلْعاصِ:فَإِنَّکَ قَدْ جَعَلْتَ دِینَکَ تَبْعا لِدُنْیَا امْرِئٍ ظَاهِرٍ غَیُّهُ، مَهْتُوکٍ سِتْرُهُ، یَشِینُ الْکَرِیمَ بِمَجْلِسِهِ وَ یُسَفِّهُ الْحَلِیمَ بِخِلْطَتِهِ، فَاتَّبَعْتَ اءَثَرَهُ وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ اتِّبَاعَ الْکَلْبِ لِلضِّرْغَامِ یَلُوذُ اِلى مَخَالِبِهِ وَ یَنْتَظِرُ مَا یُلْقَى إِلَیْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِیسَتِهِ، فَاءَذْهَبْتَ دُنْیَاکَ وَ آخِرَتَکَ وَ لَوْ بِالْحَقِّ اءَخَذْتَ اءَدْرَکْتَ مَا طَلَبْتَ، فَإِنْ یُمَکِّنِّی اللَّهُ مِنْکَ وَ مِنِ ابْنِ اءَبِی سُفْیَانَ اءَجْزِکُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا وَ إِنْ تُعْجِزَا وَ تَبْقَیَا فَمَا اءَمَامَکُمَا شَرُّ لَکُمَا، وَالسَّلاَمُ. از نامه آن حضرت (ع ) به عمرو بن العاصتو دین خود را تابع مردى ساختى که گمراهیش آشکار است و پرده اش دریده است . کریمان را در مجلس خود ناسزا گوید و به هنگام معاشرت ، بردبار را سفیه خواند. تو از پى او رفتى و بخشش او را خواستى ، آنسان که سگ از پى شیر رود و به چنگالهاى او چشم دوزد تا مگر چیزى از فضله طعام خود نزد او اندازد.پس هم دنیایت را به باد دادى و هم آخرتت را. اگر به حق روى مى آوردى هر چه مى خواستى به چنگ مى آوردى . اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابو سفیان چیرگى دهد، سزاى اعمالتان را بدهم و اگر شما مرا ناتوان کردید و برجاى ماندید عذاب خدا که پیش روى شماست براى شما بدتر است . نامه شماره : 40 و من کتاب له ع إ لى بَعْضِ عُمَالِهِ:اءَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْکَ اءَمْرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ اءَسْخَطْتَ رَبَّکَ وَ عَصَیْتَ إِمَامَکَ وَ اءَخْزَیْتَ اءَمَانَتَکَ، بَلَغَنِی اءَنَّکَ جَرَّدْتَ الْاءَرْضَ فَاءَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَیْکَ وَ اءَکَلْتَ مَا تَحْتَ یَدَیْکَ، فَارْفَعْ إِلَیَّ حِسَابَکَ وَ اعْلَمْ اءَنَّ حِسَابَ اللَّهِ اءَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ، وَالسَّلاَمُ از نامه آن حضرت (ع ) به یکى از کارگزارانشاز تو خبرى به من رسید. اگر چنان باشد، که خبر داده اند، پروردگارت را خشمگین ساخته اى و بر امام خود عصیان ورزیده اى و امانت را خوار و بیمقدار شمرده اى . مرا خبر داده اند، که زمین را از محصول عارى کرده اى و هر چه در زیر پایت بوده ، برگرفته اى و هر چه به دستت آمده ، خورده اى . حساب خود را نزد من بفرست و بدان که حساب کشیدن خدا از حساب کشیدن آدمیان شدیدتر است . نامه شماره : 41 و من کتاب له ع إ لى عَبْدُاللّهِ بْنِ عَبّاس عامِلِهِبِبَصْرَه :اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی کُنْتُ اءَشْرَکْتُکَ فِی اءَمَانَتِی وَ جَعَلْتُکَ شِعَارِی وَ بِطَانَتِی وَ لَمْ یَکُنْ رَجُلٌ مِنْ اءَهْلِی اءَوْثَقَ مِنْکَ فِی نَفْسِی لِمُوَاسَاتِی وَ مُوَازَرَتِی وَ اءَدَاءِ الْاءَمَانَةِ إِلَیَّ، فَلَمَّا رَاءَیْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّکَ قَدْ کَلِبَ وَ الْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ وَ اءَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِیَتْ وَ هَذِهِ الْاءُمَّةَ قَدْ فَتَنَتْ وَ شَغَرَتْ، قَلَبْتَ لاِبْنِ عَمِّکَ ظَهْرَ الْمِجَنِّ، فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِینَ وَ خَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِینَ وَ خُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِینَ، فَلاَ ابْنَ عَمِّکَ آسَیْتَ وَ لاَ الْاءَمَانَةَ اءَدَّیْتَ وَ کَاءَنَّکَ لَمْ تَکُنِ اللَّهَ تُرِیدُ بِجِهَادِکَ وَ کَاءَنَّکَ لَمْ تَکُنْ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَ کَاءَنَّکَ إِنَّمَا کُنْتَ تَکِیدُ هَذِهِ الْاءُمَّةَ عَنْ دُنْیَاهُمْ وَ تَنْوِی غِرَّتَهُمْ عَنْ فَیْئِهِمْ.فَلَمَّا اءَمْکَنَتْکَ الشِّدَّةُ فِی خِیَانَةِ الْاءُمَّةِ اءَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنْ اءَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِاءَرَامِلِهِمْ وَ اءَیْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْاءَزَلِّ دَامِیَةَ الْمِعْزَى الْکَسِیرَةَ، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِیبَ الصَّدْرِ تَحْمِلُهُ غَیْرَ مُتَاءَثِّمٍ مِنْ اءَخْذِهِ، کَاءَنَّکَ - لاَ اءَبَا لِغَیْرِکَ - حَدَرْتَ إِلَى اءَهْلِکَ تُرَاثَکَ مِنْ اءَبِیکَ وَ اءُمِّکَ، فَسُبْحَانَ اللَّهِ! اءَ مَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ؟ اءَ وَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ؟اءَیُّهَا الْمَعْدُودُ کَانَ عِنْدَنَا مِنْ ذَوِی الْاءَلْبَابِ، کَیْفَ تُسِیغُ شَرَابا وَ طَعَاما وَ اءَنْتَ تَعْلَمُ اءَنَّکَ تَأْکُلُ حَرَاما وَ تَشْرَبُ حَرَاما؟ وَ تَبْتَاعُ الْإِمَاءَ وَ تَنْکِحُ انِّسَاءَ مِنْ مالِ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُجَاهِدِینَ الَّذِینَ اءَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ هَذِهِ الْاءَمْوَالَ وَ اءَحْرَزَ بِهِمْ هَذِهِ الْبِلاَدَ!فَاتَّقِ اللَّهَ وَ ارْدُدْ إِلَى هَؤُلاَءِ الْقَوْمِ اءَمْوَالَهُمْ، فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ اءَمْکَنَنِی اللَّهُ مِنْکَ لَاءُعْذِرَنَّ إِلَى اللَّهِ فِیکَ وَ لَاءَضْرِبَنَّکَ بِسَیْفِی الَّذِی مَا ضَرَبْتُ بِهِ اءَحَدا إِلا دَخَلَ النَّارَ.وَ اللَّهِ لَوْ اءَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَعَلاَ مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتَ مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَةٌ وَ لاَ ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَةٍ، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ اءُزِیحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا.وَ اءُقْسِمُ بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ: مَا یَسُرُّنِی اءَنَّ مَا اءَخَذْتَهُ مِنْ اءَمْوَالِهِمْ حَلاَلٌ لِی اءَتْرُکُهُ مِیرَاثا لِمَنْ بَعْدِی ، فَضَحِّ رُوَیْدا فَکَاءَنَّکَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَى وَ دُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَى وَ عُرِضَتْ عَلَیْکَ اءَعْمَالُکَ بِالْمَحَلِّ الَّذِی یُنَادِی الظَّالِمُ فِیهِ بِالْحَسْرَةِ وَ یَتَمَنَّى الْمُضَیِّعُ فِیهِ الرَّجْعَةَ وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ. نامه اى از آن حضرت (ع ) به عبدالله بن عباس فرماندارش در بصرهاما بعد. تو را در امانت خود شریک کردم . و یار و همراز خود شمردم و هیچیک از افراد خاندان من در غمخوارى و یارى و امانتدارى در نزد من همانند تو نبود. چون دیدى که روزگار بر پسر عمت (37) چهره دژم کرده و دشمن ، آهنگ جنگ نموده و امانت مردم تباهى گرفته و این امت به تبهکارى دلیر شده و پراکنده و بیسامان گردیده ، تو نیز با پسر عمت دگرگون شدى و با آنان که از او رخ برتافته بودند، رخ بر تافتى و چون دیگران او را فرو گذاشتى و با خیانتکاران همراءى و همراز شدى . نه پسر عمت را یارى کردى و نه امانتش را ادا نمودى . گویى در همه این احوال ، مجاهدتت براى خدا نبوده و گویى براى شناخت طاعت خداوند حجت و دلیلى نمى شناخته اى شاید هم مى خواسته اى که بر این مردم در دنیایشان حیله کنى و به فریب از غنایمشان بهره مند گردى .چون فرصت به دست آوردى به مردم خیانت کردى و شتابان ، تاخت آوردى و برجستى و هر چه میسرت بود از اموالى که براى بیوه زنان و یتیمان نهاده بودند، برگرفتى و بربودى ، آنسان ، که گرگ تیز چنگ بز مجروح را مى رباید. اموال مسلمانان را به حجاز بردى ، با دلى آسوده ، بى آنکه ، خود را در این اختلاس گناهکار پندارى . واى بر تو، چنان مى نمودى که میراث پدر و مادرت را به نزد آنها مى برى . سبحان الله ، آیا به قیامت ایمانت نیست ، آیا از روز حساب بیمى به دل راه نمى دهى .اى کسى که در نزد من از خردمندان مى بودى ، چگونه آشامیدن و خوردن بر تو گواراست و، حال آنکه ، آنچه مى خورى و مى آشامى از حرام است .کنیزان خواهى خرید و زنان خواهى گرفت ، آن هم از مال یتیمان و مسکینان و مؤ منان و مجاهدانى که خدا این مالها را براى آنها قرار داده و بلاد اسلامى را به آنان محافظت نموده است . از خداى بترس و اموال این قوم به آنان باز گردان که اگر چنین نکنى و خداوند مرا بر تو پیروزى دهد، با تو کارى خواهم کرد که در نزد خداوند عذر خواه من باشد. با این شمشیر، که هر کس را ضربتى زده ام به دوزخش فرستاده ام ، تو را نیز خواهم زد. به خدا سوگند، اگر از حسن و حسین چنین عملى سر مى زد نه با ایشان مدارا و مصالحه مى نمودم و نه هیچ یک از خواهشهایشان را بر مى آوردم ، تا آنگاه که حق را از ایشان بستانم و باطلى را که از ستم ایشان پاگرفته است ، بزدایم . به خدا، آن پروردگار جهانیان ، سوگند که آنچه تو به حرام از اموال مسلمانان برده اى ، اگر به حلال به دست من مى رسید، دلم نمى خواست براى بازماندگانم به میراث نهم . شتاب مکن ، گویى که به پایان رسیده اى و در زیر خاک مدفون شده اى و اعمالت را بر تو عرضه کرده اند و اکنون در جایى هستى که ستمگر فریاد حسرت بر مى آورد و تباه کننده عمر، آرزوى بازگشت به دنیا مى کند ((و جاى گریز نیست )). نامه شماره : 42 و من کتاب له ع إ لى عُمَرَ بْنِ اءبِی سَلَمَةَ الْمَخْزُومِىٍَّّ وَ کانَ عامِلَهُ عَلَى اءلْبَحرَیْنِ، فَعَزَلَهُ، وَ اءسْتَعْمَلَ اءنُّعْمانَ بْنَ عَجْلانَ اءلزُّرَقىٍَّّ مَکانَهُ:اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی قَدْ وَلَّیْتُ النُّعْمَانَ بْنِ عَجْلاَنَ الزُّرَقِیَّ عَلَى الْبَحْرَیْنِ وَ نَزَعْتُ یَدَکَ بِلاَ ذَمِّ لَکَ وَ لاَ تَثْرِیبٍ عَلَیْکَ، فَلَقَدْ اءَحْسَنْتَ الْوِلاَیَةَ وَ اءَدَّیْتَ الْاءَمَانَةَ، فَاءَقْبِلْ غَیْرَ ظَنِینٍ وَ لاَ مَلُومٍ وَ لاَ مُتَّهَمٍ وَ لاَ مَأْثُومٍ، فَلَقَدْ اءَرَدْتُ الْمَسِیرَ إِلَى ظَلَمَةِ اءَهْلِ الشَّامِ وَ اءَحْبَبْتُ اءَنْ تَشْهَدَ مَعِی ، فَإِنَّکَ مِمَّنْ اءَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ إِقَامَةِ عَمُودِ الدِّینِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ نامه آن حضرت (ع ) به عمر بن ابى سلمه مخزومى که عامل آن حضرت در بحرین بود. او را عزل کرده و نعمان بن عجلان زرقى را به جاى او برگماشته است :اما بعد. من نعمان بن عجلان زرقى را بر بحرین امارت دادم و تو را، بى آنکه بر تو نکوهشى و سرزنشى باشد، از آنجا برداشتم . تو وظیفه خویش در امارت ، نیک ، به جاى آوردى و امانتى را که به تو سپرده بودم ، نیک ادا کردى . اینک به نزد من بیا. نه به تو بدگمانم و نه تو را ملامت مى کنم و نه متهم هستى و نه گنهکار.مى خواهم بر ستمکاران شامى بتازم و دوست دارم که تو هم با من باشى . زیرا از کسانى هستى که در جهاد با دشمن و برپاى نگهداشتن دین به تو پشتگرم توان شد.ان شاء الله . نامه شماره : 43 و من کتاب له ع إ لى مصقلة بن هُبیرة الشّیبانی و هو عامله على اءردشیر خُرَة :بَلَغَنِی عَنْکَ اءَمْرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ اءَسْخَطْتَ إِلَهَکَ وَاءغْضَبْتَ إِمَامَکَ: اءَنَّکَ تَقْسِمُ فَیْءَ الْمُسْلِمِینَ الَّذِی حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُیُولُهُمْ وَ اءُرِیقَتْ عَلَیْهِ دِمَاؤُهُمْ فِیمَنِ اعْتَامَکَ مِنْ اءَعْرَابِ قَوْمِکَ؛ فَوَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَاءَ النَّسَمَةَ لَئِنْ کَانَ ذَلِکَ حَقّا لَتَجِدَنَّ لَکَ عَلَیَّ هَوَانا وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِی مِیزَانا فَلاَ تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّکَ وَ لاَ تُصْلِحْ دُنْیَاکَ بِمَحْقِ دِینِکَ، فَتَکُونَ مِنَ الْاءَخْسَرِینَ اءَعْمَالاً.اءَلاَ وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ: یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ، وَ یَصْدُرُونَ عَنْهُ. از نامه آن حضرت (ع ) به مصقلة بن هبیره شیبانى که عامل او در اردشیر خره بود:از تو خبرى به من رسیده ، که اگر چنان کرده باشى ، خداى خود را به خشم آورده اى و امام خود را غضبناک کرده اى . تو غنایم جنگى مسلمانان را که به نیروى نیزه ها و اسبانشان گرد آمده است و بر سر آنها خونها ریخته شده ، به جماعتى از عربهاى قوم خود، که تو را اختیار کرده اند، بخشیده اى . سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، اگر این سخن راست باشد، از ارج خود در نزد من فرو کاسته اى و کفه اعتبار خود را سبک کرده اى . پس حقیقت پروردگارت را سهل مینگار و خوار مدان و دنیایت را به نابودى دینت آباد مگردان . که در زمره زیانکارترین مردم در روز رستاخیز خواهى بود.بدان ، که مسلمانانى که در نزد تو هستند، یا در نزد ما هستند، سهمشان از این غنیمت برابر است . براى گرفتن سهم خود نزد من مى آیند و چون بگیرند، باز مى گردند. نامه شماره : 44 و من کتاب له ع إ لى زِیادِ بْنِ اءَبِیهِ وَ قَدْ بَلَغَهُ اءَنَّ مُعاوِیَةَ کَتَبَ إِلَیْهِ یُرِیدُ خَدِیعَتَهُ بِاسْتِلْحاقِهِ:وَ قَدْ عَرَفْتُ اءَنَّ مُعَاوِیَةَ کَتَبَ إِلَیْکَ یَسْتَزِلُّ لُبَّکَ وَ یَسْتَفِلُّ غَرْبَکَ، فَاحْذَرْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ الشَّیْطَانُ یَأْتِی الْمَرْءَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ، لِیَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ وَ یَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ، وَ قَدْ کَانَ مِنْ اءَبِی سُفْیَانَ فِی زَمَنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَلْتَةٌ مِنْ حَدِیثِ النَّفْسِ وَ نَزْغَةٌ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ، لاَ یَثْبُتُ بِهَا نَسَبٌ وَ لاَ یُسْتَحَقُّ بِهَا إِرْثٌ.وَ الْمُتَعَلِّقُ بِهَا کَالْوَاغِلِ الْمُدَفَّعِ وَ النَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ.فَلَمَّا قَرَاءَ زِیَادٌ الْکِتَابَ قَالَ :شَهِدَ بِهَا وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ. وَ لَمْ تَزَلْ فِی نَفْسِهِ حَتَّى ادَّعَاهُ مُعَاوِیَةُ.قال الرضی قَوْلُهُ ع :(((اءلْواغِلُ))): هُوَ اءلَّذی یَهْجُمُ عَلَى اءلشَّرْبِ لِیَشْربِ مَعَهُم وَ لَیْسَ مِنْهُم ، فَلاَیزالُ مُدَفَّعا مُحاجَزا وَ (((اءلنَّوْطُ اءلْمُذَبْذَبَ))): هُوَ ما یُناطُ بِرَحْلِ اءلرَاکِبِ مِنْ قَعْبٍ اءَو قَدَحٍ اءَوْ ما اءَشْبَهَ ذلِکَ، فَهُوَ اءَبَدا یَتَقَلْقلُ إ ذا حَثَّ ظَهْرَهُ وَ اءسْتَعْجَلَ سَیْرَهُ. از نامه آن حضرت (ع ) به زیاد بن ابیه (38). معاویه نامه اى به زیاد نوشته تا او را بفریبد و در نسب به خود ملحق سازد:دانستم که معاویه نامه اى به تو نوشته و مى خواهد پاى عقلت را بلغزاند و عزمت را سست گرداند. از معاویه بر حذر باش که او شیطان است و از او روبرو و پشت سر و راست و چپ نزد آدمى مى آید تا به هنگام غفلت فرصت یافته مقهورش سازد و عقلش را برباید. از ابو سفیان در مجلس (39 ) عمر، سخن ناسنجیده اى سر زد کهسبب آن هواى نفس و وسوسه هاى شیطان بود. به آن ادعا نه نسبى ثابت مى شود و نه کسى سزاوار میراث مى گردد و کسى که بدان دل بندد، چونان کسى است که ناخوانده به بزم شرابخواران درآید و پیوسته از آن جمع برانندش ، یا مانند کاسه اى چوبینى است که به پالان شتر مى آویزند که در یک جاى قرار نگیرد و ثبات نیابد.چون زیاد این نامه برخواند، گفت :سوگند به خداى کعبه که به برادرى من با معاویه شهادت داد. و این خیال پیوسته در سر او بود تا آنگاه که معاویه او را برادر خود خواند.شریف رضى گوید :((الواغل )) کسى است که به بزم شرابخواران هجوم مى آورد تا با ایشان شراب خورد و آنان پى در پى او را از خود مى رانند. ((النّوط المذبذب ))، پیاله یا کاسه یا چیزى شبیه به آن است که به پالان شتر مى بندند و هر گاه شتر تند مى راند، مى جنبد و به یک جاى قرار ندارد. نامه شماره : 45 و من کتاب له ع إ لى عُثْمانَ بْنِ حُنَیْفٍ اءلا نصارِی وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَى الْبَصْرةِ وَ قَدْ بَلَغَهُ اءَنَّهُ دُعِىٍَّ إ لى وَلِیمَةِ قَومٍ مِنْ اءَهْلِها، فَمَضى إ لَیْها:اءَمَّا بَعْدُ، یَا بْنَ حُنَیْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی اءَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْیَةِ اءَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَاءَسْرَعْتَ إِلَیْهَا، تُسْتَطَابُ لَکَ الْاءَلْوَانُ، وَ تُنْقَلُ عَلیْکَ الْجِفَانُ، وَ مَا ظَنَنْتُ اءَنَّکَ تُجِیبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوُّ، وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوُّ، فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَ مَا اءَیْقَنْتَ بِطِیبِ وَجْهِهِ فَنَلْ مِنْهُ.اءَلاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاما یَقْتَدِی بِهِ، وَ یَسْتَضِی ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ، اءَلاَ وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ، وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ، اءَلاَ وَ إِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ، وَ لَکِنْ اءَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَاجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ، فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْرا وَ لاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْرا، وَ لاَ اءَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْرا.وَ لاَ حُزْتُ مِنْ اءَرْضِهَا شِبْرا وَ لاَ اءَخَذْتُ مِنْهُ إِلا کَقُوتِ اءَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِیَ فِی عَیْنِی اءَوْهَى وَ اءَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ بَلَى کَانَتْ فِی اءَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا اءَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ، وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ مَا اءَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ، تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا، وَ تَغِیبُ اءَخْبَارُهَا، وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا، وَ اءَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا لَاءَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَالْمَدَرُ، وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ، وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی اءَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْاءَکْبَرِ، وَ تَثْبُتَ عَلَى حَوَانِبِ الْمَزْلَقِ.وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ، وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ، وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ، وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ اءَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ، وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَى تَخَیُّرِ الْاءَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ اءَوْ بالْیَمَامَةِ مَنْ لاَ طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ، وَ لاَ عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ! اءَوْ اءَبِیتَ مِبْطَانا وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَى ، وَ اءَکْبَادٌ حَرَّى ، اءَوْ اءَکُونَ کَمَا قَالَ الْقَائِلُ: وَ حَسْبُکَ دَاءً اءَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ وَ حَوْلَکَ اءَکْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ اءَاءَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِاءَنْ یُقَالَ: هَذَا اءَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ اءُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ، اءَوْ اءَکُونَ اءُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیْشِ، فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی اءَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا، اءَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا، تَکْتَرِشُ مِنْ اءَعْلاَفِهَا، وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا، اءَوْ اءُتْرَکَ سُدًى ، اءَوْ اءُهْمَلَ عَابِثا، اءَوْ اءَجُرَّ حَبْلَ الضَّلاَلَةِ، اءَوْ اءَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ وَ کَاءَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ:إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ اءَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْاءَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ؟ اءَلاَ وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ اءَصْلَبُ عُودا، وَالرَّوَائِعَ الْخَضِرَةَ اءَرَقُّ جُلُودا، وَالنَّابِتَاتِ الْعِذْیَةَ اءَقْوَى وَقُودا، وَ اءَبْطَأُ خُمُودا، وَ اءَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الصَّنْوْءِ وَالذِّرَاعِ مِنَالْعَضُدِ.وَاللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا، وَ لَوْ اءَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیْهَا، وَ سَاءَجْهَدُ فِی اءَنْ اءُطَهِّرَ الْاءَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ، وَالْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ، حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَیْنِ حَبِّ الْحَصِیدِ.إِلَیْکِ عَنِّی یَا دُنْیَا فَحَبْلُکِ عَلَى غَارِبِکِ، قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِکِ، وَ اءَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِکِ، وَاجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِی مَدَاحِضِکِ، اءَیْنَ الْقُرُونُ الَّذِینَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِکِ؟ اءَیْنَ الْاءُمَمُ الَّذِینَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِکِ؟ هاهُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ، وَ مَضَامِینُ اللُّحُودِ.وَاللَّهِ لَوْ کُنْتِ شَخْصا مَرْئِیّا، وَ قَالَبا حِسِّیّا، لَاءَقَمْتُ عَلَیْکِ حُدُودَ اللَّهِ، فِی عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْاءَمَانِیِّ، وَ اءُمَمٍ اءَلْقَیْتِهِمْ فِی الْمَهَاوِی ، وَ مُلُوکٍ اءَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ، وَ اءَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلاَءِ، إِذْ لاَ وِرْدَ وَ لاَ صَدَرَ.هَیْهَاتَ مَنْ وَطِئَ دَحْضَکِ زَلِقَ، وَ مَنْ رَکِبَ لُجَجَکِ غَرِقَ، وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَالِکِ وُفِّقَ، وَالسَّالِمُ مِنْکِ لاَ یُبَالِی إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ، وَالدُّنْیَا عِنْدَهُ کَیَوْمٍ حَانَ انْسِلاَخُهُ.اءُعْزُبِی عَنِّی فَوَاللَّهِ لاَ اءَذِلُّ لَکِ فَتَسْتَذِلِّینِی ، وَ لاَ اءَسْلَسُ لَکِ فَتَقُودِینِی ، وَایْمُ اللَّهِ - یَمِینا اءَسْتَثْنِی فِیهَا بِمَشِیئَةِ اللَّهِ - لَاءَرُوضَنَّ نَفْسِی رِیَاضَةً تَهُشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرَتْ عَلَیْهِ مَطْعُوما، وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوما، وَ لَاءَدَعَنَّ مُقْلَتِی کَعَیْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِینُهَا، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا.اءَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْیِهَا فَتَبْرُکَ، وَ تَشْبَعُ الرَّبِیضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ، وَ یَاءْکُلُ عَلِیُّ مِنْ زَادِهِ فَیَهْجَعَ؟ قَرَّتْ إِذا عَیْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِینَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِیمَةِ الْهَامِلَةِ، وَالسَّائِمَةِ الْمَرْعِیَّةِ!طُوبَى لِنَفْسٍ اءَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا، وَ عَرَکَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا، وَ هَجَرَتْ فِی اللَّیْلِ غُمْضَهَا، حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْکَرَى عَلَیْهَا افْتَرَشَتْ اءَرْضَهَا، وَ تَوَسَّدَتْ کَفَّهَا، فِی مَعْشَرٍ اءَسْهَرَ عُیُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ، وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ، وَ هَمْهَمَتْ بِذِکْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ، وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ اءُولئِکَ حِزْبُ اللّهِ، اءَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.فَاتَّقِ اللَّهَ یَا بْنَ حُنَیْفٍ، وَلْتَکْفُفْ اءَقْرَاصُکَ، لِیَکُونَ مِنَ النَّارِ خَلاَصُکَ. نامه اى از آن حضرت (ع ) به عثمان بن حنیف که عامل او در بصره بود، وقتى که شنید به مهمانى قومى از مردم بصره دعوت شده و به آنجا رفته است :اما بعد. اى پسر حنیف به من خبر رسیده که مردى از جوانان بصره تو را به سورى فرا خوانده و تو نیز بدانجا شتافته اى . سفره اى رنگین برایت افکنده و کاسه ها پیشت نهاده . هرگز نمى پنداشتم که تو دعوت مردمى را اجابت کنى که بینوایان را از در مى رانند و توانگران را بر سفره مى نشانند. بنگر که در خانه این کسان چه مى خورى ، هر چه را در حلال بودن آن تردید دارى از دهان بیفکن و آنچه را، که یقین دارى که از راه حلال به دست آمده است ، تناول نماى .بدان ، که هر کس را امامى است که بدو اقتدا مى کند و از نور دانش او فروغ مى گیرد. اینک امام شما از همه دنیایش به پیرهنى و ازارى و از همه طعامهایش به دو قرص نان اکتفا کرده است . البته شما را یاراى آن نیست که چنین کنید، ولى مرا به پارسایى و مجاهدت و پاکدامنى و درستى خویش یارى دهید. به خدا سوگند، از دنیاى شما پاره زرى نیندوخته ام و از همه غنایم آن مالى ذخیره نکرده ام . و به جاى این جامه ، که اینک کهنه شده است ، جامه اى دیگر آماده نساخته ام .آرى ، در دست ما از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است ، ((فدکى )) بود که قومى بر آن بخل ورزیدند و قومى دیگر از سر آن گذشتند و بهترین داور خداوند است . فدک و جز فدک را چه مى خواهم که فردا میعاد آدمى گور است . در تاریکى آن آثارش محو مى شود و آوازه اش خاموش مى گردد. حفره اى که هر چه فراخش سازند یا گور کن بر وسعتش افزاید، سنگ و کلوخ تن آدمى را خواهد فشرد و روزنه هایش را توده هاى خاک فرو خواهد بست . و من امروز نفس خود را به تقوا مى پرورم تا فردا، در آن روز وحشت بزرگ ، ایمن باشد و بر لبه آن پرتگاه لغزنده استوار ماند.اگر بخواهم به عسل مصفا و مغز گندم و جامه هاى ابریشمین ، دست مى یابم .ولى ، هیهات که هواى نفس بر من غلبه یابد و آزمندى من مرا به گزینش طعامها بکشد و حال آنکه ، در حجاز یا در یمامه بینوایى باشد که به یافتن قرص نانى امید ندارد و هرگز مزه سیرى را نچشیده باشد. یا شب با شکم انباشته از غذا سر بر بالین نهم و در اطراف من شکمهایى گرسنه و جگرهایى تشنه باشد. آیا چنان باشم که شاعر گوید: و حسبک داء آن تبیت ببطنة و حولک اکباد تحنّ الى القدّ ((تو را این درد بس که شب با شکم سیر بخوابى و در اطراف تو گرسنگانى باشند در آرزوى پوست بزغاله اى ))آیا به همین راضى باشم که مرا امیرالمؤ منین گویند و با مردم در سختیهاى روزگارشان مشارکت نداشته باشم ؟ یا آنکه در سختى زندگى مقتدایشان نشوم ؟ مرا براى آن نیافریده اند که چون چارپایان در آغل بسته که همه مقصد و مقصودشان نشخوار علف است ، غذاهاى لذیذ و دلپذیر به خود مشغولم دارد یا همانند آن حیوان رها گشته باشم که تا چیزى بیابد و شکم از آن پر کند، خاکروبه ها را به هم مى زند و غافل از آن است که از چه روى فربهش مى سازند. و مرا نیافریده اند که بى فایده ام واگذارند، یا بیهوده ام انگارند، یا گمراهم خواهند و در طریق حیرت سرگردانم پسندند؟گویى یکى از شما را مى بینم که مى گوید، اگر قوت پسر ابو طالب چنین است ، باید که ناتوانیش از پاى بیفکند و از نبرد با هماوردان و کوشیدن با دلیران بازش دارد. بدانید، که آن درخت که در بیابانها پرورش یافته ، چوبى سخت تر دارد و بوته هاى سرسبز و لطیف ، پوستى بس نازک . آرى ، درختان بیابانى را به هنگام سوختن ، شعله نیرومندتر باشد و آتش بیشتر. من و رسول خدا، مانند دو شاخه ایم که از یک تنه روییده باشند و نسبت به هم چون ساعد و بازو هستیم . به خدا سوگند، که اگر همه اعراب پشت به پشت هم دهند و به نبرد من برخیزند، روى برنخواهم تافت و اگر فرصت به چنگ آید به جنگ بر مى خیزم و مى کوشم تا زمین را از این شخص تبهکار کج اندیش پاکیزه سازم . چنانکه گندم را پاک کنند و دانه هاى کلوخ را از آن بیرون اندازند.اى دنیا از من دور شو، افسارت را به پشتت افکندم . من خود را از چنگالهایت رها کردم و از دامهایت بیرون افکندم و از آن پرتگاهها که بر سر راه من کنده اى اجتناب کرده ام . آن گردن فرازانى که با دلیریهایت فریفتى ، اکنون کجایند؟ آن مردمى ، که به زرق و برقهایت مفتون ساختى ، چه شدند؟ آرى همه در گور خفته اند. به خدا سوگند، اگر تو موجودى مجسم بودى و پیکرى محسوس ، به خاطر آن گروه از بندگان خدا که به سراب آرزوها فریفته اى و آنها را در گودالهایى که بر سر راهشان تعبیه کرده اى ، سرنگون ساخته اى و پادشاهانى که به ورطه نابودى سپرده اى و به آبشخور بلا - آنجا که هیچکس را از آن بازگشتنى نیست - کشیده اى ، حد خد را بر تو جارى مى ساختم . فسوسا که هر کس بر لغزشگاه تو پاى نهاد، سرنگون شد و هرکس کشتى بر گرداب تو راند، غرقه گشت و هر که از چنبر تو سر بیرون کشید، پیروز شد.آنکه از تو در امان مانده ، باکى از آن ندارد که روزگار بر او تنگ گیرد، زیرا دنیا در نظر او روزى است بر آستان غروب . از نزد من دور شو، در برابر تو سر فرود نمى آورم که بر من سرورى جویى و زمام کارم را به دست تو نسپارم که هر جا که خواهى مرا بکشى . به خدا سوگند - تا مشیت خداوند چه باشد - که نفس خویش را چنان پرورش دهم که چون قرص نانى یابد شادمان شود و به جاى هر نانخورش به نمک قناعت ورزد. و چشمانم را چنان به گریه وادارم که سرچشمه اشکش بخشکد و سرشکش به پایان رسد. آیا شتر، شکم را به چرا انباشته است . و اینک به قرارگاه خود مى رود؟ یا آن گوسفند از علف اشباع گشته و اینک به آغل خود روى مى نهد؟آیا على نیز سیر شده و اینک از تلاش باز ایستاده است ؟ اگر على پس از سالیان دراز به آن گوسفند یا شتر رها شده در علفزار، شباهت یافته باشد، چشمش روشن باد.خوشا به حال کسى که وظیفه خود را نسبت به پروردگارش گزارده باشد و در بلاى خویش صابر باشد و شب هنگام خواب را بر چشم خود حرام کند، یا چون خواب بر او غلبه کند، زمین را نهالى و دستهاى خود را بالش سازد. در میان مردمى که از وحشت قیامت شب را زنده داشته اند و از جامه خواب دورى گزیده اند و لبهایشان به ذکر پروردگارشان مى جنبد و گناهانشان در اثر آمرزش خواستن فراوانشان ناچیز گشته است . ((اینان حزب خداوندند و حزب خداوند رستگارند.))(40)پس اى پسر حنیف ، از خدا بترس . به همان چند قرص نان اکتفا کن تا از آتش رهایى یابى .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۷
مصطفی خاکساری
نامه شماره : 32 و من کتاب له ع إ لى مُعاوِیَةَ:وَ اءَرْدَیْتَ جِیلاً مِنَ النَّاسِ کَثِیرا، خَدَعْتَهُمْبِغَیِّکَ وَ اءَلْقَیْتَهُمْ فِی مَوْجِ بَحْرِکَ، تَغْشَاهُمُ الظُّلُمَاتُ وَ تَتَلاَطَمُ بِهِمُ الشُّبُهَاتُ، فَجَازُوا عَنْ وِجْهَتِهِمْ وَ نَکَصُوا عَلَى اءَعْقَابِهِمْ وَ تَوَلَّوْا عَلَى اءَدْبَارِهِمْ وَ عَوَّلُوا عَلَى اءَحْسَابِهِمْ إِلا مَنْ فَاءَ مِنْ اءَهْلِ الْبَصَائِرِ، فَإِنَّهُمْ فَارَقُوکَ بَعْدَ مَعْرِفَتِکَ وَ هَرَبُوا إِلَى اللَّهِ مِنْ مُوَازَرَتِکَ إِذْ حَمَلْتَهُمْ عَلَى الصَّعْبِ وَ عَدَلْتَ بِهِمْ عَنِ الْقَصْدِ، فَاتَّقِ اللَّهَ یَا مُعَاوِیَةُ فِی نَفْسِکَ وَ جَاذِبِ الشَّیْطَانَ قِیَادَکَ، فَإِنَّ الدُّنْیَا مُنْقَطِعَةٌ عَنْکَ وَ الْآخِرَةَ قَرِیبَةٌ مِنْکَ، وَ السَّلاَمُ. از نامه آن حضرت (ع ) به معاویهبسیارى از مردم را به گمراهى خویش فریب دادى و به تباهى افکندى و به امواج نفاق خود سپردى . ظلمت گمراهى آنان را فرا گرفت و در تلاطم شبهه ها گرفتار آمدند و از راه راست خود دور گشتند و چونان کسى که بر روى پاشنه هاى خود بچرخد به عقب باز گردیدند و بار دیگر به نیاکان خویش متکى شدند و بر آنها بالیدند؛ جز اندکى از اهل بصیرت ؟، که چون تو را شناختند، از تو جدا شدند. و یاریت را فرو گذاشتند و به سوى خدا گریختند. زیرا تو ایشان را به کارى صعب وامى داشتى و از راه راست منحرف مى ساختى . پس ، اى معاویه ، به دل از خداى بترس و افسار خود از کف شیطان به در کن . زیرا دنیا از تو بریده و آخرت به تو نزدیک شده . والسلام . نامه شماره : 33 و من کتاب له ع إ لى قُثَمِ بْنِ اءلْعَبَاسِ وَ هُوَ عامِلُهُ عَلى مَکَّةَ:اءَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَیْنِی بِالْمَغْرِبِ کَتَبَ إِلَیَّ یُعْلِمُنِی اءَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى الْمَوْسِمِ اءُنَاسٌ مِنْ اءَهْلِ الشَّامِ، الْعُمْیِ الْقُلُوبِ، الصُّمِّ الْاءَسْمَاعِ، الْکُمْهِ الْاءَبْصَارِ، الَّذِینَ یَلْتَمِسُونَالْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ یُطِیعُونَ الْمَخْلُوقَ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ وَ یَحْتَلِبُونَ الدُّنْیَا دَرَّهَا بِالدِّینِ وَ یَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الْاءَبْرَارِ الْمُتَّقِینَ وَ لَنْ یَفُوزَ بِالْخَیْرِ إِلا عَامِلُهُ وَ لاَ یُجْزَى جَزَاءَ الشَّرِّ إِلا فَاعِلُهُ، فَاءَقِمْ عَلَى مَا فِی یَدَیْکَ قِیَامَ الْحَازِمِ الصَّلِیبِ وَ النَّاصِحِ اللَّبِیبِ التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ الْمُطِیعِ لِإِمَامِهِ وَ إِیَّاکَ وَ مَا یُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ لاَ تَکُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِرا وَ لاَ عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلاً، وَ السَّلاَمُ نامه اى از آن حضرت (ع ) به قثم بن عباس ، عامل خود در مکّهاما بعد، جاسوس من که در مغرب (34) است به من نوشته و خبر داده که جمعى از مردم شام را براى روزهاى حج به مکه فرستاده اند. مردمى کوردل ، گران گوش و کور دیده ، که حق را از راه باطل مى جویند و با فرمانبردارى از مخلوق ، نافرمانى خالق مى کنند و دین خویش مى دهند و متاع ناچیز دنیا مى ستانند و به بهاى جهان نیکان و پرهیزگاران ، دنیاى دون را مى خرند. و حال آنکه ، به خیر دست نخواهد یافت مگر نیکوکار و کیفر شر نبیند، مگر بدکار. زمام کار خویش به دوراندیشى و سرسختى به دست گیر و چون ناصحان خردمند و پیروان امر حکومت و فرمانبرداران امامت به کار خویش پرداز. زنهار از اینکه مرتکب عملى شوى که نیازت به پوزش افتد. اگرت نعمتى به چنگ افتد، سرمستى منماى و به هنگام بلا سست راءى و دلباخته مباش . والسلام . نامه شماره : 34 و من کتاب له ع إ لى مُحَمَّدِ بْنِ اءَبِی بَکْرٍ لَمّا بَلَغَهُ تَوَجُّدُهُ مِنْ عَزْلِهِ بِالاْ شتَرِ عَنْ مِصَر ثُمَّ تُوُفَّی اءلاَشْتَرُ فِی تَوَجُّهِهِ إ لى مِصْرَ قَبْلَ وُصُولِهِ إِلَیْها:اءَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِی مَوْجِدَتُکَ مِنْ تَسْرِیحِ الْاءَشْتَرِ إِلَى عَمَلِکَ وَ إِنِّی لَمْ اءَفْعَلْ ذَلِکَ اسْتِبْطَاءً لَکَ فِی الْجَهْدَ وَ لاَ ازْدِیَادا لَکَ فِی الْجِدِّ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ یَدِکَ مِنْ سُلْطَانِکَ لَوَلَّیْتُکَ مَا هُوَ اءَیْسَرُ عَلَیْکَ مَؤ وْنَةً وَ اءَعْجَبُ إِلَیْکَ وِلاَیَةً.إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِی کُنْتُ وَلَّیْتُهُ اءَمْرَ مِصْرَ کَانَ رَجُلاً لَنَا نَاصِحا وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِیدا نَاقِما، فَرَحِمَهُ اللَّهُ فَلَقَدِ اسْتَکْمَلَ اءَیَّامَهُ وَ لاَقَى حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ، اءَوْلاَهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ، فَاءَصْحِرْ لِعَدُوِّکَ وَ امْضِ عَلَى بَصِیرَتِکَ وَ شَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَکَ وَ ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ وَ اءَکْثِرِ الاِسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ یَکْفِکَ مَا اءَهَمَّکَ وَ یُعِنْکَ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. نامه اى از آن حضرت (ع ) به محمد بن ابى ابکر، هنگامى که از دلتنگى او به سبب عزلش از مصر و جانشینى مالک اشتر خبر یافت و اشتر در راه پیش از رسیدنش به مصر وفات یافت .اما بعد، خبر یافتم که از اینکه اشتر را به قلمرو فرمانت فرستاده بودم ، ملول شده اى . من این کار را به سبب کندى تو در کار یا براى افزودن در کوشش تو نکرده بودم . اگر قلمرو فرمان تو را از تو گرفتم ، بدان سبب بود که مى خواستم تو را به کارى که انجام دادن آن بر تو آسانتر باشد و حکومت بر آن تو را خوشتر مى افتد، بر گمارم .مردى که به امارت مصر فرستادم ، ما را نیکخواه بود و در برابر دشمنان ما سخت پایدار و درشت خو. خدایش بیامرزد. روزهاى عمر خویش به پایان رسانید. با مرگ دیدار کرد و ما از او خشنودیم و خداوند، خشنودى خود بهره او سازد و ثوابش را دو چندان کند. پس ‍ با لشکر خود به بیرون تاز و با بصیرت دل راه خویش در پیش گیر و براى نبرد با کسى ، که آهنگ جنگ تو دارد، دامن بر کمر زن و آنان را به راه پروردگارت فرا خوان و فراوان از خداى یارى بجوى تا در هر کار، که دلمشغولت مى دارد، تو را کفایت کند و در هر حادثه که بر تو فرود مى آید یاریت نماید. ان شاء الله . نامه شماره : 35 و من کتاب له ع إ لى عَبُدِ اللَهِ بْنِ اءلْعَبَاسِ بَعْدَ مَقْتَلِ مُحَمَّدِ بنِ اءَبِی بَکْرٍ بِمِصْرَ:اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اءَبِی بَکْرٍ - رَحِمَهُ اللَّهُ - قَدِ اسْتُشْهِدَ، فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَدا نَاصِحا وَ عَامِلاً کَادِحا وَ سَیْفا قَاطِعا وَ رُکْنا دَافِعا وَ قَدْ کُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ وَ اءَمَرْتُهُمْ بِغِیَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَةِ وَ دَعَوْتُهُمْ سِرّا وَ جَهْرا وَ عَوْدا وَ بَدْءا، فَمِنْهُمُ الْآتِی کَارِها وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ کَاذِبا وَ مِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلاً.اءَسْاءَلُ اللَّهَ تَعَالَى اءَنْ یَجْعَلَ لِی مِنْهُمْ فَرَجا عَاجِلاً، فَوَاللَّهِ لَوْ لاَ طَمَعِی عِنْدَ لِقَائِی عَدُوِّی فِی الشَّهَادَةِ وَ تَوْطِینِی نَفْسِی عَلَى الْمَنِیَّةِ، لَاءَحْبَبْتُ اَنْ لا اَبْقى مَعَ هَؤُلاَءِ یَوْما وَاحِدا وَ لاَ اءَلْتَقِیَ بِهِمْ اءَبَدا. نامه اى از آن حضرت (ع ) به عبد الله بن عباس ، پس از کشته شدن محمد بن ابى بکر.اما بعد. مصر گشوده شد و محمد بن ابى بکر (رحمه الله ) به شهادت رسید.پاداش او را از خداى مى طلبم . محمد، فرزندى بود نیکخواه و کارگزارى بود کوشنده و شمشیرى بود برنده و رکنى استوار بود در برابر دشمن . مردم را تحریض کردم که بدو پیوندند و، بیش از آنکه حادثه در رسد، یاریش کنند. آنان را پنهان و آشکارا فراخواندم و باز فراخواندم ، بعضى به اکراه آمدند و برخى بهانه هاى دروغ آوردند و شمارى در خانه هاى خود نشستند و ما را فرو گذاشتند. از خدا مى خواهم که بزودى از ایشان رهاییم دهد. به خدا سوگند، اگر نه این بود که همه آرزویم به شهادت رسیدن است ، به هنگام رویارویى با دشمن و اگر نه دل بر مرگ نهاده بودم ، خوش ‍ نداشتم که حتى یک روز هم در میان اینان بمانم یا در روى ایشان بنگرم . نامه شماره : 36 و من کتاب له ع إ لى اءَخِیهِ عَقِیلِ بْنِ اءَبِی طالِبٍ فِی ذِکْرِ جَینشٍ اءَنفَذَهُ إِلى بَعْضِ اءلا عْداءِ وَ هُوَ جَوابُ کِتابٍ کَتَبَهُ إ لَیْهِ عَقِیلْ:فَسَرَّحْتُ إِلَیْهِ جَیْشا کَثِیفا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَلَمَّا بَلَغَهُ ذَلِکَ شَمَّرَ هَارِبا وَ نَکَصَ نَادِما، فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ الطَّرِیقِ وَ قَدْ طَفَّلَتِ الشَّمْسُ لِلْإِیَابِ، فَاقْتَتَلُوا شَیْئا کَلاَ وَ لا، فَمَا کَانَ إِلا کَمَوْقِفِ سَاعَةٍ حَتَّى نَجَا جَرِیضا بَعْدَ مَا اءُخِذَ مِنْهُ بِالْمُخَنَّقِ وَ لَمْ یَبْقَ مِنْهُ غَیْرُ الرَّمَقِ، فَلاَْیا بِلاَْیٍ مَا نَجَا.فَدَعْ عَنْکَ قُرَیْشا وَ تَرْکَاضَهُمْ فِی الضَّلاَلِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِی الشِّقَاقِ وَ جِمَاحَهُمْ فِی التِّیهِ فَإِنَّهُمْ قَدْ اءَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِی کَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِی فَجَزَتْ قُرَیْشا عَنِّی الْجَوَازِی ، فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ سَلَبُونِی سُلْطَانَ ابْنِ اءُمِّی .وَ اءَمَّا مَا سَاءَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَاءْیِی فِی الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَاءْیِی قِتَالُ الْمُحِلِّینَ حَتَّى اءَلْقَى اللَّهَ، لاَ یَزِیدُنِی کَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّةً وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّی وَحْشَةً وَ لاَ تَحْسَبَنَّ ابْنَ اءَبِیکَ - وَ لَوْ اءَسْلَمَهُ النَّاسُ - مُتَضَرِّعا مُتَخَشِّعا وَ لاَ مُقِرّا لِلضَّیْمِ وَاهِنا وَ لاَ سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ وَ لاَ وَطِی ءَ الظَّهْرِ لِلرَّاکِبِ الْمُتَقَعِّدِ وَ لَکِنَّهُ کَمَا قَالَ اءَخُو بَنِی سَلِیمٍ: فَإِنْ تَسْاءَلِینِی کَیْفَ اءَنْتَ؟ فَإِنَّنِی صَبُورٌ عَلَى رَیْبِ الزَّمَانِ صَلِیبُ یَعِزُّ عَلَیَّ اءَنْ تُرَى بِی کَآبَةٌ فَیَشْمَتَ عَادٍ اءَوْ یُسَاءَ حَبِیبُ از نامه آن حضرت (ع ) به برادرش ، عقیل بن ابى طالب ، در ذکر سپاهى که به جنگ یکى از دشمنانش (35) فرستاده بود.این نامه در پاسخ نامه عقیل :است سپاهى گران از مسلمانان به سوى او روانه کردم . چون خبر آن بشنید، دامن بر کمر زد و بگریخت و پشیمان از کرده خویش ‍ بازگردید. سپاه من در راه به او رسید.آفتاب نزدیک به غروب بود، با شتاب تمام جنگى کردند که بیش از ساعتى به دراز نکشید. و او که سخت به تنگنا افتاده بود و رمقى بیش ، از او باقى نمانده بود، با تاءسف ، رهایى یافت و شتابان روى بتافت . قریش را به حال خود گذار تا در گمراهى بتازد و در تفرقه و نفاق جولان دهد و در وادى سرگردانى به سرکشى خویش ادامه دهد. آنان براى نبرد با من همدست شدند، همانگونه که پیش از این در نبرد با رسول الله (صلى الله علیه و آله ) همدست شده بودند. آن خداوندى که کیفر گناهان را مى دهد، قریش را کیفر دهد، که پیوند خویشاوندى مرا بریدند و حکومتى را که از آن فرزند مادرم (36) بود، از من بستدند.پرسیده بودى که در پیکار با این قوم چه راهى دارم ؟ به خدا سوگند با این مردم پیمان شکن مى جنگم تا خدا را دیدار کنم . افزونى پیرامونیان بر عزّتم نیفزاید و پراکنده شدنشان به وحشتم نیفکند و مپندار که فرزند پدرت ، هر چند مردم رهایش کنند، در برابر دشمن تضرع و خشوع کند یا از ناتوانى زیر بار ستم رود یا زمام خود به دست دیگرى دهد و یا به کس سوارى دهد. بلکه او چنان است که آن شاعر بنى سلیم گفته است : فان تساءلینى کیف انت فاننى صبور على ریب الزمان صلیب یهز علىّ ان ترى بى کآبة فیشمت عاد اویساء حبیب ((اگر از من بپرسى که چگونه اى ؟ گویم در برابر سختى روزگار شکیبا و پایدارم ، بر من دشوار است که اندوهناکم ببینند تا دشمن سرزنش کند و دوست غمگین گردد.))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۵
مصطفی خاکساری
نامه شماره : 26 و من عهد له ع إ لى بَعْضِ عُمّالِهِ، وَ قَدْ بَعَثَهُ عَلَى الصَّدَقَةِ:اءَمُرُهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فِی سَرائِرِ اءَمْرِهِ وَ خَفِیَّاتِ عَمَلِهِ، حَیْثُ لا شَهِیدَ غَیْرُهُ، وَ لا وَکِیلَ دُونَهُ.وَ آمُرُهُ اءَنْ لا یَعْمَلَ بِشَیْءٍ مِنْ طاعَةِ اللَّهِ فِیما ظَهَرَ فَیُخالِفَ إِلَى غَیْرِهِ فِیما اءَسَرَّ، وَ مَنْ لَمْ یَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِیَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ فَقَدْ اءَدَّى الْاءَمانَةَ وَ اءَخْلَصَ الْعِبادَةَ.وَ اءَمَرَهُ اءَنْ لا یَجْبَهَهُمْ وَ لا یَعْضَهَهُمْ، وَ لا یَرْغَبَ عَنْهُمْ تَفَضُّلاً بِالْإِمارَةِ عَلَیْهِمْ، فَإِنَّهُمُ الْإِخْوانُ فِی الدِّینِ، وَالْاءَعْوانُ عَلَى اسْتِخْراجِ الْحُقُوقِ.وَ إِنَّ لَکَ فِی هذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِیبا مَفْرُوضا، وَ حَقّا مَعْلُوما، وَ شُرَکاءَ اءَهْلَ مَسْکَنَةٍ، وَ ضُعَفاءَ ذَوِی فاقَةٍ، وَ إِنَّا مُوَفُّوکَ حَقَّکَ، فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ، وَ إِلا تَفْعَلْ فَإِنَّکَ مِنْ اءَکْثَرِ النَّاسِ خُصُوما یَوْمَ الْقِیامَةِ، وَ بُؤْسا لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ الْفُقَراءُ وَالْمَساکِینُ، وَالسّائِلُونَ وَالْمَدْفُوعُونَ، وَالْغارِمُ وَابْنُ السَّبِیلِ!وَ مَنِ اسْتَهانَ بِالْاءَمانَةِ، وَ رَتَعَ فِی الْخِیانَةِ وَ لَمْ یُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِینَهُ عَنْها، فَقَدْ اءَحَلَّ بِنَفْسِهِ فِی الدُّنْیَا الذُّلَّ وَالْخِزْیَ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ اءَذَلُّ وَ اءَخْزَى ، وَ إِنَّ اءَعْظَمَ الْخِیانَةِ خِیانَةُ الْاءُمَّةِ، وَ اءَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْاءَئِمَّةِ، وَالسَّلاَمُ. نامه اى از آن حضرت (ع ) به یکى از کارگزاران خود هنگامى که او را براى گردآورى زکات فرستاد:او را به ترس از خدا فرمان مى دهم ، چه در امور نهانى و چه اعمال پوشیده از نظرها. جایى که جز خداى ناظر اعمال او نیست و جز خداى کارسازى نبود.فرمانش مى دهم که به آشکارا اطاعت خداوند نکند و در نهان کارى به خلاف آن . زیرا کسى که نهان و آشکارش و گفتار و کردارش ‍ یکى باشد، امانت خدا را ادا کرده و در عبادتش اخلاص ورزیده . او را فرمان مى دهم که مردم را نرنجاند و دروغگویشان نخواند و تهمت ننهد. و به این دستاویز که بر آنان امارت دارد، روى از ایشان برمتابد. زیرا آنها برادران دینى او و در گرفتن حقوق خداوند یاران او هستند.تو را در این صدقه نصیبى است ثابت و حقى است معلوم و نیز مسکینان و ناتوانان و بینوایان با تو شریک اند. من حق تو را بتمامى مى پردازم ، تو نیز، حق آنان را بتمامى بپرداز. که اگر چنین نکنى در روز جزا مدعیان تو از همه بیش است و بدا به حال کسى که مدعیانش ، در پیشگاه عدل الهى ، فقیران و مسکینان و سائلان و رانده شدگان و وامداران و در راه ماندگان باشند. هر که امانت را بى ارج شمارد و در مزرع خیانت چرد و خود و دین خود را از لوث آن پاکیزه نسازد، خود را در دنیا گرفتار خوارى و رسوایى ساخته و در آخرت خوارتر و رسواتر است . بزرگترین خیانت ، خیانت به مسلمانان است و بزرگترین دغلکارى ، دغلکارى با پیشوایان . والسلام . نامه شماره : 27 و من عهد له ع إ لى مُحَمَّدِ بْنِ اءَبِی بَکْرٍ - رَضِىٍَّ اللّهُ عَنْهُ - حینَ قَلَّدَهُ مصْرَ:فَاخْفِضْ لَهُمْ جَناحَکَ، وَ اءَلِنْ لَهُمْ جانِبَکَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، حَتَّى لا یَطْمَعَ الْعُظَماءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ، وَ لا یَیْاءَسَ الضُّعَفاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ، وَ إِنَّ اللَّهَ تَعالَى یُسائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبادِهِ عَنِ الصَّغِیرَةِ مِنْ اءَعْمالِکُمْ وَالْکَبِیرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ یُعَذِّبْ فَاءَنْتُمْ اءَظْلَمُ، وَ إِنْ یَعْفُ فَهُوَ اءَکْرَمُ.وَاعْلَمُوا - عِبادَ اللَّهِ - اءَنَّ الْمُتَّقِینَ ذَهَبُوا بِعاجِلِ الدُّنْیا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ، فَشارَکُوا اءَهْلَ الدُّنْیا فِی دُنْیاهُمْ، وَ لَمْ یُشارِکْهُم اءَهْلَ الدُّنْیا فِی آخِرَتِهِمْ، سَکَنُوا الدُّنْیا بِاءَفْضَلِ ما سُکِنَتْ، وَ اءَکَلُوها بِاءَفْضَلِ ما اءُکِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیا بِما حَظِیَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ، وَ اءَخَذُوا مِنْها ما اءَخَذَهُ الْجَبابِرَةُ الْمُتَکَبِّرُونَ.ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْها بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ، وَالْمَتْجَرِ الرَّابِحِ، اءَصابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْیا فِی دُنْیاهُمْ، وَ تَیَقَّنُوا اءَنَّهُمْ جِیرانُ اللَّهِ غَدا فِی آخِرَتِهِمْ لا تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ، وَ لا یَنْقُصُ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنْ لَذَّةٍ.فَاحْذَرُوا عِبادَ اللَّهِ الْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ، وَ اءَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ، فَإِنَّهُ یَأْتِی بِاءَمْرٍ عَظِیمٍ، وَ خَطْبٍ جَلِیلٍ، بِخَیْرٍ لا یَکُونُ مَعَهُ شَرُّ اءَبَدا، اءَوْ شَرِّ لا یَکُونُ مَعَهُ خَیْرٌ اءَبَدا.فَمَنْ اءَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّةِ مِنْ عامِلِها، وَ مَنْ اءَقْرَبُ إِلَى النَّارِ مِنْ عامِلِها؟ وَ اءَنْتُمْ طُرَداءُ الْمَوْتِ، إِنْ اءَقَمْتُمْ لَهُ اءَخَذَکُمْ، وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ اءَدْرَکَکُمْ وَ هُوَ اءَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ!الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَواصِیکُمْ، وَالدُّنْیا تُطْوَى مِنْ خَلْفِکُمْ، فَاحْذَرُوا نارا قَعْرُها بَعِیدٌ وَ حَرُّها شَدِیدٌ، وَ عَذَابُها جَدِیدٌ.دارٌ لَیْسَ فِیها رَحْمَةٌ، وَ لا تُسْمَعُ فِیها دَعْوَةٌ، وَ لا تُفَرَّجُ فِیها کُرْبَةٌ وَ إ نِ اسْتَطَعْتُمْ اءَنْ یَشْتَدَّ خَوْفُکُمْ مِنَ اللَّهِ، وَ اءَنْ یَحْسُنَ ظَنُّکُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَیْنَهُما، فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّما یَکُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ، وَ إِنَّ اءَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّا بِاللَّهِ اءَشَدُّهُمْ خَوْفا لِلَّهِ.وَاعْلَمْ، یا مُحَمَّدَ بْنَ اءَبِی بَکْرٍ، اءَنِّی قَدْ وَلَّیْتُکَ اءَعْظَمَ اءَجْنادِی فِی نَفْسِی اءَهْلَ مِصْرَ، فَاءَنْتَ مَحْقُوقٌ اءَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِکَ، وَ اءَنْ تُنافِحَ عَنْ دِینِکَ وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ لَکَ إِلا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ، وَ لا تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضا اءَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِی اللَّهِ خَلَفا مِنْ غَیْرِهِ، وَ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِی غَیْرِهِ.صَلِّ الصَّلاةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَها، وَ لا تُعَجِّلْ وَقْتَها لِفَراغٍ، وَ لا تُؤَخِّرْها عَنْ وَقْتِها لاشْتِغالٍ، وَاعْلَمْ اءَنَّ کُلَّ شَیْءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلاتِکَ.وَ مِنْ هذَا الْعَهْدِ:فَإِنَّهُ لا سَواءَ إِمامُ الْهُدى وَ إِمامُ الرَّدَى ، وَ وَلِیُّ النَّبِیِّ وَ عَدُوُّ النَّبِیِّ، وَ لَقَدْ قالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص : (((إِنِّی لا اءَخافُ عَلَى اءُمَّتِی مُؤْمِنا وَ لا مُشْرِکا: اءَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِیمَانِهِ، وَ اءَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْکِهِ، وَ لکِنِّی اءَخافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ، عالِمِ اللِّسانِ، یَقُولُ ما تَعْرِفُونَ، وَ یَفْعَلُ ما تُنْکِرُونَ.))) عهدنامه اى از آن حضرت به محمد بن ابى بکر(14) هنگامى که او را حکومت مصر داد:با ایشان فروتن باش و نرمخوى و گشاده رو. همه را یکسان بنگر. اگر یکى را به گوشه چشم نگریستى به دیگرى رو در رو نگاه مکن تا بزرگان از تو نخواهند که بر ناتوانان ستم کنى و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند. خداوند تعالى ، شما بندگانش را از اعمالتان مى پرسد، چه خرد باشد و چه کلان ، چه آشکار و چه پنهان . پس اگر عذاب کند از ستمکارى شماست ، و اگر ببخشاید از بزرگوارى اوست .و بدانید، اى بندگان خدا، که پرهیزگاران ، هم در این دنیاى زودگذر سود برند و هم در جهان آینده آخرت . آنها با مردم دنیا در کارهاى دنیوى شریک شدند و مردم دنیا با ایشان در کارهاى اخروى شریک نشدند. در دنیا زیستند، نیکوترین زیستنها و از نعمت دنیا خوردند، بهترین خوردنیها و از دنیا بهره مند شدند آنسان ، که اهل ناز و نعمت بهره مند شدند و از آن کامیاب گردیدند، چونان که جباران خودکامه کام گرفتند. سپس ، رخت به جهان دیگر کشیدند با ره توشه اى که آنان را به مقصد رسانید و با سودایى که سود فراوانشان داد. لذت زهد را در دنیا چشیدند و یقین کردند که در آخرت در جوار خداوندند. اگر دست به دعا بردارند، دستشان را واپس نگرداند و بهره شان از خوشى و آسایش نقصان نگیرد.اى بندگان خدا، از مرگ و نزدیکى آن بترسید و ساز و برگ آن مهیا دارید، زیرا مرگ کارى بزرگ و حادثه اى خطیر را با خود آورد. مرگ یا هر چه مى آورد خیر است که با آن شرّى همراه نیست یا شرّى است که در آن از خیر نشانى نیست . چه کسى به بهشت نزدیکتر از کسى است که براى بهشت کار مى کند؟ و چه کسى به دوزخ نزدیکتر از کسى است که براى دوزخ کار مى کند؟ مرگ در پى شماست . اگر بایستید، مى گیردتان و اگر بگریزید، باز هم به شما مى رسد. از سایه هایتان به شما نزدیکتر است ، مرگ بر پیشانیهایتان بسته است و دنیا از پشت سرتان چون بساطى پیچیده مى شود.از آتشى که ژرفاى آن بسیار است و گرمایش سخت است و شکنجه اش تازه است ، بترسید. خانه اى که در آن نشانى از شفقت و بخشش نیست ، به نداى کسى گوش فرا ندهند و گرهى از اندوه کسى نمى گشایند.اگر توانستید که میان شدّت خوفتان از خدا و حسن ظن به او جمع کنید، چنین کنید. زیرا بنده خدا باید حسن ظنش به خدا به قدر خوفش از او باشد. از میان بندگان خدا، کسانى حسن ظنشان به خدا بیشتر است که خوفشان بیشتر باشد.و بدان ، اى محمد بن ابى بکر، تو را بزرگترین سپاهیانم ، یعنى مردم مصر، والى گردانیدم ، پس موظّف هستى که با نفس خود مخالفت کنى و از دین خویش حمایت نمایى . حتى اگر یک ساعت از زندگیت در این جهان باقى نمانده باشد. براى خشنودى یکى از آفریدگان خدا را به خشم میاور. زیرا خشنودى خدا جانشین هر چیز شود و چیزى جانشین خشنودى خدا نشود.نماز را در وقتى که برایش معین شده به جاى آر و به سبب فراغت از کار نماز را پیش مینداز و به سبب اشتغال به کارهاى دیگر نماز را به تاءخیر میفکن و باید که همه کارهاى تو تابع نماز تو باشد.هم از این عهدنامه :برابر نیستید، پیشوایى که مردم را به هدایت خواند و پیشوایى ، که به گمراهى دعوت کند. رسول الله (صلى الله علیه و آله ) فرمود که من بر امت خود از مؤ من و مشرک باک ندارم ، زیرا مؤ من را خدا به سبب ایمانش باز مى دارد و مشرک را به سبب شرکش سرکوب مى سازد، ولى بر شما از آنکه به دل منافق است و به گفتار عالم ، مى ترسم که چیزهایى مى گوید که مى پسندید و کارهایى مى کند که نمى پسندید. نامه شماره : 28 و من کتاب له ع إ لى مُعاوِیَةَ جَوابا وَ هُوَ مِنْ مَحاسِنِ الْکُتُبِ:اءَمَّا بَعْدُ فَقَدْ اءَتانِی کِتابُکَ تَذْکُرُ فِیهِ اصْطِفاءَ اللَّهِ مُحَمَّدا ص لِدِینِهِ وَ تَاءْیِیدَهُ إ یّاهُ بِمَنْ اءَیَّدَهُ مِنْ اءَصْحابِهِ، فَلَقَدْ خَبَّاءَ لَنَا الدَّهْرُ مِنْکَ عَجَبا، إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنا بِبَلاءِ اللَّهِ تَعالى عِنْدَنا، وَ نِعْمَتِهِ عَلَیْنا فِی نَبِیِّنا، فَکُنْتَ فِی ذلِکَ کَناقِلِ التَّمْرِ إِلى هَجَرَ وَداعِی مُسَدِّدِهِ إِلَى النِّضالِ.وَ زَعَمْتَ اءَنَّ اءَفْضَلَ النّاسِ فِی الْإِسْلامِ فُلانٌ وَ فُلانٌ، فَذَکَرْتَ اءَمْرا إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَکَ کُلُّهُ، وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ یَلْحَقْکَ ثَلْمُهُ.وَ ما اءَنْتَ وَالْفاضِلَ وَالْمَفْضُولَ، وَالسَّائِسَ وَالْمَسوسَ وَ ما لِلطُّلَقَاءِ وَ اءَبْناءِ الطُّلَقاءِ، وَالتَّمْیِیزَ بَیْنَ الْمُهاجِرِینَ الْاءَوَّلِینَ، وَ تَرْتِیبَ دَرَجاتِهِمْ، وَ تَعْرِیفَ طَبَقاتِهِمْ، هَیْهاتَ! لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَیْسَ مِنْها، وَ طَفِقَ یَحْکُمُ فِیها مَنْ عَلَیْهِ الْحُکْمُ لَها.اءَلا تَرْبَعُ اءَیُّهَا الْإِنْسانُ عَلى ظَلْعِکَ؟ وَ تَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِکَ، وَ تَتَاءَخَّرُ حَیْثُ اءَخَّرَکَ الْقَدَرُ! فَما عَلَیْکَ غَلَبَةُ الْمَغْلُوبِ، وَ لا لَکَ ظَفَرُ الظّافِرِ! وَ إِنَّکَ لَذَهّابٌ فِی التِّیهِ، رَوّاغ عَنِ الْقَصْدِ، اءَلا تَرى - غَیْرَ مُخْبِرٍ لَکَ، وَ لَکِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ اءُحَدِّثُ - اءَنَّ قَوْما اسْتُشْهِدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ تَعالَى مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَالْاءَنْصارِ وَ لِکُلِّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِیدُنا قِیلَ: سَیِّدُ الشُّهَداءِ، وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ ص بِسَبْعِینَ تَکْبِیرَةً عِنْدَ صَلاتِهِ عَلَیْهِ؟اءَوَلا تَرى اءَنَّ قَوْما قُطِّعَتْ اءَیْدِیهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِکُلِّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذا فُعِلَ بِواحِدِنا کَما فُعِلَ بِواحِدِهِمْ قِیلَ: الطَّیّارُ فِی الْجَنّةِ وَ ذُو الْجَناحَیْنِ؟وَ لَوْ لا ما نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْکِیَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَکَرَ ذاکِرٌ فَضائِلَ جَمَّةً، تَعْرِفُها قُلُوبُ الْمُؤْمِنِینَ، وَ لا تَمُجُّها آذانُ السّامِعِینَ.فَدَعْ عَنْکَ مَنْ مالَتْ بِهِ الرَّمِیَّةُ، فَإِنّا صَنائِعُ رَبِّنا وَالنَّاسُ بَعْدُ صَنائِعُ لَنا، لَمْ یَمْنَعْنا قَدِیمُ عِزِّنا وَ لا عادِیُّ طَوْلِنا عَلى قَوْمِکَ اءَنْ خَلَطْناکُمْ بِاءَنْفُسِنا فَنَکَحْنا وَ اءَنْکَحْنا فِعْلَ الْاءَکْفاءِ، وَلَسْتُمْ هُناکَ! وَ اءَنَّى یَکُونُ ذلِکَ کَذلِکَ وَ مِنَّا النَّبِیُّ وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ، وَ مِنّا اءَسَدُ اللَّهِ وَ مِنْکُمْ اءَسَدُ الْاءَحْلافِ، وَ مِنّا سَیِّدا شَبابِ اءَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مِنْکُمْ صِبْیَةُ النَّارِ، وَ مِنّا خَیْرُ نِساءِ الْعالَمِینَ وَ مِنْکُمْ حَمّالَةُ الْحَطَبِ؟ فِی کَثِیرٍ مِمّا لَنا وَ عَلَیْکُمْ.فَإِسْلامُنا مَا قَدْ سُمِعَ، وَ جاهِلِیَّتُنا لا تُدْفَعُ، وَ کِتابُ اللَّهِ یَجْمَعُ لَنا ما شَذَّ عَنَّا وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحانَهُ: وَ تَعَالَى وَ اءُولُوا الْاءَرْحامِ بَعْضُهُمْ اءَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللّهِ وَ قَوْلُهُ تَعالَى : إِنَّ اءَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا، وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ فَنَحْنُ مَرَّةً اءَوْلَى بِالْقَرابَةِ، وَ تارَةً اءَوْلَى بِالطَّاعَةِ.وَ لَمَّا احْتَجَّ الْمُهاجِرُونَ عَلَى الْاءَنْصارِ یَوْمَ السَّقِیفَةِ بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَلَجُوا عَلَیْهِمْ، فَإ نْ یَکُنِ الْفَلَجُ بِهِ فَالْحَقُّ لَنا دُونَکُمْ، وَ إِنْ یَکُنْ بِغَیْرِهِ فَالْاءَنْصارُ عَلى دَعْواهُمْ!وَ زَعَمْتَ اءَنِّی لِکُلِّ الْخُلَفاءِ حَسَدْتُ، وَ عَلى کُلِّهِمْ بَغَیْتُ! فَإِنْ یَکُنْ ذلِکَ کَذلِکَ فَلَیْسَ الْجِنایَةُ عَلَیْکَ فَیَکُونَ الْعُذْرُ إِلَیْکَ:وَ تِلْکَ شَکاةٌ ظاهِرٌ عَنْکَ عارُهاوَ قُلْتَ: إِنِّی کُنْتُ اءُقادُ کَما یُقادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتّى اءُبایِعَ، وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ اءَرَدْتَ اءَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ اءَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ!وَ ما عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضاضَةٍ فِی اءَنْ یَکُونَ مَظْلُوما ما لَمْ یَکُنْ شاکّا فِی دِینِهِ، وَ لا مُرْتابا بِیَقِینِهِ، وَ هذِهِ حُجَّتِی إِلى غَیْرِکَ قَصْدُها، وَلَکِنِّی اءَطْلَقْتُ لَکَ مِنْها بِقَدْرِ ما سَنَحَ مِنْ ذِکْرِها.ثُمَّ ذَکَرْتَ ما کانَ مِنْ اءَمْرِ وَ اءَمْرِى عُثْمانَ، فَلَکَ اءَنْ تُجابَ عَنْ هذِهِ لِرَحِمِکَ مِنْهُ، فَاءَیُّنا کانَ اءَعْدى لَهُ، وَ اءَهْدى إِلى مَقاتِلِهِ، اءَمَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَاسْتَکَفَّهُ، اءَم مَنِ اسْتَنْصَرَهُ فَتَراخى عَنْهُ وَ بَثَّ الْمَنُونَ إِلَیْهِ حَتَّى اءَتى قَدَرُهُ عَلَیْهِ؟!کَلاّ وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمُ اللّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَالْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَاءْتُونَ الْبَاءْسَ إِلاّ قَلِیلاً.وَ ما کُنْتُ لِاءَعْتَذِرَ مِنْ اءَنِّی کُنْتُ اءَنْقِمُ عَلَیْهِ اءَحْداثا، فَإِنْ کانَ الذَّنْبُ إِلَیْهِ إِرْشادِی وَ هِدایَتِی لَهُ، فَرُبَّ مَلُومٍ لا ذَنْبَ لَهُ:وَ قَدْ یَسْتَفِیدُ الظِّنَّةَ الْمُتَنَصِّحُ وَ ما اءَرَدْتُ إِلا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ اءُنِیبُ.وَ ذَکَرْتَ اءَنَّهُ لَیْسَ لِی وَ لِاءَصْحابِی عِنْدَکَ إِلا السَّیْفُ، فَلَقَدْ اءَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبارٍ! مَتى اءَلْفَیْتَ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَنِ الْاءَعْداءِ ناکِلِینَ، وَ بِالسَّیْفِ مُخَوَّفِینَ:لَبِّثْ قَلِیلاً یَلْحَقِ الْهَیْجا حَمَلْفَسَیَطْلُبُکَ مَنْ تَطْلُبُ، وَ یَقْرُبُ مِنْکَ ما تَسْتَبْعِدُ، وَ اءَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَکَ فِی جَحْفَلٍ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَالْاءَنْصارِ وَالتَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، شَدِیدٍ زِحامُهُمْ، ساطِعٍ قَتامُهُمْ، مُتَسَرْبِلِینَ سِرْبالَ الْمَوْتِ، اءَحَبُّ اللِّقاءِ إِلَیْهِمْ لِقاءُ رَبِّهِمْ، وَ قَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّیَّةٌ بَدْرِیَّةٌ، وَ سُیُوفٌ هاشِمِیَّةٌ، قَدْ عَرَفْتَ مَواقِعَ نِصالِها فِی اءَخِیکَ وَ خالِکَ وَ جَدِّکَ وَ اءَهْلِکَ (وَ ما هِیَ مِنَ الظّالِمِینَ بِبَعِیدٍ). نامه اى از آن حضرت (ع ) در پاسخ معاویه و این از بهترین نامه هاى امام (ع ) است :اما بعد، نامه ات به من رسید. در آن نوشته بودى که خداوند، محمد (صلى الله علیه و آله ) را براى دین خود اختیار کرد و او را به کسانى که خود نیرویشان داده بود، یارى نمود.روزگار شگفت چیزى را از ما نهان داشته بود و تو اکنون آشکارش ساختى .مى خواهى ما را از نعمتى که خداوند به ما ارزانى داشته و پیامبر خود را به میان ما فرستاده است ، خبر دهى ؟ تو، در این حال ، همانند کسى هستى که خرما به هجر(15) مى برد یا کسى را که به او تیر انداختن آموخته است به مبارزت طلبد.پنداشته اى که برترین مردم در اسلام فلان و فلان هستند. سخنى گفتى که اگر سراسر درست باشد، تو را از آن بهره اى نیست و اگر درست نباشد تو را از آن زیانى نرسد. تو را چه کار چه کسى از چه کسى برتر است یا برتر نیست ؟ یا چه کسى زبردست است و چه کسى زیردست ؟ آزادشدگان (16) و فرزندان آزادشدگان را چه رسد که میان مهاجران نخستین فرق نهند و درجات و طبقات ایشان را تعیین کنند، یا ترتیب دهند. هیهات ، آن تیر که نه از جنس تیرهاى (17) دیگر بود، آواز داد و خود را شناساند و کسى در این قضیه زبان به داورى گشود که خود محکوم بود. اى آدمى ، چرا به جاى خود نمى نشینى و نمى خواهى که کاستیهاى خود را بشناسى . چرا در آن رتبه واپسین که براى تو مقدّر شده قرار نمى گیرى ، چه زیان تو را که چه کسى مغلوب شد و چه سود تو را که چه کسى پیروز گردید. تو در بیابان ضلالت گمشگشته اى و از راه راست منحرف شده اى . آیا نمى بینى - البته نمى خواهم تو را خبر دهم بلکه از نعمتى که خداوند به ما ارزانى داشته سخن مى گویم - که گروهى از مهاجران در راه خدا به شهادت رسیدند. آرى ، هر یک را فضیلتى بود، تا شهادت نصیب شهید خاندان ما شد او را سید الشهدا(18) خواندند و رسول الله (ص ) بر کشته او نماز گزارد و به هفتاد تکبیرش اختصاص داد؟ یا نمى بینى کسانى دستهاشان در راه خدا از تن جدا افتاد، البته هر یک را فضیلتى بود، تا دست یکى از ما را جدا کردند، او را ((طیار)) و ((ذوالجناحین ))(19) خواندند و گفتند که در بهشت با دو بال پرواز مى کند. اگر خداوند خودستایى را منع نفرموده بود، گوینده براى تو از فضایلى سخن مى گفت که دلهاى مؤ منان به آنها خو گرفته است و گوشهاى شنوندگان آنها را ناخوش ندارد. این شکار را واگذار که صید آن کار تو نیست . ما پروردگان خداییم و دیگر مردم پروردگان ما هستند. اگر با خاندان شما در آمیختیم و چون همتایان با شما رفتار کردیم ، در عزّت و شرف دیرین ما نقصانى پدید نیامد. از شما زن گرفتیم و به شما زن دادیم ، در حالى که ، همتایان ما نبودید. به راستى شما را با ما چه نسبت ؟ رسول الله (ص ) از ماست و آن دروغگو که تکذیبش نمود از شماست . ((اسد الله ))(20) از ماست و ((اسد الاءحلاف ))(21) از شماست . سرور جوانان بهشت (22) از ماست و ((صبیبة النار))(23) از شماست . بهترین زنان جهان (24)از ماست و حمّالة الحطب (25)از شماست . و بسا چیزهایى دیگر که از فضایل ما هستند و یادکردنشان به زیان شماست .فضیلت ما را در اسلام ، همگان شنیده اند و ارج و مقام ما هم در عصر جاهلى بر کس پوشیده نیست . آنچه از ما پراکنده بوده در کتاب خدا گرد آمده است . آنجا که گوید ((به حکم کتاب خدا خویشاوندان به یکدیگر سزاوارترند.))(26) و نیز سخن حق تعالى که ((نزدیکترین کسان به ابراهیم همانا پیروان او و این پیامبر و مؤ منان هستند و خدا یاور مؤ منان است .))(27) ما یک بار به سبب خویشاوندى با پیامبر به خلافت سزاواریم و یک بار به سبب طاعت و متابعت . چون در روز سقیفه مهاجران بر انصار حجت آوردند که ما از نزدیکان رسول الله (ص ) هستیم ، بر همه پیروز گردیدند. اگر خویشاوندى با رسول الله (ص ) سبب پیروزى در حجت است ، پس این حق از آن ماست نه شما و اگر عنوان خویشاوندى سبب پیروزى نشود، پس انصار بر دعوى خویش باقى هستند.پنداشته اى که من بر همه خلفا رشک برده ام و به خلاف همه برخاسته ام ، اگر چنین باشد که تو گویى ، تو را نرسد که بازخواست کنى . جنایتى بر تو نیامده است که از تو عذر خواهند ((و تلک شکاة ظاهر عنک عارها این گناهى است که ننگ آن از تو دور است .))و گفتى که مرا چون شتر، مهار در بینى کشیدند تا بیعت کنم . به خدا سوگند، خواستى مرا نکوهش کنى ولى ستودى . خواستى مرا رسوا سازى ، خود را رسوا ساختى . مسلمانان را چه نقصان که بر او ستم رود، هرگاه در دین خود به شک نیفتد و یقینش به تردید نیالاید. قصد من از بیان این سخنان اقامه حجت و دلیل براى چون تویى نیست ، این شمه اى است که به خاطر آمد و آن را اظهار داشتم .سپس ، از ماجراى من و عثمان سخن گفتى . باید پاسخ این پرسش را به تو داد که خویشاوند او هستى . حال بگو، کدام یک از ما در حق عثمان بیشتر دشمنى کرد و به کشتن او مردم را راه نمود؟ آیا آنکه خواست به یاریش برخیزد ولى عثمان خود نخواست و گفتش ‍ در خانه ات بنشین و از یارى من دست بدار؟ یا آنکه عثمان از او یارى خواست ولى او درنگ کرد و اسباب هلاکت او مهیا داشت تا قضاى الهى بر سر او آمد؟ به خدا سوگند، ((خدا مى داند چه کسانى از شما مردم را از جنگ بازمى دارند و نیز مى شناسد کسانى را که به برادران خود مى گویند: به نزد ما بیایید و جز اندکى به جنگ نمى آیند.))(28) من نمى خواهم اکنون به سبب خرده گرفتنم از اعمال بدعت آمیز او پوزش بطلبم . گناه من این است که او را راه نموده ام و ارشاد کرده ام . بسا کسى را ملامت کنند که او را گناهى نیست .((و قد یستفید الظنة المتنصّح گاه اتفاق افتد که نصیحت گر خود در معرض بدگمانى افتد.)) ((تا آنجا که بتوانم قصدى جز به صلاح آوردنتان ندارم . توفیق من تنها با خداست ، به او توکل کرده ام و به درگاه او روى مى آورم .))(29)و گفتى که مرا و یارانم را جز شمشیر پاسخى نیست . به راستى تو خنداندى پس از آنکه گریانیدى . کى دیده اى که فرزندان عبد المطلب از برابر دشمن واپس نشینند یا از شمشیرش بترسند.((لبّث قلیلا یلحق الهیجا حمل اندکى درنگ کن تا حمل به جنگ پیوندد)).بزودى آنکه او را مى جویى تو را بجوید، و آنچه از تو دور است به تو نزدیک شود.من با سپاهى گران از مهاجران و انصار و تابعین آنان که نیکو پرورش یافته اند، بر سر تو مى تازم . لشکرى انبوه که غبارشان فضا را پر کند، همه جامه مرگ بر تن که محبوبترین دیدارهایشان دیدار با پروردگارشان است . همراه ایشان اند فرزندان اهل بدر و شمشیرهاى بنى هاشم و تو از شیوه جنگیدن آنان آگاه هستى آنگاه که با برادرت (30) و دایى ات (31) و جدت (32) و خویشاوندانت مى جنگیدند. ((و آن از ستمکاران دور نخواهد بود.))(33) نامه شماره : 29 و من کتاب له ع إ لى اءَهْلِ الْبَصْرَةِ:وَ قَدْ کانَ مِنِ انْتِشارِ حَبْلِکُمْ وَ شِقاقِکُمْ ما لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ، فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِکُمْ، وَ رَفَعْتُ السَّیْفَ عَنْ مُدْبِرِکُمْ، وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِکُمْ، فَإِنْ خَطَتْ بِکُمُ الْاءُمُورُ الْمُرْدِیَةُ، وَ سَفَهُ الْآراءِ الْجائِرَةِ إِلى مُنابَذَتِی وَ خِلافِی فَها اءَنَا ذا قَدْ قَرَّبْتُ جِیَادِی وَ رَحَلُتْ رِکَابِی .وَ لَئِنْ اءَلْجَأْتُمُونِی إِلَى الْمَسِیرِ إِلَیْکُمْ لَاءُوقِعَنَّ بِکُمْ وَقْعَةً لاَ یَکُونُ یَوْمُ الْجَمَلِ إِلَیْهَا إِلا کَلَعْقَةِ لاَعِقٍ، مَعَ اءَنِّی عَارِفٌ لِذِی الطَّاعَةِ مِنْکُمْ فَضْلَهُ، وَلِذِی النَّصِیحَةِ حَقَّهُ، غَیْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَما إِلَى بَرِیِّ وَ لاَ نَاکِثا إِلَى وَفِیِّ. از نامه آن حضرت (ع ) به مردم بصره :شما خود مى دانید که چسان رشته فرمانبردارى را گسستید و قدم در راه جدایى و دشمنى نهادید. من گناهکارتان را عفو کردم و از گریختگانتان شمشیر برداشتم و آنان را که به ما روى آوردند، پذیرفتم . حال اگر اعمال مرگ آور و آراء سفیهانه دور از صوابتان ، شما را وادارد که پیمان بشکنید و به خلاف من برخیزید، بدانید، که من مهیاى پیکارم و اسبان خود را پیش آورده ام و بر اشتران خویش پالان نهاده ام . اگر ناچارم سازید که بر شما بتازم ، آنچنان جنگى آغاز مى کنم که نبرد جمل در برابر آن حقیر نماید. با اینهمه ، ارج فرمانبرداریتان را مى شناسم و حق نیکخواهانتان را ادا مى کنم و بیگناه را به جاى گناهکار نمى گیرم و وفاکننده به عهد و بیعت را به جاى پیمان شکنان مؤ اخذه نمى کنم . نامه شماره : 30 و من کتاب له ع إ لى مُعاوِیَةَ:فَاتَّقِ اللَّهَ فِیمَا لَدَیْکَ، وَانْظُرْ فِی حَقِّهِ عَلَیْکَ وَارْجِعْ إِلَى مَعْرِفَةِ مَا لاَ تُعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ، فَإِنَّ لِلطَّاعَةِ اءَعْلاَما وَاضِحَةً وَ سُبُلاً نَیِّرَةً وَ مَحَجَّةً نَهْجَةً وَ غَایَةً مُطَّلَبَةً، یَرِدُهَا الْاءَکْیَاسُ وَ یُخَالِفُهَا الْاءَنْکَاسُ، مَنْ نَکَبَ عَنْهَا جَارَ عَنِ الْحَقِّ وَ خَبَطَ فِی التِّیهِ وَ غَیَّرَ اللَّهُ نِعْمَتَهُ، وَ اءَحَلَّ بِهِ نِقْمَتَهُ، فَنَفْسَکَ نَفْسَکَ، فَقَدْ بَیَّنَ اللَّهُ لَکَ سَبِیلَکَ، وَ حَیْثُ تَنَاهَتْ بِکَ اءُمُورُکَ، فَقَدْ اءَجْرَیْتَ إِلَى غَایَةِ خُسْرٍ وَ مَحَلَّةِ کُفْرٍ، وَ اِنَّ نَفْسَکَ قَدْ اءَوْلَجَتْکَ شَرّا وَ اءَقْحَمَتْکَ غَیّا، وَ اءَوْرَدَتْکَ الْمَهَالِکَ، وَ اءَوْعَرَتْ عَلَیْکَ الْمَسَالِکَ. از نامه آن حضرت (ع ) به معاویه :پس از خداى بترس . در آنچه به تو ارزانى داشته و در حقى که بر گردن تو نهاده نظر کن و به شناخت چیزهایى که به ناشناختنشان معذور نیستى باز گرد.زیرا فرمانبردارى را نشانه هایى آشکار است و راههایى روشن و جاده هایى راست و دور از کژى و نهایتى مطلوب همگان . راهى که زیرکان و خردمندان در آن گام نهند و سفلگان سرافکنده از آن دور مى شوند. هر که از آن راه پاى بیرون نهد، از راه حق بیرون شده و در بیابان گمراهى سرگردان گشته است . خدا نعمتش را بر او دگرگون کند و خشم خود را بر سر او فرستد. پس خود را بپاى ، خود را بپاى ، خداوند براى تو راهت را آشکار ساخته . هر جا که هستى ، همانجا بایست که کار را به حد نهایت رسانده اى . نهایتى که خسران است و کفر. نفس تو، تو را به بدى گرفتار ساخته و به گمراهى در انداخته و به مهلکه کشیده و راهها را بر تو دشوار گردانیده است .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۳
مصطفی خاکساری
نامه شماره : 14 و من وصیة له ع لِعَسْکَرِهِ قَبْلَ لِقاءِ الْعَدُوُّ بِصِفَّینَ:لا تُقاتِلُوهُمْ حَتَّى یَبْدَؤُوکُمْ، فَإِنَّکُمْ - بِحَمْدِ اللَّهِ - عَلى حُجَّةٍ، وَ تَرْکُکُمْ إِیّاهُمْ حَتَّى یَبْدَؤُوکُمْ حُجَّةٌ اءُخْرى لَکُمْ عَلَیْهِمْ.فَإِذا کانَتِ الْهَزِیمَةُ بِإِذْنِ اللّهِ فَلا تَقْتُلُوا مُدْبِرا، وَ لا تُصِیبُوا مُعْوِرا، وَ لا تُجْهِزُوا عَلى جَرِیحٍ، وَ لا تَهِیجُوا النِّساءَ بِاءَذىً، وَ إِنْ شَتَمْنَ اءَعْراضَکُمْ، وَ سَبَبْنَ اءُمَراءَکُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفاتُ الْقُوى وَالْاءَنْفُسِ وَالْعُقُولِ، إِنْ کُنّا لَنُؤْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِکاتٌ، وَ إِنْ کانَ الرَّجُلُ لَیَتَناوَلُ الْمَرْاءَةَ فِی الْجاهِلِیَّةِ بِالْفَهْرِ اءَوِ الْهِراوَةِ فَیُعَیَّرُ بِها وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ. سفارشى از آن حضرت (ع ) به سپاهش پیش از دیدار با دشمن در صفین :با آنان مجنگید تا آنان جنگ را بیاغازند. سپاس خدا را، که حجت با شماست . و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند، این هم حجتى دیگر است به سود شما و زیان ایشان . هرگاه ، به اذن خدا، روى به هزیمت نهادند، کسى را که پشت کرده و مى گریزد، مکشید و آن را که از پاى افتاده است ، آسیب مرسانید و مجروح را زخم مزنید و زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید، هر چند، آبروى شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند. که زنان به جسم ناتوان اند و به نفس و عقل ضعیف . حتى در زمانى که زنان مشرک بودند، ما را گفته بودند که از آنان دست باز داریم . در زمان جاهلیت ، رسم بر آن بود که اگر مردى با سنگ یا چوبدستى به زنى تعرض مى کرد او را و فرزندانش را، که پس از او مى آمدند، عیب مى کردند و سرزنش مى نمودند. نامه شماره : 15 و کان ع یقول إ ذَا لَقِىٍَّ الْعَدُوَّ مُحاربا:اللَّهُمَّ إِلَیْکَ اءَفْضَتِ الْقُلُوبُ وَ مُدَّتِ الْاءَعْنَاقُ وَ شَخَصَتِ الْاءَبْصَارُ وَ نُقِلَتِ الْاءَقْدَامُ، وَ اءُنْضِیَتِ الْاءَبْدَانُ.اللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَکْنُونُ الشَّنَآنِ، وَ جَاشَتْ مَرَاجِلُ الْاءَضْغَانِ.اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ غَیْبَةَ نَبِیِّنَا، وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ اءَهْوَائِنَا (رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ اءَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ). هنگامى که آن حضرت (علیه السلام ) به عزم جنگ ، با دشمن روبرو مى شد چنین مى فرمود:بارخدایا، دلها به تو نزدیک شده و گردنها به سوى تو کشیده شده و چشمها به درگاه تو خیره و پاها به آستان تو به راه افتاده و بدنها نزار گردیده . بار خدایا، کینه هاى پنهان آشکار گشته و دیک کینه ها به جوشش آمده . بارخدایا، به تو شکوه مى کنم ، نبودن پیامبرمان را و فراوانى دشمنانمان را و پراکندگى خواستهایمان را. ((اى پروردگار، ما میان ما و قوم ما بحق راهى بگشا که تو بهترین راهگشایان هستى )) نامه شماره : 16 و کان یقول ع لا صْحابِهِ عِنْدَ الْحَرْبِ:لاَ تَشْتَدَّنَّ عَلَیْکُمْ فَرَّةٌ بَعْدَهَا کَرَّةٌ، وَ لاَ جَوْلَةٌ بَعْدَهَا حَمْلَةٌ، وَ اءَعْطُوا السُّیُوفَ حُقُوقَهَا، وَ وَطِّنُوا لِلْجُنُوبِ مَصَارِعَهَا، وَاذْمُرُوا اءَنْفُسَکُمْ عَلَى الطَّعْنِ الدَّعْسِیِّ، وَالضَّرْبِ الطِّلَحْفِی ، وَ اءَمِیتُوا الْاءَصْوَاتَ فَإِنَّهُ اءَطْرَدُ لِلْفَشَلِ، فَوَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَاءَ النَّسَمَةَ مَا اءَسْلَمُوا، وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ اءَسَرُّوا الْکُفْرَ، فَلَمَّا وَجَدُوا اءَعْوَانا عَلَیْهِ اءَظْهَرُوهُ! هنگام جنگ به یاران خود مى فرمود:بر شما گران نیاید، گریختنى که پس از آن بازگشتنى باشد، یا واپس نشستنى که از پى آن حمله اى بود. حقّ شمشیرهاتان را ادا کنید و پهلوهاى دشمن را بر خاک هلاک آورید. همواره آزمند آن باشید که نیزه هایتان تن ها را بشکافد و ضربتهایتان سخت و کشنده باشد. آوازها را در سینه ها حبس کنید، که این سکوت سستى را از مرد جنگجو دور مى کند. سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اینان اسلام را نپذیرفته اند بلکه تسلیم شده اند. و کفر را در دل نهان داشته اند و چون یارانى بیابند، آشکارش ‍ سازند. نامه شماره : 17 و من کتاب له ع إ لى مُعاوِیَةَ جَوابا عَنْ کِتابٍ مِنْهُ إ لَیْهِ:وَ اءَمَّا طَلَبُکَ إِلَیَّ الشَّامِ، فَإِنِّی لَمْ اءَکُنْ لَاءُعْطِیَکَ الْیَوْمَ مَا مَنَعْتُکَ اءَمْسِ.وَ اءَمَّا قَوْلُکَ: (((إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ اءَکَلْتِ الْعَرَبَ إِلا حُشَاشَاتِ اءَنْفُسٍ بَقِیَتْ))) اءَلاَ وَ مَنْ اءَکَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ، وَ مَنْ اءَکَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ.وَ اءَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِی الْحَرْبِ وَالرِّجَالِ فَلَسْتَ بِاءَمْضَى عَلَى الشَّکِّ مِنِّی عَلَى الْیَقِینِ، وَ لَیْسَ اءَهْلُ الشَّامِ بِاءَحْرَصَ عَلَى الدُّنْیَا مِنْ اءَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ.وَ اءَمَّا قَوْلُکَ: (((إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ))) فَکَذَلِکَ نَحْنُ، وَ لَکِنْ لَیْسَ اءُمَیَّةُ کَهَاشِمٍ، وَ لاَ حَرْبٌ کَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَ لاَ اءَبُو سُفْیَانَ کَاءَبِی طَالِبٍ، وَ لاَ الْمُهَاجِرُ کَالطَّلِیقِ وَ لاَ الصَّرِیحُ کَاللَّصِیقِ، وَ لاَ الْمُحِقُّ کَالْمُبْطِلِ، وَ لاَ الْمُؤْمِنُ کَالْمُدْغِلِ وَ لَبِئْسَ الْخَلْفُ خَلْفٌ یَتْبَعُ سَلَفا هَوَى فِی نَارِ جَهَنَّمَ.وَ فِی اءَیْدِینَا بَعْدُ فَضْلُ النُّبُوَّةِ الَّتِی اءَذْلَلْنَا بِهَا الْعَزِیزَ، وَ نَعَشْنَا بِهَا الذَّلِیلَ وَ لَمَّا اءَدْخَلَ اللَّهُ الْعَرَبَ فِی دِینِهِ اءَفْوَاجا وَ اءَسْلَمَتْ لَهُ هَذِهِ الْاءُمَّةُ طَوْعا وَ کَرْها کُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فِی الدِّینِ إِمَّا رَغْبَةً وَ إِمَّا رَهْبَةً عَلَى حِینَ فَازَ اءَهْلُ السَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ وَ ذَهَبَ الْمُهَاجِرُونَ الْاءَوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ، فَلاَ تَجْعَلَنَّ لِلشَّیْطَانِ فِیکَ نَصِیبا، وَ لاَ عَلَى نَفْسِکَ سَبِیلاً، وَالسَّلاَمُ. از نامه آن حضرت (ع ) در پاسخ نامه معاویه :شام را از من مى خواهى و من چیزى را که دیروز از تو منع مى کرده ام امروز به تو نخواهم داد.امّا اینکه مى گویى که جنگ ، عرب را خرد و تباه کرد و اکنون او را جز نیم نفسى نمانده است ، بدان که هر کس که در راه حق کشته شده به بهشت رفته و هر که در راه باطل جان باخته به جهنم . اما این سخن تو که ما در جنگ و مردان جنگى برابریم ، نه چنین است . تو اهل شکى و من مرد یقینم . و آن قدر که مردم شام به دنیا آزمندند، بیشتر از آن مردم عراق به آخرت دلبسته اند.اما این سخنت که گویى ، ما فرزندان عبد مناف هستیم ، آرى ما نیز چنین هستیم ، ولى امیه کجا و هاشم کجا؟ حرب کجا و عبد المطلب کجا؟ ابو سفیان کجا و ابو طالب کجا؟ مهاجر در راه خدا را با آزاد کرده (9) چه نسبت . و آنکه نسبى صریح و آشکار دارد، با آنکه خود را به خاندانى بسته است ، هرگز برابر نباشد. آنکه بر حق است همتاى آنکه بر باطل است نبود، و مؤ من کجا؟ و دغلکار کجا؟ و چه بد فرزندى است ، آنکه پیرو پدرانى است که همه در دوزخ سرنگون شده اند. افزون بر اینها، ما را فضیلت نبوّت است که به نیروى آن عزیزان را ذلیل کردیم و ذلیلان را نیرو و توان بخشیدیم .هنگامى که خداوند عرب را گروه گروه به دین خود درآورد و این امت برخى برضا اسلام آورد و برخى بکراهت ، شما از آن گروه بودید که اگر اسلام را پذیرفتند یا به سبب رغبت به دنیا بود یا از بیم جان . و این به هنگامى بود که پیشى گرفتگان به سبب پیشى گرفتنشان ، به پیروزى رسیده بودند و مهاجران ، نخستین نصیب خود از فضیلت برده بودند. پس شیطان را از خود بهره مند مساز و او را بر نفس خود مسلط منماى . نامه شماره : 18 و من کتاب له ع إ لى عَبْدِاللّهِ بْنِ عَبَاسٍ وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَى الْبَصْرَةِ:وَاعْلَمْ اءَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِیسَ وَ مَغْرِسُ الْفِتَنِ فَحَادِثْ اءَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِمْ، وَاحْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ.وَ قَدْ بَلَغَنِی تَنَمُّرُکَ لِبَنِی تَمِیمٍ، وَ غِلْظَتُکَ عَلَیْهِمْ وَ إِنَّ بَنِی تَمِیمٍ لَمْ یَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ، وَ إِنَّهُمْ لَمْ یُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِی جَاهِلِیَّةٍ وَ لاَ إِسْلاَمٍ، وَ إِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِما مَاسَّةً وَ قَرَابَةً خَاصَّةً، نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا وَ مَأْزُورُونَ عَلَى قَطِیعَتِهَا.فَارْبَعْ اءَبَا الْعَبَّاسِ - رَحِمَکَ اللَّهُ - فِیمَا جَرَى عَلَى لِسَانِکَ وَ یَدِکَ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرِّ، فَإِنَّا شَرِیکَانِ فِی ذَلِکَ، وَ کُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّی بِکَ وَ لاَ یَفِیلَنَّ رَاءْیِی فِیکَ، وَالسَّلاَمُ. از نامه آن حضرت (ع ) به ابن عباس ، عامل او در بصره :بدان ، که بصره جایگاه فرود آمدن ابلیس است و کشتگاه فتنه ها و آشوبها. پس ، مردم آنجا را به نیکى کردن خوشدل نماى و گره وحشت از دلهایشان بگشاى . به من خبر رسیده که با بنى تمیم بدخویى و درشتى کرده اى . از میان بنى تمیم ستاره اى غروب نکرد، مگر آنکه در میان آنها ستاره دیگرى طلوع نمود. در جاهلیت و اسلام ، در کینه جویى ، کس همانند آنها نبوده است . ایشان را با ما پیوند خویشاوندى و قرابت خاص است ، که اگر آن را مراعات کنیم ، پاداش یابیم و اگر نکنیم ، مرتکب گناه شده ایم . پس اى ابو العباس (10) خدایت رحمت کناد، در آنچه از نیکى و بدى بر دست تو جارى مى شود، مدارا کن ، که ما هر دو در آن شریکیم و چنان باش که گمانم به تو نیکو گردد و اندیشه ام درباره تو بد نگردد. نامه شماره : 19 و من کتاب له ع إ لى بَعْضِ عُمّالِهِ:اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهَاقِینَ اءَهْلِ بَلَدِکَ شَکَوْا مِنْکَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً، وَاحْتِقَارا وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ اءَرَهُمْ اءَهْلاً لِاءَنْ یُدْنَوْا لِشِرْکِهِمْ، وَ لاَ اءَنْ یُقْصَوْا وَ یُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ، فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَابا مِنَ اللِّینِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَیْنَ الْقَسْوَةِ وَالرَّاءْفَةِ وَامْزُجْ لَهُمْ بَیْنَ التَّقْرِیبِ وَالْإِدْنَاءِ وَالْإِبْعَادِ وَالْإِقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. نامه اى از آن حضرت (ع ) به یکى از عاملانش :اما بعد. دهقانان شهر تو، از درشتخویى و سخت دلیت شکایت کرده اند که ایشان را تحقیر مى کنى و برایشان ستم روا مى دارى . نگریستم و دیدم که آنان هنوز مشرک اند و سزاوار آن نیستند که به خود نزدیکشان سازى و چون در پناه اسلام اند نشاید که آنان را برانى یا برایشان ستم روا دارى . پس شعار خود ساز، درشتى کردن را آمیخته به نرمخویى . و روشى پیش گیر، میان شدت و راءفت . گاه آنها را به خود نزدیک نماى و گاه از خود دور دار، اگر خدا خواهد. نامه شماره : 20 و من کتاب له ع إ لى زِیادِ بْنِ اءَبِیهِ وَ هُوَ خَلِیفَةُ عامِلِهِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَبَاسٍ عَلَى الْبَصْرَةِ وَ عَبْدُاللّهِ عامِلُ اءَمیرِالْمؤ مِنِینَ ع یَوْمَئِذٍ عَلَیْها وَ عَلى کُوَرِ الا هْوازِ وَ فارِسَ وَ کِرْمانَ:وَ إِنِّی اءُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَما صَادِقا لَئِنْ بَلَغَنِی اءَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَیْءِ الْمُسْلِمِینَ شَیْئا صَغِیرا اءَوْ کَبِیرا لَاءَشُدَّنَّ عَلَیْکَ شَدَّةً تَدَعُکَ قَلِیلَ الْوَفْرِ، ثَقِیلَ الظَّهْرِ، ضَئِیلَ الْاءَمْرِ وَالسَّلاَمُ. از نامه آن حضرت (ع ) این نامه را به زیاد بن ابیه (11) نوشته است که از سوى عبد الله بن عباس بر بصره فرمان مى راند وابن عباس خود از جانب على (ع ) فرمانروایى اهواز و فارس ‍ و کرمان را داشت :به خدا سوگند مى خورم ، سوگندى راست که اگر به من خبر رسد که در غنایم مسلمانان به اندک یا بسیار خیانت کرده اى ، چنان بر تو سخت گیرم که کم مایه مانى و بار هزینه عیال بر دوشت سنگینى کند و حقیر و خوار شوى . والسلام . نامه شماره : 21 و من کتاب له ع إ لَیْهِ اءَیضا:فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِدا، وَاذْکُرْ فِی الْیَوْمِ غَدا، وَ اءَمْسِکْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ، وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِیَوْمِ حَاجَتِکَ، اءَتَرْجُو اءَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ اءَجْرَ الْمُتَوَاضِعِینَ وَ اءَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَکَبِّرِینَ؟ وَ تَطْمَعُ - وَ اءَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِی النَّعِیمِ تَمْنَعُهُ الضَّعِیفَ وَالْاءَرْمَلَةَ - اءَنْ یُوجِبَ لَکَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِینَ؟ وَ إِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِیُّ بِمَا سَلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ، وَالسَّلاَمُ. نامه اى از آن حضرت (ع ) نیز به زیاد:از زیاده روى بپرهیز و میانه روى پیشه کن . امروز به فکر فردایت باش . از مال به قدر نیازت نگهدار و آنچه افزون آید، پیشاپیش براى روزى که بدان نیازمند گردى ، روانه دار. آیا امید آن دارى که خداوندت پاداش متواضعان دهد، در حالى که ، در نزد او از متکبران هستى . آیا در حالى که ، خود در ناز و نعمت فرو رفته اى و آن را از ناتوانان و بیوه زنان دریغ مى دارى ، طمع در آن بسته اى که ثواب صدقه دهندگانت دهند آدمى به آنچه پیشاپیش فرستاده ، پاداش بیند و بر سر آن رود که از پیش روانه داشته . والسلام . نامه شماره : 22 و من کتاب له ع إ لى عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْعَبَاسِ، وَ کانَ ابْنُ عَبَاسٍ یَقُولُ: مَا انْتَفَعْتُ بِکَلامٍ بَعْدَ کَلامِ رَسُولِ اللَهِ - صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - کَانْتِفاعِی بِهذَا الْکَلام :اءَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْمَرْءَ قَدْ یَسُرُّهُ دَرْکُ مَا لَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ، وَ یَسُوؤُهُ فَوْتُ مَا لَمْ یَکُنْ لِیُدْرِکَهُ فَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِکَ وَلْیَکُنْ اءَسَفُکَ عَلَى مَا فَاتَکَ مِنْهَا، وَ مَا نِلْتَ مِنْ دُنْیَاکَ فَلاَ تُکْثِرْ بِهِ فَرَحا، وَ مَا فَاتَکَ مِنْهَا فَلاَ تَاءْسَ عَلَیْهِ جَزَعا، وَ لْیَکُنْ هَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْتِ. نامه اى از آن حضرت (ع ) این نامه را به ابن عباس نوشته و او مى گفت که پس از سخن رسول الله (ص ) از هیچ سخنى بدین پایه سود نبرده ام :اما بعد. گاه آدمى را دست یافتن به چیزى که براى او مقدّر بوده ، شادمان مى سازد، و گاه از دست دادن چیزى که دست یافتن به آن برایش مقدر نبوده است ، غمگین مى کند. پس باید شادمانى تو به چیزى باشد که براى آخرتت به دست آورده اى ، و اندوهت به چیزى باشد که از آخرتت از دست داده اى . به آنچه از دنیا به دست آورده اى فراوان شادى مکن ، و بر آنچه از دنیایت از دست میدهى ، تاءسف مخور و زارى منماى . و باید همه همّ تو منحصر به کارهاى پس از مرگ باشد. نامه شماره : 23 و من کلام له ع قالَهُ قُبَیْلَ مَوْتِهِ عَلى سَبِیلِ الْوَصیَّةِ لَمَا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللّهُ:وَصِیَّتِی لَکُمْ اءَنْ لا تُشْرِکُوا بِاللَّهِ شَیْئا، وَمُحَمَّدٌ ص فَلا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ، اءَقِیمُوا هذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ اءَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْباحَیْنِ وَ خَلاکُمْ ذَمُّ.اءَنا بِالْاءَمْسِ صاحِبُکُمْ، وَالْیَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَ غَدا مُفارِقُکُمْ! إِنْ اءَبْقَ فَاءَنَا وَلِیُّ دَمِی ، وَ إِنْ اءَفْنَ فَالْفَناءُ مِیعادِی ، وَ إِنْ اءَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ، وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ، فَاعْفُوا اءَلا تُحِبُّونَ اءَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکُمْ.وَاللَّهِ ما فَجَاءَنِی مِنَ الْمَوْتِ وارِدٌ کَرِهْتُهُ، وَ لا طالِعٌ اءَنْکَرْتُهُ، وَ ما کُنْتُ إِلا کَقارِبٍ وَرَدَ، وَ طالِبٍ وَجَدَ وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِلْاءَبْرارِ.قال السید الشریف رضی الله عنه اءَقُولُ:وَ قَدْ مَضى بَعْضُ هذَا الْکَلامِ فِیما تَقَدَّمَ مِنَ الْخُطَبِ، إ لا اءَنَّ فِیهِ هاهُنا زِیادَةً اءَوْجَبَتْ تَکْرِیرَهُ. سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که ابن ملجم ، لعنة الله علیه ، او را ضربت زد، کمى پیش از وفاتش این وصیت را بیان فرمود:شما را وصیت مى کنم که به خدا هیچ شرک میاورید و سنت محمد (صلى الله علیه و آله ) را ضایع مگذارید و این دو ستون را همواره برپاى دارید، تا کسى را یاراى نکوهش شما نباشد.من دیروز یار و مصاحب شما بودم و امروز مایه عبرت شما هستم و فردا از میان شما مى روم . اگر زنده بمانم ، خود اختیار خون خود را دارم و اگر بمیرم ، مرگ میعادگاه من است . اگر عفو کنم ، موجب تقرب من به خداست و براى شما حسنه است . پس عفو کنید: ((آیا دوست ندارید که خدا بیامرزدتان ))(12)به خدا سوگند، چون بمیرم ، چیزى که آن را ناخوش دارم ، به سراغم نخواهد آمد یا کسى که دیدارش را نخواسته باشم بر من آشکار نخواهد شد. من همانند تشنه اى هستم که به طلب آب مى رود و آب مى یابد. ((آنچه نزد خداوند است براى نیکان بهتر است .))(13)شریف رضى گوید :من مى گویم : بعضى از این سخنان پیش از این در خطبه ها گذشت ولى در اینجا چیزهایى افزون شده که تکرار آن را سبب مى شد. نامه شماره : 24 و من وصیة له ع بِما یُعْمَلْ فِی اءَمْوالِهِ کَتَبَها بَعْدَ مُنْصَرفِهِ مِنْ صِفَّینَ:هذا ما اءَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ اءَبِی طالِبٍ اءَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی مالِهِ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ لِیُولِجَهُ بِهِ الْجَنَّةَ، وَ یُعْطِیَنِى بِهِ الْاءَمَنَةَ.مِنْها:وَ إِنَّهُ یَقُومُ بِذلِکَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ یَأْکُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، وَ یُنْفِقُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، فَإِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَ حُسَیْنٌ حَیُّ قامَ بِالْاءَمْرِ بَعْدَهُ، وَاءَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ.وَ إِنَّ لِبَنِیْ فاطِمَةَ مِنْ صَدَقَةِ عَلِیِّ مِثْلَ الَّذِی لِبَنِی عَلِیِّ، وَ إِنِّی إِنَّما جَعَلْتُ الْقِیامَ بِذلِکَ إِلَى ابْنَیْ فاطِمَةَ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ، وَ قُرْبَةً إِلى رَسُولِ اللَّهِ، ص وَ تَکْرِیما لِحُرْمَتِهِ، وَ تَشْرِیفا لِوُصْلَتِهِ.وَ یَشْتَرِطُ عَلَى الَّذِی یَجْعَلُهُ إِلَیْهِ اءَنْ یَتْرُکَ الْمالَ عَلى اءُصُولِهِ، وَ یُنْفِقَ مِنْ ثَمَرِهِ حَیْثُ اءُمِرَ بِهِ وَ هُدِیَ لَهُ، وَ اءَنْ لا یَبِیعَ مِنْ اءَوْلادِ نَخِیلِ هَذِهِ الْقُرى وَدِیَّةً حَتَّى تُشْکِلَ اءَرْضُها غِراسا.وَ مَنْ کانَ مِنْ إِمائِی اللَّاتِی اءَطُوفُ عَلَیْهِنَّ لَها وَلَدٌ اءَوْ هِیَ حامِلٌ فَتُمْسَکُ عَلى وَلَدِها وَ هِیَ مِنْ حَظِّهِ، فَإِنْ ماتَ وَلَدُها وَ هِیَ حَیَّةٌ فَهِیَ عَتِیقَةٌ، قَدْ اءَفْرَجَ عَنْهَا الرِّقُّ، وَ حَرَّرَها الْعِتْقُ.قال الشریف :قَولُهُ ع فِی هذِهِ الْوَصِیَةِ: اءَنْ لا یَبِیعَ مِنْ نَخْلِها وَدِیّةُ الْوَدِیَةُ: الْفَسِیلَةُ، وَ جَمْعُها وَدِىٍُّّ. وَ قَوْلُهُ ع : حَتَى تُشْکِلُ اءَرْضُها غِراسا هُوَ مِنْ اءَفْصَح الْکَلامِ، والْمُرادُ بِهِ اءَنَّ الاءرْضَ یَکْثُرُ فِیها غِراسُ النَّخْلِ حَتَى یَراهَا الناظِرُ عَلى غَیْرِ تِلْکَ الصَّفَةِ الَّتِی عَرَفَها بِها فَیُشْکِلُ عَلَیْهِ اءَمْرُها، وَ یَحْسِبُها غَیْرَها. وصیتى از آن حضرت (ع ) که پس از او با اموالش چه کنند. آن را هنگامى که از صفین باز مى گشت نوشته است :این وصیتى است که بنده ، خدا، على بن ابیطالب ، امیرالمؤ منین ، درباره دارایى خود بدان فرمان داده است . براى خشنودى خداوند تا او را به بهشت برد و در سراى امن خود فرود آورد.از این وصیت :حسن بن على به انجام دادن این وصیت قیام مى کند. خود از دارایى من هزینه مى کند آنسان ، که شایسته است ، و از آن انفاق مى کند آنسان ، که شایسته است . اگر براى حسن حادثه اى پیش آید و حسین زنده باشد، او کار را بر عهده خواهد گرفت و وصیتم را مانند برادرش به انجام خواهد رسانید.نصیب دو پسر فاطمه از صدقه على همان مقدار است که دیگر فرزندان على را.و اگر پسران فاطمه را براى این کار تعیین کرده ام ، براى خشنودى خدا و تقرب به رسول الله (ص ) و پاس حرمت و شرف خویشاوندى اوست . و با کسى که این کار را بر عهده دارد، شرط مى کنم که اصل مال را به همان گونه که هست باقى گذارد و از ثمره آن هزینه کند، به شیوه اى که بدان ماءمور شده و راهنمایى گشته است . دیگر اینکه ، نهالهاى نخلهاى آن قریه ها را نفروشد تا به قدرى فراوان گردند که شناختن نخلستانها براى کسى ، که آنها را پیش از این دیده است ، دشوار باشد.از کنیزان من هر که با او همبستر بوده ام و صاحب فرزندى باشد یا فرزندى در شکم داشته باشد، به فرزندش واگذار مى شود و مادر بهره فرزند است . اگر فرزندش بمیرد و او زنده باشد آزاد مى شود و نام کنیز از او برداشته مى شود و آزادى نصیب او گردد.شریف رضى گوید :سخن آن حضرت که مى گوید از نخلها ((ودیّه )) را نفروشند، ((ودیّه )) نهال نخل است و جمع آن ((ودىّ)) است و آنجا که مى فرماید ((حتى تشکل ارضها غراسا)) از فصیحترین سخنان است .مراد این است ، که نخلها چنان بسیار شود که کسى که آن را پیش از این به گونه دیگر دیده است ، اکنون شناختش براى او دشوار باشد و پندارد که زمین دیگر است . نامه شماره : 25 و من وصیة له ع کانَ یَکْتُبُها لِمَنْ یَسْتَعْمِلْهُ عَلَى الصَّدَقاتِ، وَ إ نَّما ذَکَرْنا هُنا جُمَلا مِنْها لِیُعْلَمَ بِها اءَنَّهُ عَلَیْهِ السَّلامُ کانَ یُقیمُ عِمادَ الْحَقِّ وَ یَشْرَعُ اءَمْثِلَةَ الْعَدْلِ فِی صَغِیرِ الاُمورِ وَ کَبِیرِها، وَ دَقِیقِها وَ جَلِیلها:انْطَلِقْ عَلى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَ لا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِما، وَ لا تَجْتازَنَّ عَلَیْهِ کارِها، وَ لا تَاءْخُذَنَّ مِنْهُ اءَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِی مالِهِ، فَإِذا قَدِمْتَ عَلَى الْحَیِّ فَانْزِلْ بِمائِهِمْ، مِنْ غَیْرِ اءَنْ تُخالِطَ اءَبْیاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِالسَّکِینَةِ وَالْوَقارِ حَتَّى تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ، وَ لا تُخْدِجْ بِالتَّحِیَّةِ لَهُمْ.ثُمَّ تَقُولَ: عِبادَ اللَّهِ، اءَرْسَلَنِی إِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ خَلِیفَتُهُ لِآخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللَّهِ فِی اءَمْوالِکُمْ، فَهَلْ لِلَّهِ فِی اءَمْوالِکُمْ مِنْ حَقِّ فَتُؤَدُّوهُ إِلى وَلِیِّهِ؟ فَإ نْ قالَ قائِلٌ: لا، فَلا تُراجِعْهُ، وَ إِنْ اءَنْعَمَ لَکَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ اءَنْ تُخِیفَهُ اءَوْ تُوعِدَهُ اءَوْ تَعْسِفَهُ اءَوْ تُرْهِقَهُ، فَخُذْ ما اءَعْطاکَ مِنْ ذَهَبٍ اءَوْ فِضَّةٍ؛ فَإِنْ کانَ لَهُ ماشِیَةً اءَوْ إِبلٌ فَلا تَدْخُلْها إِلا بِإِذْنِهِ، فَإِنَّ اءَکْثَرَها لَهُ، فَإِذا اءَتَیْتَها فَلا تَدْخُلْ عَلَیْه دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَیْهِ، وَ لا عَنِیفٍ بِهِ، وَ لا تُنَفِّرَنَّ بَهِیمَةً وَ لا تُفْزِعَنَّها، وَ لا تَسُؤَنَّ صاحِبَها فِیهَا، وَاصْدَعِ الْمالَ صَدْعَیْنِ، ثُمَّ خَیِّرْهُ:فَإِذَا اخْتارَ فَلا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتارَهُ، ثُمَّ اصْدَعِ الْباقِیَ صَدْعَیْنِ، ثُمَّ خَیِّرْهُ فَإِذَا اخْتارَ فَلا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتارَهُ، فَلا تَزالُ کَذلِکَ حَتَّى یَبْقَى ما فِیهِ وَفاءٌ لِحَقِّ اللَّهِ فِی مالِهِ، فَاقْبِضْ حَقَّ اللَّهِ مِنْهُ، فَإِنِ اسْتَقالَکَ فَاءَقِلْهُ ثُمَّ اخْلِطْهُما ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِی صَنَعْتَ اءَوَّلاً حَتّى تَاءْخُذَ حَقَّ اللَّهِ فِی مالِهِ، وَ لا تَاءْخُذَنَّ عَوْدا وَ لا هَرِمَةً وَ لا مَکْسُورَةً وَ لا مَهْلُوسَةً وَ لا ذاتَ عَوارٍ.وَ لا تَاءْمَنَنَّ إِلا مَنْ تَثِقُ بِدِینِهِ رافِقا بِمالِ الْمُسْلِمِینَ حَتَّى یُوَصِّلَهُ إِلى وَلِیِّهِمْ فَیَقْسِمَهُ بَیْنَهُمْ، وَ لا تُوَکِّلْ بِها إِلا ناصِحا شَفِیقا وَ اءَمِینا حَفِیظا، غَیْرَ مُعْنِفٍ وَ لا مُجْحِفٍ وَ لا مُلْغِبٍ وَ لا مُتْعِبٍ.ثُمَّ احْدُرْ إِلَیْنا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ، نُصَیِّرْهُ حَیْثُ اءَمَرَ اللَّهُ بِهِ فَإِذا اءَخَذَها اءَمِینُکَ فَاءَوْعِزْ إِلَیْهِ اءَنْ لا یَحُولَ بَیْنَ ناقَةٍ وَ بَیْنَ فَصِیلِها، وَ لا یَمْصُرَ لَبَنَها فَیَضُرَّ ذلِکَ بِوَلَدِها، وَ لا یَجْهَدَنَّها رُکُوبا، وَلْیَعْدِلْ بَیْنَ صَواحِباتِها فِی ذلِکَ وَ بَیْنَها.وَلْیُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِبِ، وَلْیَسْتَاءْنِ بِالنَّقِبِ وَالظَّالِعِ، وَلْیُورِدْهَا ما تَمُرُّبِهِ مِنَ الْغُدُرِ، وَ لا یَعْدِلْ بِها عَنْ نَبْتِ الْاءَرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ.وَلْیُرَوِّحْها فِی السَّاعاتِ، وَ لْیُمْهِلْها عِنْدَ النِّطافِ وَالْاءَعْشابِ حَتَّى تَاءْتِیَنا بِإِذْنِ اللَّهِ بُدَّنا مُنْقِیاتٍ، غَیْرَ مُتْعَباتٍ وَ لا مَجْهُوداتٍ لِنَقْسِمَها عَلى کِتابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ، ص ، فَإِنَّ ذلِکَ اءَعْظَمُ لِاءَجْرِکَ، وَ اءَقْرَبُ لِرُشْدِکَ، إِنْ شاءَ اللَّهُ. سفارشى از آن حضرت (ع ) آن را براى کسى مى نوشت که به گرفتن زکاتش مى فرستاد. جمله هایى از آن را در اینجامى آوریم تا همگان بدانند که على (ع ) ستون حق را برپاى مى داشت و نشانه هاى عدالت را در کارهاى خرد و کلان و کلى و جزئى آشکار مى نمود:در حرکت آى ، با پرهیزگارى و ترس از خداوندى که یگانه است و او را شریکى نیست . زنهار، مسلمانى را مترسانى و اگر خود نخواهد به سراغش مروى و بیش از آنچه حق خداوند است ، از او مستانى . چون به قبیله اى برسى بر سر آب آنها فرود آى و به خانه هایشان داخل مشو. آنگاه با آرامش و وقار به سوى ایشان رو تا به میانشان برسى . سلامشان کن و تحیّت گوى و در سلام و تحیّت امساک منماى . سپس ، بگوى که اى بندگان خدا، ولىّ خدا و خلیفه او مرا به نزد شما فرستاده تا سهمى را که خدا در اموالتان دارد بستانم . آیا خدا را در اموالتان سهمى هست ، که آن را به ولىّ خدا بپردازید؟ اگر کسى گفت : نه ، به سراغش مرو و اگر کسى گفت : آرى ، بى آنکه او را بترسانى یا تهدیدش کنى ، یا بر او سخت گیرى ، یا به دشواریش افکنى ، به همراهش برو و آنچه از زر و سیم دهد، بستان و اگر او را گاو و گوسفند و شتر باشد، جز به اجازت صاحبانش به میان رمه مرو، زیرا بیشتر آنها از آن اوست و چون به رمه چارپایان رسیدى ، مانند کسى مباش که خود را بر صاحب آنها مسلط مى شمارد یا مى خواهد بر او سخت گیرد. چارپایى را رم مده و مترسان و صاحبش را در گرفتن آن مرنجان . پس مال را هر چه هست به دو بخش کن و صاحب مال را به گزینش یکى از آن دو بخش ‍ مخیّر گردان و در آنچه براى خود برمى گزیند، متعرضش مشو. سپس ، باقى را باز به دو بخش کن و باز او را در گرفتن یکى از آن دو بخش مخیر نماى و در آنچه براى خود برمى گزیند سرزنش منماى . و پیوسته چنین کن تا آن قسمت ، که حق خداوند در آن است ، بر جاى ماند. پس سهم خدا را از او بستان و اگر پنداشت که مغبون شده و خواست آنگونه قسمت کردن را بر هم زند، از او بپذیر و بار دیگر دو قسمت را یکى کن و باز قسمت از سر گیر. تا سهم خدا را از مال او معین کنى و بستانى . و ستور پیر و سالخورده و پاى و پشت شکسته و بیمار و لاغر و معیوب را مگیر.و چون مال مسلمانان را مى فرستى ، آن را به کسى بسپار که به دیندارى او مطمئن باشى تا آن را به ولىّ امر مسلمانان برساند و او میان مسلمانان قسمت نماید. و به نگهدارى آنها مگمار، مگر مردى نیکخواه و مهربان و امین را که نیکو نگهبانى کند. کسى که با ستوران درشتى نکند و آنها را تند نراند و خسته شان نگرداند. پس ، هر چه گرد آورده اى ، زود به نزد ما فرست تا ما نیز در جایى که خداوند مقرر فرموده ، صرف نماییم .چون امین تو ستوران زکات را گرفت ، از او بخواه که در راه میان مادر و کره شیرخواره اش جدایى نیفکند و آن قدر آن را ندوشد که کره اش را زیان رسد و با سوار شدن بر آنها خسته نکند و میان آن شتر که بر آن سوار مى شود یا آن را مى دوشد و دیگر شترها عدالت ورزد. و چنان کند که شتر خسته بیاساید و با شترى که پایش مجروح شده و رفتن نتواند بمدارا رفتار کند و آنها را بر سر آبگیرها برد و آب دهد و از راههایى براند که به علفزارها نزدیک باشد، نه از راههاى خشک و عارى از گیاه ، و ساعتها مهلت آسایش ‍ دهد تا آب خورند یا علف بچرند. تا به اذن خدا آنها را به ما برساند، فربه و پرتوان نه خسته و لاغر، و ما آنها را، چنانکه در کتاب خدا و سنت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) آمده ، تقسیم کنیم . اگر چنین کنى ، اجر تو بزرگ باشد و تو را به رستگارى ، ان شاء الله ، نزدیکتر سازد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۲
مصطفی خاکساری
و من کتاب له ع إ لى اءَهْلِ اَلْکُوفَةِ عِنْدَ مَسِیرِهِ مِنَ اءلْمَدِینَةٍ إ لَى اءلْبصْرةِ:مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیِّ اءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى اءَهْلِ الْکُوفَةِ جَبْهَةِ الْاءَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ:اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی اءُخْبِرُکُمْ عَنْ اءَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى یَکُونَ سَمْعُهُ کَعِیَانِهِ، إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَیْهِ فَکُنْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُهَاجِرِینَ اءُکْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ وَ اءُقِلُّ عِتَابَهُ وَ کَانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ اءَهْوَنُ سَیْرِهِمَا فِیهِ الْوَجِیفُ، وَ اءَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِیفُ وَ کَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِیهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ، فَأُتِیحَ لَهُ قَوْمٌ قَتَلُوهُ وَ بَایَعَنِی النَّاسُ غَیْرَ مُسْتَکْرَهِینَ وَ لاَ مُجْبَرِینَ،بَلْ طَائِعِینَ مُخَیَّرِینَ.وَ اعْلَمُوا اءَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِاءَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا، وَ جَاشَتْ جَیْشَ الْمِرْجَلِ، وَ قَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ، فَاءَسْرِعُوا إِلَى اءَمِیرِکُمْ وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّکُمْ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ. نامه اى از آن حضرت (ع ) به مردم کوفه هنگام حرکتش از مدینه به بصره .از بنده خدا، على ، امیرالمؤ منین به مردم کوفه که بزرگواران یاران و ارجمندان عرب اند.اما بعد. شما را از کار عثمان خبر مى دهم ، به گونه اى که شنیدنش چون دیدن باشد مردم بر او خرده گرفتند و من که مردى از مهاجران بودم ، همواره خشنودى او را مى خواستم و کمتر سرزنش مى کردم . ولى طلحه و زبیر در باره او شیوه دیگر داشتند و آسانترین کارشان ، تاختن بر او بود و نرمترین رفتارشان ، رفتارى ناهموار بود. بناگاه ، عایشه بى تاءمل بر او خشم گرفت و مردمى بر او شوریدند و کشتندش . آنگاه مردم با من بیعت کردند نه از روى اکراه یا اجبار، بل به رضا و اختیار.بدانید که سراى هجرت (مدینه ) مردمش را از خود راند و مردم نیز از آنجا رفتند.ناگاه ، چون دیگى که بر آتش باشد، جوشیدن گرفت و فتنه سر برداشت . پس به سوى امیرتان بشتابید و اگر خدا خواهد، براى جهاد با دشمن ، به پیش تازید. نامه شماره : 2 و من کتاب له ع إ لَیهِمْ بَعْدَ فَتْحِ اءلْبَصْرةِ:وَ جَزَاکُمُ اللَّهُ مِنْ اءَهْلِ مِصْرٍ عَنْ اءَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ اءَحْسَنَ مَا یَجْزِی الْعَامِلِینَ بِطَاعَتِهِ، وَ الشَّاکِرِینَ لِنِعْمَتِهِ، فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَ اءَطَعْتُمْ، وَ دُعِیتُمْ فَاءَجَبْتُمْ. نامه اى از آن حضرت (ع ) پس از فتح بصره به مردم کوفه نوشته است .خداوند به شما مردم شهر از جانب خاندان پیامبرتان پاداش نیکو دهد، همان پاداش که به فرمانبران و سپاسگویان نعمتش مى دهد. شما شنیدید و اطاعت کردید، فراخوانده شدید و پاسخ دادید. نامه شماره : 3 من کتاب له ع کَتَبَهُ لِشُرَیْحِ بْنِ اءلْحارِثِ قاضِیهِ:رُوِیَ اءَنَّ شُرَیْحَ بْنَ الْحَارِثِ قَاضِیَ اءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع اشْتَرَى عَلَى عَهْدِهِ دَارا بِثَمَانِینَ دِینَارا، فَبَلَغَهُ ذَلِکَ فَاسْتَدْعَى شُرَیْحا فَاسْتَدْعَاهُ وَ قَالَ لَهُ:بَلَغَنِی اءَنَّکَ ابْتَعْتَ دَارا بِثَمَانِینَ دِینَارا وَ کَتَبْتَ لَهَا کِتَابا وَ اءَشْهَدْتَ فِیهِ شُهُودا.فَقَالَ لَهُ: شُرَیْحٌ قَدْ کَانَ ذَلِکَ یَا اءَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، قَالَ فَنَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ الْمُغْضَبِ ثُمَّ قَالَ لَهُ:یَا شُرَیْحُ اءَمَا إِنَّهُ سَیَأْتِیکَ مَنْ لاَ یَنْظُرُ فِی کِتَابِکَ وَ لاَ یَسْاءَلُکَ عَنْ بَیِّنَتِکَ حَتَّى یُخْرِجَکَ مِنْهَا شَاخِصا، وَ یُسْلِمَکَ إِلَى قَبْرِکَ خَالِصا، فَانْظُرْ یَا شُرَیْحُ لاَ تَکُونُ ابْتَعْتَ هَذِهِ الدَّارَ مِنْ غَیْرِ مَالِکَ اءَوْ نَقَدْتَ الثَّمَنَ مِنْ غَیْرِ حَلاَلِکَ، فَإِذَا اءَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ الدُّنْیَا وَ دَارَ الْآخِرَةِ.اءَمَا إِنَّکَ لَوْ کُنْتَ اءَتَیْتَنِی عِنْدَ شِرَائِکَ مَا اشْتَرَیْتَ لَکَتَبْتُ لَکَ کِتَابا عَلَى هَذِهِ النُّسْخَةِ، فَلَمْ تَرْغَبْ فِی شِرَاءِ هَذِهِ الدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقَهُ. وَانُّسْخَةُ هَذِهِ:(((هَذَا مَا اشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِیلٌ مِنْ مَیِّتٍ قَدْ اءُزْعِجَ لِلرَّحِیلِ، اشْتَرَى مِنْهُ دَارا مِنْ دَارِ الْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ الْفَانِینَ، وَ خِطَّةِ الْهَالِکِینَ وَ تَجْمَعُ هَذِهِ الدَّارَ حُدُودٌ اءَرْبَعَةٌ: الْحَدُّ الْاءَوَّلُ یَنْتَهِی إِلَى دَوَاعِی الْآفَاتِ، وَ الْحَدُّ الثَّانِی یَنْتَهِی إِلَى دَوَاعِی الْمُصِیبَاتِ، وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ یَنْتَهِی إِلَى الْهَوَى الْمُرْدِی وَ الْحَدُّ الرَّابِعُ یَنْتَهِی إِلَى الشَّیْطَانِ الْمُغْوِی وَ فِیهِ یُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ الدَّارِ.اشْتَرَى هَذَا الْمُغْتَرُّ بِالْاءَمَلِ، مِنْ هَذَا الْمُزْعَجِ بِالْاءَجَلِ، هَذِهِ الدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ الْقَنَاعَةِ وَ الدُّخُولِ فِی ذُلِّ الطَّلَبِ وَ الضَّرَاعَةِ، فَمَا اءَدْرَکَ هَذَا الْمُشْتَرِی فِیمَا اشْتَرَى مِنْهُ مِنْ دَرَکٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ اءَجْسَامِ الْمُلُوکِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ الْجَبَابِرَةِ وَ مُزِیلِ مُلْکِ الْفَرَاعِنَةِ، مِثْلِ کِسْرَى وَ قَیْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْیَرَ وَ مَنْ جَمَعَ الْمَالَ عَلَى الْمَالِ فَاءَکْثَرَ وَ مَنْ بَنَى وَ شَیَّدَ وَ زَخْرَفَ وَ نَجَّدَ وَ ادَّخَرَ وَ اعْتَقَدَ وَ نَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ، إِشْخَاصُهُمْ جَمِیعا إِلَى مَوْقِفِ الْعَرْضِ وَ الْحِسَابِ وَ مَوْضِعِ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ: إِذَا وَقَعَ الْاءَمْرُ بِفَصْلِ الْقَضَاءِ (وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ) شَهِدَ عَلَى ذَلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ اءَسْرِ الْهَوَى ، وَ سَلِمَ مِنْ عَلاَئِقِ الدُّنْیَا))). نامه اى از آن حضرت (ع ) به قاضى اش شریح بن الحارث .گویند که شریح بن الحارث قاضى امیرالمؤ منین (ع ) در زمان او خانه اى خرید به هشتاد دینار.این خبر به على (ع ) رسید. او را فرا خواند. و گفت شنیده ام خانه اى خریده اى به هشتاد دینار و براى آن قباله نوشته اى و چند تن را هم به شهادت گرفته اى . شریح گفت چنین است یا امیرالمؤ منین . على (ع ) به خشم در او نظر کرد، سپس فرمود:اى شریح ، زودا که کسى بر سر تو آید که در قباله ات ننگرد و از شاهدانت نپرسد، تا از آنجا براندت و بى هیچ مال و خواسته اى به گورت سپارد. پس ، اى شریح ، بنگر، نکند که این خانه را از دارایى خود نخریده باشى ، یا نقدى که بر شمرده اى از حلال به دست نیامده باشد. که اگر چنین باشد هم در دنیا زیان کرده اى و هم در آخرت .اما اگر آنگاه که این خانه را مى خریدى نزد من آمده بودى ، برایت قباله اى مى نوشتم به این نسخت و تو حتى یک درهم و چه جاى بیش از آن رغبت نمى کردى که به بهاى این خانه دهى . و نسخه آن قباله چنین است :این خانه اى است که بنده اى ذلیل ، از مرده اى که براى کوچ کردن او را از جاى خود برانگیخته اند، خریده است . خانه اى از سراى فریب در کوى از دست شدگان و محلت به هلاکت رسیدگان . این خانه را چهار حدّ است حد نخستین ، منتهى مى شود به آنجا که آفات کمین گرفته اند، و حدّ دوم به آنجا که مصیبتها را سبب است ، و حدّ سوم به خواهشهاى تباه کننده نفسانى ، و حدّ چهارم به شیطان اغواگر. و در آن از حد چهارم باز مى شود. خریدار که فریب خورده آمال خویش است آن را از فروشنده اى که اجل او را برانگیخته تا براندش ، به بهاى خارج شدن از عزّ قناعت و دخول در ذلّ طلب و خوارى خریده است . در این معامله ضرر و زیان خریدار در آنچه خریده است ، بر عهده کسى است که اندامهاى پادشاهان را ویران سازد و جان از تن جباران بیرون کند و پادشاهى از فرعونان چون شهریاران ایران و قیصرهاى روم و تبّعهاى یمن و حمیرهابستانده است ، و نیز آن کس که دارایى خود را گرد آورد و همواره بر آن در افزود و کاخهاى استوار برآورد و آنها را بیاراست و آرایه ها ساخت و اندوخته ها نهاد تا به گمان خود براى فرزند، مرده ریگى نهد. همه اینان را براى عرضه در پیشگاه حسابگران و آنجا که ثواب و عقاب را معین مى کنند، حاضر آورد. در آنجا حکم قطعى صادر شود و کار داورى به پایان آید. ((در آنجا تبهکاران زیانمند شوند)) عقل هر گاه که از اسارت هوس بیرون آید و از علایق دنیوى در امان ماند، به این رسند گواهى دهد. نامه شماره : 4 و من کتاب له ع إ لى بعض اءمراء جیشه :فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ الطَّاعَةِ فَذَاکَ الَّذِی نُحِبُّ، وَ إِنْ تَوَافَتِ الْاءُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى الشِّقَاقِ وَ الْعِصْیَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ اءَطَاعَکَ إِلَى مَنْ عَصَاکَ وَ اسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْکَ، فَإِنَّ الْمُتَکَارِهَ مَغِیبُهُ خَیْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ اءَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ. نامه اى از آن حضرت (ع ) به یکى از فرماندهان سپاهشاگر در سایه فرمانبردارى باز آیند، این چیزى است که ما خواستار آنیم و اگر حوادث و پیشامدها، آنان را به جدایى و نافرمانى کشانید، باید به یارى کسانى که از تو فرمان مى برند، به خلاف آنکه فرمانت نمى برند، برخیزى . و به پایمردى آنکه مطیع توست از آنکه به یاریت برنمى خیزد، بى نیاز باشى . زیرا، آنکه به اکراه همراه تو به نبرد مى آید، غیبت او بهتر از حضور اوست و در خانه نشستنش ، بهتر است از به یارى برخاستنش . نامه شماره : 5 و من کتاب له ع إ لى اءشعث بن قیس و هو عامل اءذربیجان :وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ، وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ اءَمَانَةٌ وَ اءَنْتَ مُسْتَرْعىً لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ اءَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ، وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلا بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ اءَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی اءنْ لا اءَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَ لَکَ، وَ السَّلاَمُ. نامه اى از آن حضرت (ع ) که به اشعث بن قیس ، عامل خود در آذربایجان نوشته است .حوزه فرمانرواییت طعمه تو نیست ، بلکه امانتى است بر گردن تو، و از تو خواسته اند که فرمانبردار کسى باشى که فراتر از توست .تو را نرسد که خود هر چه خواهى رعیت را فرمان دهى . یا خود را درگیر کارى بزرگ کنى ، مگر آنکه ، دستورى به تو رسیده باشد. در دستان تو مالى است از اموال خداوند، عزّ و جلّ، و تو خزانه دار هستى تا آن را به من تسلیم کنى . امید است که من براى تو بدترین والیان نباشم . و السلام . نامه شماره : 6 و من کتاب له ع إ لى معاویة :إِنَّهُ بایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بایَعُوا اءَبابَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمانَ عَلى ما بایَعُوهُمْ عَلَیْهِ، فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ اءَنْ یَخْتارَ، وَ لا لِلْغائِبِ اءَنْ یَرُدَّ، وَ إِنَّمَا الشُّورى لِلْمُهاجِرِینَ وَ الْاءَنْصارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلى رَجُلٍ وَ سَمَّوهُ إِماما کانَ ذلِکَ لِلَّهِ رِضىً، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ اءَمْرِهِمْ خارِجٌ بِطَعْنٍ اءَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إ لى ما خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ اءَبى قاتَلُوهُ عَلَى اتَّباعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ وَلاّهُ اللَّهُ ما تَوَلّى .وَ لَعَمْرِی - یا مُعاوِیَةُ - لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَواکَ لَتَجِدَنِّی اءَبْرَاءَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمانَ، وَ لَتَعْلَمَنَّ اءَنِّی کُنْتُ فِی عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلاّ اءَنْ تَتَجَنَّى ، فَتَجَنَّ ما بَدا لَکَ، وَ السَّلاَمُ. نامه اى از آن حضرت (ع ) به معاویهاین مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، به همان شیوه با من بیعت کردند. پس آن را که حاضر است ، نرسد که دیگرى را اختیار کند و آن را که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفته اند نپذیرد. شورا از آن مهاجران و انصار است . اگر آنان بر مردى همراءى شدند و او را امام خواندند، کارشان براى خشنودى خدا بوده است ، و اگر کسى از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت یا بدعتى نهاد باید او را به جمعى که از آن بیرون شده است باز آورند. اگر سر بر تافت با او پیکار کنند، زیرا راهى را برگزیده که خلاف راه مؤ منان است و خدا نیز در گردن او کند، گناه آنچه را خود متولى آن شده است .اى معاویه ، به جان خودم سوگند، که اگر به دیده خرد بنگرى ، نه از روى هوا و هوس ، در خواهى یافت که من از هر کس دیگر از کشتن عثمان بیزارتر بودم و من از آن کنارى جسته بودم ، مگر آنکه بخواهى جنایت را به گردن من نهى و چیزى را که بر تو آشکار است پنهان دارى . والسلام . نامه شماره : 7 و من کتاب منه ع إ لَیْهِ اءَیْضا:اءَمّا بَعْدُ فَقَدْ اءَتَتْنِی مِنْکَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ، وَ رِسالَةٌ مُحَبَّرَةٌ نَمَّقْتَها بِضَلالِکَ، وَ اءَمْضَیْتَها بِسُوءِ رَاءْیِکَ! وَ کِتابُ امْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِیهِ، وَ لا قائِدٌ یُرْشِدُهُ، قَدْ دَعاهُ الْهَوى فَاءَجابَهُ، وَ قادَهُ الضَّلالُ فَاتَّبَعَهُ، فَهَجَرَ لاغِطا وَ ضَلَّ خابِطا.وَ مِنْهُ وَ مِنْ هذَا الْکِتابِ:لِاءَنَّها بَیْعَةٌ واحِدَةٌ لا یُثَنَّى فِیهَا النَّظَرُ، وَ لا یُسْتَاءنَفُ فِیهَا الْخِیارُ، الْخارِجُ مِنْها طاعِنٌ، وَ الْمُرَوِّی فِیها مُداهِنٌ. نامه اى دیگر از آن حضرت (ع ) به معاویه :اما بعد، اندرزنامه اى از تو به من رسید با جمله هایى بربافته و عباراتى که به ضلالت خویش آراسته بودى و از روى بداندیشى روانه کرده بودى . این نامه ، نامه کسى است که نه خود دیده بینا دارد تا راه هدایت را به او نشان دهد، و نه او را رهبرى است که راهش ‍ بنماید. هوا و هواس او را فراخوانده و او نیز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نیز متابعتش نموده . هذیانى در هم آمیخته ، گم گشته و به خطا رفته است .و از این نامه :بیعت کردن فقط یک بار است و دوباره در آن نظر نتوان کرد. گزینش از سر گرفته نشود. هر که از بیعت بیرون رود، طعن زننده است ، و هر که در پذیرفتنش درنگ کند و دو دلى نشان دهد، منافق است . نامه شماره : 8 و من کتاب له ع إ لى جَرِیرِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ البَجَلِىٍّّ لَمَا اءَرْسَلَهُ إ لى مُعاوِیَةَ:اءَمّا بَعْدُ، فَإِذا اءَتاکَ کِتابِی فَاحْمِلْ مُعاوِیَةَ عَلَى الْفَصْلِ، وَخُذْهُ بِالْاءَمْرِ الْجَزْمِ، ثُمَّ خَیِّرْهُ بَیْنَ حَرْبٍ مُجْلِیَةٍ، اءَوْ سِلْمٍ مُخْزِیَةٍ، فَإِنِ اخْتارَ الْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَیْهِ، وَ إِنِ اخْتارَ السِّلْمَ فَخُذْ بَیْعَتَهُ، وَالسَّلامُ. نامه اى از آن حضرت (ع ) به جریر بن عبد الله البجلى هنگامى که او را نزد معاویه فرستاده بود:(1)اما بعد. چون نامه من به تو رسد، معاویه را وادار که کارش را با ما یکسره کند و بخواه که به طور جزم تصمیم بگیرد. آنگاه مخیّرش کن میان جنگى که مردم را از خانه هایشان براند یا صلحى که به خوارى بپذیرد. اگر جنگ را اختیار کرد، همانند خودش عمل کن و اعلان جنگ نماى و اگر صلح را اختیار کرد، از او بیعت بستان . والسلام . نامه شماره : 9 و من کتاب له ع إ لى مُعاوِیَة :فَاءَرادَ قَوْمُنا قَتْلَ نَبِیِّنا، وَاجْتِیاحَ اءَصْلِنا، وَهَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ، وَ فَعَلُوا بِنَا الْاءَفاعِیلَ، وَ مَنَعُونَا الْعَذْبَ، وَ اءَحْلَسُونَا الْخَوْفَ، وَاضْطَرُّونا إِلى جَبَلٍ وَعْرٍ، وَ اءَوْ قَدُوا لَنا نارَ الْحَرْبِ، فَعَزَمَ اللَّهُ لَنا عَلَى الذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ، وَالرَّمْی مِنْ وَراءِ حُرْمَتِهِ، مُؤْمِنُنا یَبْغِی بِذلِکَ الْاءَجْرَ، وَ کافِرُنا یُحامِی عَنِ الْاءَصْلِ، وَ مَنْ اءَسْلَمَ مِنْ قُرَیْشٍ خِلْوٌ مِمّا نَحْنُ فِیهِ بِحِلْفٍ یَمْنَعُهُ، اءَوْ عَشِیرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ، فَهُوَ مِنَ الْقَتْلِ بِمَکانِ اءَمْنٍ.وَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ، ص إِذا احْمَرَّ الْبَاءْسُ، وَ اءَحْجَمَ النّاسُ قَدَّمَ اءَهْلَ بَیْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ اءَصْحابَهُ حَرَّ السُّیُوفِ وَالْاءَسِنَّةِ، فَقُتِلَ عُبَیْدَةُ بْنُ الْحارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ، وَ قُتِلَ حَمْزَةُ یَوْمَ اءُحُدٍ، وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ یَوْمَ مُؤْتَةَ، وَ اءَرادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَکَرْتُ اسْمَهُ مِثْلَ الَّذِی اءَرادُوا مِنَ الشَّهادَةِ، وَ لَکِنَّ آجالُهُمْ عُجِّلَتْ، وَ مَنِیَّتَهُ اءُخِّرَتْ، فَیا عَجَبا لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ یُقْرَنُ بِی مَنْ لَمْ یَسْعَ بِقَدَمِی ، وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ کَسابِقَتِی ، الَّتِی لا یُدْلِی اءَحَدٌ بِمِثْلِها إِلاّ اءَنْ یَدَّعِیَ مُدَّعٍ مَا لا اءَعْرِفُهُ، وَ لا اءَظُنُّ اللَّهَ یَعْرِفُهُ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حالٍ.وَ اءَمَّا ما سَاءَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمانَ إِلَیْکَ فَإِنِّی نَظَرْتُ فِی هَذا الْاءَمْرِ فَلَمْ اءَرَهُ یَسَعُنِی دَفْعُهُمْ إِلَیْکَ وَ لا إِلى غَیْرِکَ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَیِّکَ وَ شِقاقِکَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِیلٍ یَطْلُبُونَکَ، لا یُکَلِّفُونَکَ طَلَبَهُمْ فِی بَرِّ وَ لا بَحْرٍ وَ لا جَبَلٍ وَ لا سَهْلٍ إِلاّ اءَنَّهُ طَلَبٌ یَسُوْءُکَ وِجْدانُهُ، وَ زَوْرٌ لا یَسُرُّکَ لُقْیانُهُ، وَالسَّلامُ لِاءَهْلِهِ. از نامه آن حضرت (ع ) به معاویه :قوم ما (قریش ) آهنگ کشتن پیامبر ما کردند و خواستند که ریشه ما برکنند. پس درباره ما بارها نشستند و راءى زدند و بسا کارها کردند. از زندگى شیرین منعمان نمودند و با وحشت دست به گریبانمان ساختند. ما را وادار کردند که بر کوهى صعب (2) زیستن گیریم ، سپس ، براى ما آتش جنگ افروختند. ولى خداوند خواسته بود که ما از آیین بر حق او نگهدارى کنیم و نگذاریم که کس به حریم حرمتش دست یازد. در میان ما، آنان که ایمان آورده بودند، خواستاران پاداش آن جهانى بودند و آنان که ایمان نیاورده بودند از خاندان و تبار خود حمایت مى کردند. از قریشیان هر که ایمان مى آورد از آن آزار که ما گرفتارش بودیم در امان بود. زیرا یا هم سوگندى بود که از او دفاع مى کرد و یا عشیره اش به یاریش برمى خاست . به هر حال ، از کشته شدن در امان بود.چون کارزار سخت مى شد و مردم پاى واپس مى نهادند، رسول الله (صلى الله علیه و آله ) اهل بیت خود را پیش مى داشت و آنها را سپر اصحاب خود از ضربتهاى سخت شمشیر و نیزه مى نمود. چنانکه عبیدة بن الحارث (3) در روز بدر به شهادت رسید و حمزه (4) در روز احد، و جعفر(5) در جنگ موته . یکى دیگر بود که اگر خواهم نامش را بیاورم . او نیز چون آنان خواستار شهادت مى بود، ولى مرگ آنها زودتر فرا رسید و مرگ او به تاءخیر افتاد. و شگفتا از این روزگار که مرا قرین کسى ساخته که هرگز چون من براى اسلام قدمى برنداشته و او را در دین سابقه اى چون سابقه من نبوده است . سابقه اى که کس را بدان دسترس ‍ نیست ، مگر کسى ادعایى کند که من او را نمى شناسم و نپندارم که خدا هم او را بشناسد. در هر حال ، خدا را مى ستایم .و اما از من خواسته بودى که قاتلان عثمان را نزد تو فرستم ، من در این کار اندیشیدم .دیدم براى من میسر نیست که آنها را به تو یا به دیگرى سپارم . به جان خودم سوگند، که اگر از این گمراهى بازنیایى و از تفرقه و جدایى باز نایستى ، بزودى آنها را خواهى شناخت که تو را مى جویند و تو را به رنج نمى افکنند که در بیابان و دریا و کوه و دشت به سراغشان روى .البته تو در پى یافتن چیزى هستى که یافتنش براى تو خوشایند نیست و اینان کسانى هستند که دیدارشان تو را شادمان نخواهد کرد. سلام بر آنکه شایسته سلام باشد. نامه شماره : 10 و من کتاب له ع إ لیْهِ اءَیْضَا:وَ کَیْفَ اءَنْتَ صانِعٌ إِذا تَکَشَّفَتْ عَنْکَ جَلابِیبُ ما اءَنْتَ فِیهِ مِنْ دُنْیا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِینَتِها، وَ خَدَعَتْ بِلَذَّتِها، دَعَتْکَ فَاءَجَبْتَها، وَ قادَتْکَ فَاتَّبَعْتَها، وَ اءَمَرَتْکَ فَاءَطَعْتَها، وَ إِنَّهُ یُوشِکُ اءَنْ یَقِفَکَ واقِفٌ عَلى ما لا یُنْجِیکَ مِنْهُ مُنْجٍ.فَاقْعَسْ عَنْ هَذا الْاءَمْرِ، وَخُذْ اءُهْبَةَ الْحِسابِ، وَ شَمِّرْ لِما قَدْ نَزَلَ بِکَ، وَ لا تُمَکِّنِ الْغُواةَ مِنْ سَمْعِکَ، وَ إِلاّ تَفْعَلْ اءُعْلِمْکَ ما اءَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِکَ فَإِنَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ اءَخَذَ الشَّیْطانُ مِنْکَ مَاءْخَذَهُ، وَ بَلَغَ فِیکَ اءَمَلَهُ، وَ جَرى مِنْکَ مَجْرَى الرُّوحِ وَالدَّمِ.وَ مَتى کُنْتُمْ یا مُعاوِیَةُ ساسَةَ الرَّعِیَّةِ، وَ وُلاةَ اءَمْرِ الْاءُمَّةِ، بِغَیْرِ قَدَمٍ سابِقٍ، وَ لا شَرَفٍ باسِقٍ؟ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوابِقِ الشَّقاءِ! وَ اءُحَذِّرُکَ اءَنْ تَکونَ مُتَمادِیا فِی غِرَّةِ الْاءُمْنِیِّةِ، مُخْتَلِفَ الْعَلانِیَةِ وَالسَّرِیرَةِ.وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ فَدَعِ النّاسَ جانِبا وَاخْرُجْ إِلَیَّ، وَ اءَعْفِ الْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْقِتالِ لِیُعْلَمَ اءَیُّنَا الْمَرِینُ عَلى قَلْبِهِ وَالْمُغَطّى عَلَى بَصَرِهِ؛ فَاءَنَا اءَبُو حَسَنٍ قاتِلُ جَدِّکَ وَ خالِکَ وَ اءَخِیکَ شَدْخا یَوْمَ بَدْرٍ، وَ ذلِکَ السَّیْفُ مَعِی ، وَ بِذلِکَ الْقَلْبِ اءَلْقى عَدُوِّی ! مَا اسْتَبْدَلْتُ دِینا، وَ لا اسْتَحْدَثْتُ نَبِیّا، وَ إِنِّی لَعَلَى الْمِنْهاجِ الَّذِی تَرَکْتُمُوهُ طائِعِینَ، وَ دَخَلْتُمْ فِیهِ مُکْرَهِینَ.وَ زَعَمْتَ اءَنَّکَ جِئتَ ثائِرا بعُثْمانَ، وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَیْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُناکَ إِنْ کُنْتَ طالِبا، فَکَاءَنِّی قَدْ رَاءَیْتُکَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذا عَضَّتْکَ ضَجِیجَ الْجِمالِ بِالْاءَثْقالِ، وَ کَاءَنِّی بِجَماعَتِکَ تَدْعُونِی - جَزَعا مِنَ الضَّرْبِ الْمُتَتابِعِ، وَالْقَضاءِ الْواقِعِ، وَ مَصارِعَ بَعْدَ مَصارِعَ - إِلى کِتابِ اللَّهِ وَ هِیَ کافِرَةٌ جاحِدَةٌ، اءَوْ مُبایِعَةٌ حائِدَةٌ. از نامه آن حضرت (ع ) به معاویه :چه مى کنى اگر این حجابهاى دنیوى ، که خود را در آنها پوشیده اى ، به کنارى روند؟ دنیایى که آرایه هایش به زیبایى جلوه گرند و خوشیها و لذتهایش فریبنده است . دنیا تو را به خود فراخواند و تو پاسخش دادى ، و تو را در پى خود کشید و از پى او رفتى و فرمانت داد و اطاعتش کردى . چه بسا، بناگاه ، کسى تو را از رفتن باز دارد، به گونه اى که هیچ سپرى تو را از آسیب او نرهاند. پس عنان بکش و از تاختن باز ایست ، و براى روز حساب توشه اى برگیر، و براى رویارویى با حادثه اى که در راه است ، دامن بر کمر زن ، و به سخن گمراهان گوش فرامده . و اگر نکنى تو را از چیزى که از آن غافل مانده اى ، مى آگاهانم . تو مردى هستى غرقه در ناز و نعمت . شیطانت به بند کشیده و آرزوى خویش در تو یافته است و اینک در سراسر وجود تو چون روح و خون در جریان است .اى معاویه ، از چه زمان شما زمامداران رعیّت و والیان امر امّت بوده اید و حال آنکه ، نه در دین سابقه اى دیرین دارید و نه در شرف مقامى رفیع . پناه مى بریم به خدا از شقاوتى دامنگیر. و تو را بر حذر مى دارم از اینکه ، همچنان ، مفتون آرزوهاى خویش باشى و نهانت چون آشکارت نباشد.مرا به جنگ فراخواندى . مردم را به یکسو نه ، خود به تن خویش به پیکار من آى . دو سپاه را از آن معاف دار تا همگان بدانند که کدامیک از ما قلبش را زنگ گناه تیره کرده است و پرده غفلت بر دیدگانش افتاده .من ابو الحسنم . کشنده نیاى تو(6) و دایى تو(7) و برادر تو(8) در روز بدر سرشان شکافتم . اکنون همان شمشیر با من است و با همان دل با دشمن روبرو مى شوم . نه دین دیگرى برگزیده ام و نه پیامبرى نو. بر همان راه و روشى هستم که شما به اختیار ترکش کردید و به اکراه در آن داخل شدید.پنداشته اى که براى خونخواهى عثمان آمده اى ، مى دانى که خون عثمان در کجا ریخته شده ، پس آن را از همانجا بطلب ، اگر به خونخواهى او آمده اى . گویى چنان است که مى بینمت که چون جنگ بر تو دندان فرو برد، مى نالى آنسان ، که شتران گرانبار از سنگینى بار خود مى نالند. و مى بینم که سپاهیانت درگیر و دار ضربتهاى پیاپى و حوادث دردناک و سرنگون شدنها مى نالند و مرا به کتاب خدا مى خوانند، حال آنکه ، مشتى کافرند و منکر یا بیعت کرده و بیعت شکسته . نامه شماره : 11 و من وصیة له ع وصَى بِها جَیْشا بَعَثَهُ إ لَى الْعَدُوِّ:فَإِذا نَزَلْتُمْ بِعَدُوِّ اءَوْ نَزَلَ بِکُمْ فَلْیَکُنْ مُعَسْکَرُکُمْ فِی قُبُلِ الْاءَشْرافِ، اءَوْ سِفاحِ الْجِبالِ، اءَوْ اءَثْناءِ الْاءَنْهارِ، کَیْما یَکُونَ لَکُمْ رِدْءا، وَ دُونَکُمْ مَرَدّا، وَلْتَکُنْ مُقاتَلَتُکُمْ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ اءَوِاثْنَیْنِ، وَاجْعَلُوا لَکُمْ رُقَباءَ فِی صَیاصِی الْجِبالِ، وَ مَناکِبِ الْهِضابِ، لِئَلاّ یَاءْتِیَکُمُ الْعَدُوُّ مِنْ مَکانِ مَخافَةٍ اءَوْ اءَمْنٍ.وَاعْلَمُوا اءَنَّ مُقَدِّمَةَ الْقَوْمِ عُیُونُهُمْ، وَ عُیُونَ الْمُقَدِّمَةِ طَلائِعُهُمْ، وَ إِیّاکُمْ وَالتَّفَرُّقَ، فَإِذا نَزَلْتُمْ فَانْزِلُوا جَمِیعا، وَ إِذا ارْتَحَلْتُمْ فَارْتَحِلُوا جَمِیعا، وَ إِذا غَشِیَکُمُ اللیْلُ فَاجْعَلُوا الرِّماحَ کِفَّةً، وَ لا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاّ غِرارا اءَوْ مَضْمَضَةً. سفارشى از آن حضرت (ع ) هنگامى که سپاهى بر سر دشمن مى فرستاد:چون بر دشمن فرود آمدید یا دشمن بر شما فرود آمد، باید که لشکرگاهتان بر فراز بلندیها یا دامنه کوهها یا در بین رودخانه ها باشد تا شما را پناهگاه بود و دشمن را مانع . و باید که جنگتان در یک سو باشد یا دو سو. و دیده بانها بر سر کوهها و تپه ها بگمارید تا مباد، که دشمن از جایى که مى ترسید یا خود را در امان مى دانید، بناگاه ، بر شما تاخت آورد. بدانید که مقدمه لشکر، همان چشمان لشکر است ، و چشمان مقدمه ، طلایه داران هستند. از پراکندگى بپرهیزید. چون فرود مى آیید همه فرود آیید، و چون کوچ مى کنید همه کوچ کنید. هنگامى که شب در رسید، نیزه ها را گرداگرد خود قرار دهید. به خواب مروید یا اندک اندک بخوابید. نامه شماره : 12 و من وصیة له ع لِمَعْقلِ بْنِ قَیْسٍ الرَّیاحِىٍِّّ حِینَ اءَنْفَذَهُ إ لَى الشامِ فِی ثَلاثَةِ آلافٍ مُقَدِّمَةً لَهُ:اتَّقِ اللَّهَ الَّذِی لا بُدَّ لَکَ مِنْ لِقائِهِ، وَ لا مُنْتَهَى لَکَ دُونَهُ، وَ لا تُقاتِلَنَّ إِلا مَنْ قاتَلَکَ.وَ سِرِ الْبَرْدَیْنِ، وَ غَوِّرْ بِالنّاسِ، وَ رَفِّهْ فِی السَّیْرِ، وَ لا تَسِرْ اءَوَّلَ اللَّیْلِ، فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ سَکَنا، وَ قَدَّرَهُ مُقاما لا ظَعْنا، فَاءَرِحْ فِیهِ بَدَنَکَ، وَ رَوِّحْ ظَهْرَکَ.فَإِذا وَقَفْتَ حِینَ یَنْبَطِحُ السَّحَرُ، اءَوْ حِینَ یَنْفَجِرُ الْفَجْرُ، فَسِرْ عَلَى بَرَکَةِ اللَّهِ، فَإِذا لَقِیتَ الْعَدُوَّ فَقِفْ مِنْ اءَصْحابِکَ وَسَطا، وَ لا تَدْنُ مِنَ الْقَوْمِ دُنُوَّ مَنْ یُرِیدُ اءَنْ یُنْشِبَ الْحَرْبَ، وَ لا تَباعَدْ عَنْهُمْ تَباعُدَ مَنْ یَهابُ الْبَاءْسَ حَتَّى یَاءْتِیَکَ اءَمْرِی ، وَ لا یَحْمِلَنَّکُمُ شَنَآنُهُمْ عَلَى قِتالِهِمْ قَبْلَ دُعائِهِمْ وَالْإِعْذارِ إِلَیْهِمْ. سفارشى از آن حضرت (ع ) به معقل بن قیس الریاحى فرمود، آنگاه که او را به سه هزار سپاهى بر مقدمه به شام مى فرستاد:از خدایى که بناچار، روزى با او دیدار خواهى کرد و جز درگاه او پایانى ندارى ، بترس . جنگ مکن مگر با آنکه با تو بجنگد.و لشکرت را در ابتدا یا انتهاى روز به حرکت درآور و به هنگام گرماى نیمروز فرود آر. و مرکبها را خسته مدار، و در آغاز شب ، لشکر را به حرکت در میاور که خداوند شب را براى آسودن قرار داده . و آن را براى درنگ کردن مقرر کرده نه سیر و سفر. به هنگام شب خود و مرکبت را از خستگى برآور. و چون برآسودى ، یا هنگام سحر و یا زمان دمیدن سپیده به برکت خداوندى حرکت کن هرگاه با دشمن رویاروى شدى ، خود در میانه لشکرت قرار گیر. و به دشمن چنان نزدیک مشو که پندارد قصد حمله دارى و چندان دور مایست که چون کسى باشى که از جنگ بیمناک است تا فرمان من به تو رسد. کینه آنان تو را وادار نکند که پیش از آنکه به اطاعتشان فراخوانى و حجّت را بر آنان تمام کنى ، جنگ را بیاغازى . نامه شماره : 13 و من کتاب له ع إ لى اءَمِیرَیْنِ مِنْ اءُمَراءِ جَیْشِهِ:وَ قَدْ اءَمَّرْتُ عَلَیْکُما وَ عَلى مَنْ فِی حَیِّزِکُما مالِکَ بْنَ الْحارِثِ الْاءَشْتَرَ فَاسْمَعا لَهُ وَ اءَطِیعا، وَاجْعَلاهُ دِرْعا وَ مِجَنّا، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لا یُخافُ وَهْنُهُ وَ لا سَقْطَتُهُ، وَ لا بُطْؤُهُ عَمَّا الْإِسْراعُ إِلَیْهِ اءَحْزَمُ، وَ لا إِسْراعُهُ إِلى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ اءَمْثَلُ. از نامه آن حضرت (ع ) به دو تن از امیران لشکرش :من ، مالک بن الحارث الاشتر را بر شما و همه سپاهیانى که در فرمان شماست امیر کردم . به سخنش گوش دهید و فرمانش برید. او را زره و سپر خود قرار دهید. زیرا مالک کسى است که نه در کار سستى مى کند و نه خطا و نه آنجا که باید درنگ کند، شتاب مى ورزد و نه آنجا که باید شتاب ورزد، درنگ مى کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۰
مصطفی خاکساری
ایمان چیست؟ و سئل عن الایمان، فقال: الایمان معرفه با لقلب، و اقرار با للسان، و عمل با لارکان. -ح /227 ? ترجمه: از امیرالمؤمنین علیه‏السلام، پر سیدند که:((ایمان چست))؟فرمود:((ایمان عبارت است: شناخت قبلى، اعتراف و اقرار به زبان، عمل با اعضاء و جوارح بدن)) شرح: ایمان حقیقى: نشانه‏هائى دارد، که هر کس این نشانه‏ها را در خود داشته باشد، مؤمن حقیقى است. امام علیه‏السلام، براى مؤمن حقیقى، سه نشانه اصلى و مهم تعیین فرموده است، که ما نیز با توجه به آنها میتوانیم مؤمنان حقیقى را بشناسیم. طبق فرموده امام (ع) مؤمن حقیقى کسى است که: * اولا شناخت قبلى داشته باشد. یعنى از صمیم قلب و از ته دل، وجود خدا را شناخته باشد، و صمیمانه معتقد باشد که اصول دین اسلام، یعنى یگانگى خداوند متعال، نبوت حضرت محمد (ص)، و فرارسیدن روز قیامت، عدل خداوند و جانشینى امامان علیه‏السلام ، بر حق است. * ثانیا به زبان اعتراف کند، یعنى اعتقادات الهى و اسلامى خود را بر زبان آورد، و همواره کلمه((شهادتین)) را به زبان جارى سازد، و به یگانگى خدا و نبوت حضرت محمد (ص) اقرار کند. * ثالثا وظایف اسلامى خود را با اعضاء بدنش انجام دهد، یعنى وضو ساختن، نماز خواندن، روزه گرفتن، بدنگرفتن با زبان بد نشنیدن با گوش، نگاه حرام نکردن با چشم، و... تمام وظائفى را که خداوند براى اعضاء بدن او تعیین فرموده است، بطور صحیح و کامل به انجام رساند. بنابراین، کس که یکى از این نشانه‏ها، یا قسمتى از این نشانه‏ها را نداشته باشد، نمى‏توان خود را مؤمن حقیقى بداند. 32. ستیزه‏جویى لا تدعوک الى مبارزه، و ان دعیت الیها فأجب، فان الداعى باغ و الباغى مصروع. -ح / 233 ? ترجمه: کسى را به ستیز دعوت مکن، اما اگر تو را به مبارزه دعوت کردند، براى دفاع از خود، جنگ را قبول کن. زیرا شخص ستیزه جو، ستمگر است، و ستمگر بر خاک مى‏افتد و مغلوب مى‏شود. شرح: یکى از افتخارات فراوان اسلام، این است که در دستورات آن هیچگاه دعوت به ستیزه وجود ندارد. زیرا اسلام، دین صلح و صفا و آشتى است، و قادر است که تمام مسائل را با منطق قوى و دلایل روشن و محکم خود حل کند. و بخاطر همین برخوردارى از منطق و دلیل است که هیچگاه پیغمبر (ص) و ائمه معصوم (ع) لازم نمى‏دیدند کارها را با زور پیش ببرند، و رفتار جنگ طلبانه داشته باشند و جنگى را شروع کنند. در جنگهاى صدر اسلام، هیچگاه حضرت محمد (ص) و مسلمانان براى جنگ پیشقدم نمى‏شدند و به جنگ کسى نمى‏رفتند. بلکه این دشمنان اسلام بودند که یا بطرف مسلمانان لشکر کشى میکردند، یا آنقدر به آزار و اذیت و شکنجه مسلمین مى‏پرداختند که آنها هم براى دفاع از خود ناچار از جنگیدن مى‏شدند. دلیل اینکه اسلام، پیشقدم شدن در جنگ و جنگ‏طلب بودن را جایز نمیداند. این است که هر کس جنگ‏طلب باشد، و با برپاکردن جنگ به کشتار و تجاوز دست بزند،((ستمگر)) است. و ستمگر نیز، سر انجام بر خاک مى‏افتد و مغلوب میشود. پس اسلام، هرگز دستور جنگ‏طلبى نمى‏دهد، چون هرگز نمیخواهد پیروانش ستمگر باشند. اما همان اندازه که اسلام، مسلمانان را از جنگ‏طلبى بر حذر میدارد، به همان اندازه هم، هر مسلمانى را موظف میسازد که در برابر جنگ طلبها، از خود دفاع کند. زیرا دفاع نکردن در برابر جنگ طلبها، دلیل خوارى و زبونى است، و اسلام هرگز نمیخواهد که پیروانش خوار و زبون باشد و به دیگران، اجازه کشتار و تجاوز بدهد. به همین دلیل است که امام علیه‏السلام نیز مى‏فرماید که مسلمانان نباید جنگ طلب باشند، اما اگر جنگى به آنها تحمیل شد، باید بهر قیمتى که هست از خود دفاع کنند و حتى((با چنگ و دندان به جهاد برخیزند و به زمزمه‏هاى شوم صلح و سازش اعتنا نکنند)).
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۸
مصطفی خاکساری
کم بخشیدن یا نبخشیدن لا تستح من اعطاء آلقلیل فان الحرمان اقل منه -ح/ 67 ? ترجمه: از بخش اندک شرمنده مباش، زیرا هیچ ندادن از آن (( بخشش اندک)) نیز کمتر و ناچیزتر است. شرح: یکى از کارهاى خوب و پسندیده، که باعث خوشنودى خلق و رضایت خدا میشود، این که ما، از مال و دارائى خود بخشش کنیم. البته بخشش کردن، این نیست که مال خود دور بریزیم و در راههاى نادرست تلف کنیم. بلکه معنى بخشش آن است که وقتى یک کار خیر پیش مى‏آید و براى انجام آن، به کمک دیگران احتیاج پیدا میشود، ما نیز قدم به پیش گذاریم و در حد توانائى خود، به انجام آن کار خیر، کمک کنیم. مثلا ممکن است در کشور، جنگى رخ دهد و گروهى از هموطنان جنگ‏زده ما، خانه و زندگیشان را از دست بدهند. یا ممکن است حوادثى مانند آمدن سیل و زلزله شهر و خانه و محل کار عده‏ئى آسیب ببیند و سرمایه و دار و ندارشان از بین برود. حتى ممکن است بدون هیچگونه از این حوادث، باز هم عده‏ئى پیدا مى‏شوند، که در عین آبرومندى، دچار فقر و محرومیت شده باشند. در تمام این حالات، وضعى پیش میاید، که گروهى از هموطنان و هم دنیهاى ما، به کمک اشخاص مؤمن و نیکوکار، پیدا مى‏کنند. در چنین مواقعى، وظیفه دینى و اخلاقى ما حکم میکند که براى رضاى خدا. از مال و دارائى خود. هر قدر که میتوانیم به اینگونه افراد((بخشش)) کنیم. لازم نیست که حتما مقدار بخشش ما، زیاد و هنگفت باشد، بلکه مهم این است که از بخشیدن آنچه در قدرت داریم، کوتاهى نکنیم. بعضى از افراد، با آنکه دلشان مى‏خواهد در اینگونه موارد، به دیگران کمک کنند، ولى چون مقدارى که قادر به ((بخشیدن)) آن هستند، کم و ناپذیر هستند، کم و ناچیز است، احساس شرمندگى مى‏کنند. اینگونه افراد، بخاطر شرم بیهوده از ((بخشش)) آن مقدار کم، خوددارى مى‏کنند، و در نتیجه، اشخاص نیازمند را، از همان مقدار اندک بخشش نیز محروم و بى‏نصیب میگذارند. براى آنکه بدانیم این طرز فکر تا چه حد نادرست است. به یک مثال توجه کنیم: فرض مى‏کنیم براى یکى از هموطنان جنگ‏زده باید خانه‏یى ساخته شود که 10 هزار تومان هزینه دارد. ما نیز یکهزار نفر هستیم، که هر کدام فقط 10 تومان میتوانیم کمک کنیم. اگر همه ما که 1000 نفر هستیم، 10 تومانهاى خود را بدون هیچگونه شرمندگى روى هم بگذاریم، مجموع آن میشود 000/10 تومان، که میتوان با آن، خانه مورد نظر را ساخت. اما اگر یکایک ما، از دادن 10 تومان خجالت بکشیم و این مبلغ را((بخشش)) نکنیم، هیچ پولى فراهم نمیشود و در نتیجه، آن خانه نیز ساخته نخواهد شد. در این مورد، آیا دادن 10 تومان بهتر است یا ندادن آن؟ و آیا آن 10 کمتر است و یا خجالت کشیدن و هیچ ندادن؟ بخاطر همین است که امام علیه‏السلام میفرماید: از بخشش کم، شرمنده نباشید، چون شرمندگى باعث میشود که از((بخشش کم)) خوددارى کنید و به افراد نیازمند چیزى ندهید. در حالیکه بخشش شما، هر چقدر که کم و ناچیز باشد((هیچ ندادن)) از آن کمتر و ناچیزتر، و در نتیجه باعث شرمندگى بیشتر است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۷
مصطفی خاکساری
شوخى و عقل ما مزح امرؤ مزحه الا مج من عقله مجه 0-ح /405 ? ترجمه: هیچکس شوخى نکرد، مگر آن که، با پرداختن به شوخى، پاره‏یى از عقل خود را به دور انداخت. شرح: یکى از نشانه‏هاى سنگین و با وقار بودن آن است که انسان، از شوخى کردن بپرهیزد و متن و جدى باشد. کسانى که در هر محفل و مجلسى لب به شوخى باز مى‏کنند و سخنان مضحک به زبان مى‏آورند و دیگران را مى‏خندانند، پیدا است که وقار و متانت ندارند و افرادى جلف و سبک مغز هستند. امام علیه‏السلام، در جاى دیگرى، هنگامى براى فرزندان گرامى خود، امام حسن مجتبى (ع) وصیت نامه مى‏نویسد، او را به‏شدت از شوخى کردن بر حذر مى‏کند. امام (ع) به فرزند خود مى‏فرماید (( نه تنها خودت، هیچگاه در حضور مردم شوخى مکن و حرفهاى خنده آور مزن، بلکه حرفهاى خنده آور دیگران را هم نقل مکن. چون این کار، باعث سبکى و جلفى مى‏شود و ارزش انسان را از بین میبرد)). شیخ سعدى نیز به پیروى از امام (ع)، در یکى از شعرهاى خود گفته است: ز شوخى، بپرهیز، اى باخرد شوخى، تو را، آبرو مى‏برد!ما نیز اگر در اطراف خود دقت کنیم، خواهیم دید که مردم، کسانى را که زیاد شوخى مى‏کنند و حرفهاى خنده آور مى‏زنند. چندان جدى نمى‏گیرند و براى آنها ارزش و احترام قائل نمى‏شوند. به خاطر همین است که امام (ع) فرموده است: وقتى کسى شوخى مى‏کند مثل آن است که قسمتى از عقل خود را بیرون ریخته و به دور انداخته است‏معنى این سخن آن است که با هر شوخى مقدارى از عقل انسان در نظر مردم از بین مى‏رود و اگر کسى زیاد شوخى کند، مثل آن است که قسمتهاى زیادترى از عقل خود را دور ریخته است و در نظر مردم به صورت کسى در آمده که دیگر در سرش عقل باقى نمانده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۶
مصطفی خاکساری