امام علی(ع)

۹ مطلب با موضوع «سخنان حکمت امیز» ثبت شده است

امام محمّد باقر علیه السّلام به جابر فرمود:اى جابر، همانا شیعه على علیه السّلام کسى است که صدایش از گوشش تجاوز نمى‏کند و دشمنى‏اش از بدنش به دیگرى نمى‏رسد. دشمن ما را مدح و ستایش نمى‏کند، به کسى که بغض و کینه ما را دارد، نمى‏پیوندد و با کسى که بر ما عیب مى‏گیرد همنشینى نمى‏کند.شیعه على علیه السّلام کسى است که همچون سگ زوزه نمى‏کشد، همچون کلاغ طمع نمى‏ورزد و اگر از گرسنگى هم بمیرد، چیزى از مردم (غیر از برادران دینى‏اش) درخواست نمى‏کند.آنها زندگى محقّرى دارند و خانه بدوشند. اگر [جایى‏] حضور داشته باشند، کسى آنها را نمى‏شناسد، و اگر غایب باشند، کسى سراغ آنها را نمى‏گیرد، اگر مریض شوند، کسى به عیادتشان نمى‏رود و اگر از دنیا بروند، کسى بر جنازه آنها حاضر نمى‏شود. آنان در درون قبرهایشان یک دیگر را زیارت مى‏کنند.جابر گفت، به امام عرض کردم: در کجا اینان را بجویم؟ فرمود: در اطراف زمین و در میان بازارها، و این، فرمایش خداى بزرگ است که [در باره این گروه‏] مى‏فرماید: «نسبت به مؤمنین فروتن هستند و در برابر کافران، سرفراز و با عزّتند».[1] ________________________________________________________پی نوشت:[1]. صفات الشیعه-ترجمه توحیدى، ص: 50
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۱۵
مصطفی خاکساری
محمّد بن قیس از امام باقر علیه السّلام از پدرش از جدّش از امیر المؤمنین علیه السّلامنقل کرد که آن حضرت فرمود:همنشینى با افراد شرور، بدگمانى به نیکان را به دنبال دارد و همنشینى با نیکان، افراد شرور را به خوبان ملحق مى‏کند و همنشینى زشتکاران با نیکان، زشتکاران را به خوبان ملحق مى‏سازد. پس هر کس، امرش بر شما مشتبه شد و از دینش آگاهى نداشتید، به همنشینانش نگاه کنید، اگر اهل دیانت بودند، او هم بر دین خداست، و اگر اهل دیانت نبودند، او نیز بهره‏اى از دین ندارد. همانا رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مى‏فرمود: هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد، هرگز با هیچ کافرى، برادرى [و دوستى‏] نمى‏کند و با هیچ زشتکارى، همنشینى نمى‏نماید.هر کس با کافرى برادرى [و دوستى‏] نماید و یا با فاجر و زشتکارى همنشینى کند، خود او نیز کافر و فاجر است.[1]  ________________________________________________________پی نوشت:[1]. صفات الشیعه-ترجمه توحیدى، ص: 31
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۰۷
مصطفی خاکساری
ابان از سلیم نقل مى کند که گفت : با امیرالمؤ منین علیه السلام از صفین مى آمدیم ، لشکر نزدیک صومعه یک راهب پیاده شدند. از صومعه پیرمرد سالخورده زیبا و خوش چهره اى بیرون آمد در حالى که کتابى در دستش بود و چهره هاى مردم را با دقت نگاه مى کرد تا بهامیرالمؤ منین علیه السلام رسید و ایشان را با عنوان خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواند و گفت :"السلام علیک یا خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم "حضرت فرمود: مرحبا اى برادرم شمعون فرزند حمون ، حالت چطور است ؟ خدا تو را رحمت کند.او پاسخ داد: سلام بر تو اى امیرالمؤ منین علیه السلام و اى آقاى مسلمین و اى وصى رسول رب العالمین . من از نسل مردى از حواریین برادرت عیسى بن مریم هستم . من از نسل شمعون بن یوحنا وصى حضرت عیسى  هستم که از بهترین دوازده نفر حواریین آن حضرت و محبوب ترین آنان نزد او و مقدم آنها در پیشگاه او بود و عیسى بن مریم به او وصیت کرد و کتابها و علم و حکمتش را به او سپرد. و خاندانش همچنان بر دین او ثابت ماندند و به آیین او پایدار بودند و کافر نشدند و تبدیل و تغییرى ندادند.*منبع: اسرار آل محمد، ص 366 و 367.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۱۵
مصطفی خاکساری
موضوع: قبل از خلافت امیرالمومنینکلمات کلیدی: ابوبکر، امیرالمومنین، سقیفه بنی ساعده، عمر بن خطاب، نماز جمعه جریان سقیفه ی بنی ساعدهدر نخستین ساعاتی که امیرالمومنین علیه السّلام مشغول غسل پیامبر صلی الله علیه و آلهو رسیدگی به امور ایشان بود، عده ای از انصار در محلی به نام سقیفه ی بنی ساعده جمع شدن.د هدف آن ها انتخاب خلیفه ی بعد از پیامبر بود.این در حالی بود که زمان زیادی از جریان غدیر نمی گذشت!در حالی که در شورای سقیفه، رشته ی کار در سقیفه در دست انصار بود، اما وقتی ابوبکر و عمر و ابوعبیده که ازمهاجران بودند از برپایی چنین انجمنی آگاه شدند بدن پیامبر را که برای غسل آماده می شد ترک کردند و به انجمن انصار در سقیفه رفته و بعد از کشمکش های فراوان [1]بالاخره ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شد. دلسوزی ابوسفیان برای اسلام؟در خلال این جریانات، ابوسفیان به خانه ی حضرت علی رفت و به او گفت:دستت را بده تا با تو بیعت کنم و دست تو را به عنوان خلیفه ی مسلمانان بفشارم، که هرگاه من با تو بیعت کنم احدی از فرزندان عبد مناف[2] با تو به مخالفت بر نمی خیزد، و اگر فرزندان عبد مناف با تو بیعت کنند کسی از قریش از بیعت تو تخلف نمی کند و سرانجام همه ی عرب تو را به فرمانروایی م یپذیرند. ولی حضرت علی سخن ابوسفیان را با بی اهمیتی تلقی کرد و چون از نیت او آگاه بود، فرمود:من فعلاً مشغول تجهیز پیامبر هستم. چرا امام، پیشنهاد ابوسفیان را رد کرد؟اگر امام این پیشنهاد را قبول می کرد، احتمالا بسیار زیاد، ایشان به خلافت می رسید، زیرا به همان دلائلی که ابوسفیان به امام گفت، با توجه به قدرت اجتماعی بیعت کنندگان و محدودیت سقیفه ی بنی ساعده و اختصاص آن به عده ای خاص، موجبات خلافت ایشان فراهم می شد.می توان برای این عمل امام، دو دلیل ذکر کرد:اولا بیعت خصوصی چند نفر از شخصیتها با حضرت علی دور از واقع بینی بود و تاریخدرباره ی این بیعت همان داوری را می کرد که درباره بیعت ابوبکر کرده است. زیرا زمامداری حضرت علی که در واقع از جانب خدا تعیین شده بود، نیازی به بیعت گرفتن نداشت و رای گیری برای خلافت عملا در تضاد با نصب الهی امام بود، و موضوع خلافت را از الهی بودن-تعیین شدن از جانب خدا- خارج می ساخت و در مسیر یک مقام انتخابی قرار می داد.اما دلیل دوم:[3]هنگامی که ابوسفیان به امام آن پیشنهاد را داد، امام با کنایه پاسخ داد:«تو در پی کاری هستی که ما اهل آن نیستیم »همچنین نقل شده که امیرالمومنین  به او گفت: تو جز فتنه و آشوب هدف دیگری نداری. تو مدتها بدخواه اسلام بودی. من به نصیحت تو نیازی ندارم!-----------------------[1]جزییات، در کتب تاریخی موجود است.[2]از اجداد پیامبر اکرم[3]این مطلب در نهج البلاغه هم نقل شده است.با تصرف و تلخیص از فروغ ولایت استاد سبحانی گرفته شده از سایت ابوتراب
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۳۷
مصطفی خاکساری
نظم بخشى به امور اجتماعى طبق رهنمودهاى قرآن‏حضرت على علیه‏السلام مى‏فرمایند: الا ان فیه علم ما یاتى و التحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم ما بینکم. - نهج‏البلاغه، خطبه 157. ? حضرت، بعد از بیان این مطلب که علم گذشته و آینده در قرآن است و قرآن داروى همه دردهاست، این نکته را متذکر مى‏شوند که: و نظم ما بینکم؛ نظم و راه سامان بخشیدن به روابط بین مسلمانان در قرآن است. این کتاب آسمانى چگونگى روابط اجتماعى شما را نیز معین مى‏کند. براى توضیح این جمله کوتاه و در عین حال تضمین کننده حیات اجتماعى مسلمانان، از ذکر مقدمه‏اى کوتاه، ناگزیر هستیم.بزرگ‏ترین هدف هر نظام سیاسى و اجتماعى، تامین نظم و امنیت اجتماعى است. هیچ مکتب سیاسى را در جهان نمى‏توان یافت که چنین هدفى را انکار کند؛ بلکه تأمین امنیت و برقرارى نظم سر لوحه وظایف هر حکومتى است. و نیز گفته مى‏شود برقرارى نظم سیاسى و اجتماعى از اهداف علم سیاست است، چنان که همه نظام‏هاى سیاسى حاکم بر جوامع بشرى، حداقل در شعار و تبلیغات خود آن را به عنوان بزرگ‏ترین اهداف نظام حکومتى خود بیان مى‏کنند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۱۳
مصطفی خاکساری
161- و کل نعیم دون الجنة محقور: و هر نعمتی در برابر بهشت ،ناچیز است.   162- و کل بلاء دون النار عافیة: و هر بلایی در برابر آتش دوزخ ، عافیت است .   163- الا و ان من البلاء الفاقة:آگاه باشید! همانا یکی از بلاها تهیدستی است.   164- و اشد من الفاقأ مرض البدن : و سخت‏تر از تهیدستی ، بیماری بدن است.   165- و اشد من مرض البدن مرض القلب:و سخت‏تر از بیماری بدن ، بیماری قلب است.   166- الا و ان من النعم سعة المال: آگاه باشید ! همانا یکی از نعمت‏ها، فراوانی ثروت است.   167- و افضل من سعة المال صحة البدن: و برتر از فراوانی ثروت ، تندرستی است.   168- و افضل من صحة البدن تقوی القلب: و برتر از تندرستی ، پرهیزکاری قلب است.   169- ازهد فی الدنیا یبصرک الله عوراتها: در دنیا پارسا باش، تا خدای تعالی ترا از عیبها و زشتیهای آن آگاه سازد.   170- و لا تغفل فلست بمغفول عنک:غافل مباش که (خدای تعالی و کاتبان اعمال) از تو غافل نیستند.   171- تکلموا تعرفوا: سخن بگویید تا شناخته شوید.   تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.   172- رُبّ قول انفذ من صَوْلٍ: چه بسا سخنی که از حمله و غلبه (به کار بردن قهر و قدرت ) رساتر و نافذتر است.   173- ضع فخرک ، و احْطُط کبرک ، و اذکر قبرک:نازیدن و مباهات نمودنت را رها نما، و تکبرت را فروگذار و قبرت را به یادآور.   174- و حقّ الوالد علی الولد یطیعه فی کل شی‏ء الا فی معصیة الله سبحانه:و حق پدر بر فرزند آن است که او جز در معصیت خدای تعالی، در تمام کارها از پدر اطاعت نماید.   175- و حقّ الولد علی الوالد ان یحسن اسمه ، و یحسن ادبه و یعلمه القران: و حق فرزند بر پدر آن است که : نام نیکو بر او نهد، و او را به ادب نیکو آراسته نماید و قرآن به وی بیاموزد.   176- من صارع الحق صرعه:کسی که با حق هماوردی و نبرد نماید ، حق او را بر خاک می افکند.   177- القلب مصحف البصر:قلب ، کتاب دیده است .   178- التقی رئیس الاخلاق:تقوا مهتر و سرور اخلاق نیک است.   179- من اصلح سریرته اصلح الله علانیته:کسی که درون و نیت خود را نیکو نماید، خدای تعالی (کارهای) آشکارش را اصلاح می کند.   180- و من عمل لدینه کفاه الله امر دنیاه: و کسی که برای دینش کار کند، خدای تعالی کار دنیایش را کفایت می‏کند.   181- و من احسن فیما بینه و بین الله، احسن الله ما بینه و بین الناس: و کسی که میان خود و خدایش را نیکو نماید، خدای تعالی میان او و مردم را اصلاح می‏نماید.   182- لا ینبغی للعبد ان یثق بخصلتین : العافیة و الغنی: برای بنده شایسته نیست که به دو خصلت اعتماد کند: تندرستی و توانگری (زیرا هر دو ناپایدارند).   183- قلیل مدوم علیه خیر من کثیر مملول:کار اندک ولی پیوسته، از کار زیاد خسته کننده بهتر است.   184- من اتجر بغیر فقه فقد ارتطعم فی الربا:کسی که بدون دانستن (احکام اسلامی تجارت) به داد و ستد بپردازد، پس همانا در ربا فرو می‏رود.   185- من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته: هر که خود را بزرگوار و گرامی بدارد، (برای خود ارزشی قائل باشد)، شهواتش در نزد او خوار و سبک می‏شود.   186- الحلم والاناءة توأمان، یُنتجهما عُلوّ الهمة: بردباری و آهستگی (درنگ در کارها) هر دو به هم پیوسته‏اند (همانند دو کودک دو قلو) و آن دو زاییده بلندی همت می‏باشد .   187- الغیبة جُهد العاجز: غیبت کوشش و تلاش انسان ناتوان است.   188- رب مفتون بحسن القول فیه :چه بسیار افراد که به خاطر تعریف و مدحی که درباره آنان می‏شود، فریفته می‏گردند.   189- لا خیر فی الصمت عن الحکم ، کما انه لا خیر فی القول بالجهل: سکوت از گفتار حکمت آمیز خوب نیست، هماهنگونه که گفتار جاهلانه خیری ندارد.   اگر چه پیش خردمند، خامشی ادب است   به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی‏   دو چیزه طیره عقل است، دم فروبستن‏   به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی سعدی‏   190- ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف :پاداش مجاهد شهید در راه خدا، از پاداش توانمند و قدرتمندی که پاکدامنی ورزد بیشتر نیست.   191- لکاد العفیف ان یکون ملکاً م الملائکة: پاکدامن (بر اثر پاکدامنی) نزدیک است که فرشته ای از فرشتگان شود.   192- اذا ارذل الله عبداً خظر علیه العلم : هرگاه خدای تعالی بنده‏ای را پست گرداند، او را از دانش محروم می‏نماید.   193- الولایات مضامیر الرجال: فرمانروائیها و حکومتها (پست‏ها)، میدان‏های (آزمایش ) مردان می‏باشد.   194- والعلماء باقون ما بقی الدهر:تا روزگار برقرار است، دانشمندان نیز پایدار و برقرارند.   195- من حذرک کمن بشرک: کسی که ترا (از بدی) بیم می دهم، همانند کسی است که ترا (به خوبی) مژده می‏دهد.   196- و من نهی عن المنکر ارغم انوف المنافقین : و کسی که نهی از منکر نماید، بینی منافقان را به خاک می مالد.   197- من قصر فی العمل ابتلی بالهم: کسی که در کارها کوتاهی کند، به غم و اندوه دچار می‏شود.   198- ازری بنفسه من استشعر الطمع: کسی که طمع را شعارش ساخت، خود را خوار و سبک نموده است.   199- اقیلوا ذوی المروات عثراتهم: لغزش‏های جوانمردان را ببخشید.   200- و رضی بالذل من کشف عن ضره : کسی که بدحالی و سختیش را آشکار نماید، به خواری خود خوشنود شده است (تن به ذلت داده است).   201- و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه: کسی که زبانش را فرمانروای خویش گرداند ، خود را پست و سبک نموده است.   202- لا مال اعود من العقل : هیچ ثروتی سودمندتر از عقل نیست.   203- ولا وحدة اوحش من العجب:و هیچ تنهایی ترسناکتر از خود بینی نیست.   204- ولا عقل کالتدبیر:و هیچ عقلی مانند عاقبت اندیشی نیست.   205- ولا کرم کالتقوی :و هیچ بزرگی و ارجمندی مانند پرهیزگاری نیست.   206- ولا قرین کحسن الخلق: و هیچ همنشینی مانند خوی نیک نیست.   207- ولا میراث کالادب : و هیچ ثروتی مانند ادب نیست.   208- ولا تجارة کالعمل الصالح: و هیچ تجارتی مانند کار نیک نیست.   209- ولا ربح کالثواب: و هیچ سودی مانند پاداش خدای تعالی نیست.   210- ولا عبادة کاداء الفرائض: و هیچ عبادتی مانند انجام واجبات نیست.   211- ولا ایمان کالحیاء و الصبر: و هیچ ایمانی مانند شرم و شکیبایی نیست.   212- ولا حسب کالتواضع:و هیچ شرف و بزرگی مانند فروتنی نیست.   213- ولا شرف کالعلم: و هیچ شرافتی مانند دانش نیست.   214- ولا عز کالحلم: و هیچ عزتی مانند بردباری نیست.   215- ولا مظاهرة اوثق من المشاورة: و هیچ پشتیبانی استوارتر از مشورت نیست.   --------------------------------------------------------------------------------   سخنان حکمت‏آمیز، ترجمه و تحقیق ولی فاطمی مرکز مدیریت حوزه های علمیه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۰۰
مصطفی خاکساری
101- و بالتواضع تتم النعمة: با فروتنی نعمت کامل می‏شود.   102- و بالسیرة العادلة یقهر المناوی : رفتار عادلانه موجب شکست دشمن می‏شود.   103- الطامع فی وثاق الذّل:طمعکار در قید ذلت و خواری است .   104- کفی بالقناعة ملکا و بحسن الخلق نعیماً: برای انسان سلطنت قناعت و نعمت خوی نیک، بس است .   105- من اَتی غَنّیاً فتواضعَ له لِغناه ذهب ثُلثا دینه: کسی که به نزد توانگری برود و به خاطر ثروتش برای او فروتنی نماید، 23 دینش تباه می‏شود.   106- من اطاع التّوانی ضیّع الحقوق: کسی که سستی و تنبلی نماید، حقوق دیگران را تباه می‏سازد.   107- و من اطاع الواشی ضیّع الصّدیق: و کسی که به گفتار سخن چین اهمیت بدهد، دوستان خود را از دست می‏دهد.   108- الحَجرُ الغصب فی الدار، رهنٌ علی خرابها: سنگ غصبی به کار رفته در بنای خانه ، گرو ویرانی آن است.   109- افضل الاعمال ما اکرهت نفسک علیه: برترین کارها آن است که (با اینکه برخلاف خواسته نفست می‏باشد)، خود را بر انجام آن وادار نمایی.   110- مرارة الدنیا حلاوة الاخرة ، و حلاوة الدنیا مرارة الاخرة: تلخی دنیا (مایه) شیرینی آخرت است، و شیرینی دنیا (مایه) تلخی آخرت می‏باشد.   111- یابن ادم ! کن وصیّ نفسک فی مالک : ای پسر آدم ! تو خود وصی خویشتن در ثروتت باشد (منتظر اقدام وصی مباش، بلکه تو خود از ثروتت برای آخرت توشه بیندوز).   112- الحِدّة ضربٌ من الجنون : عصبانیت و خشم، نوعی از دیوانگی می‏باشد.   113- صحّةُ الجسد من قلة الحسد: سلامتی بدن، از کمی حسادت است.   114- یا کمیل ! مر اهلک ان یروحوا فی کسب المکارم : ای کمیل ! خانواده‏ات را دستور بده که روزها در به دست آوردن بزرگواری و کرامت نفس تلاش نمایند.   115- اذا اَملقتم فتاجروا الله بالصّدقة: هرگاه تهی دست شدید، پس با خدایتعالی به وسیله صدقه سودا نمایید (صدقه بدهید تا روزی شما فراوان شود.)   116- اذا اضرّت النوافل بالفرایض فارفضوها: هرگاه نوافل (مستحباب) به واجبات زیان رساند، پس آنها را رها سازید.   117- من تذکّر بُعد السفر استعَدّ: کسی که دوری سفر آخرت را یادآور شود، توشه آن را آماده می کند.   118- قطَع العلمُ عذرَ المتعلّلین : دانش عذر بهانه جویان را قطع کرده است .   119- مَن بالَغ فی الخصومة اَثِمَ: کسی که در دشمنی زیاده روی نماید، مرتکب گناه می‏شود.   120- و ما زنی غیور قطّ:هرگز شخص غیرتمند زنا نمی‏کند.   121- انا یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الفجار: من فرمانروا و پیشوای مؤمنینم، و ثروت پیشوای تبهکاران است.   122- یا بنیّ ! انی اخاف علیک الفقر، فاستعذ بالله منه : فرزندم! من بر تو از تهیدستی می‏ترسم ، پس از آن به خدا پناه ببر.   123- سَل تفقّهاً ولا تَسأَل تعنّتاً: برای فهمیدن و دانا شدن پرسش نما ، نه به خاطر عیب جویی و آزار رساندن.   124- اتقوا معاصی الله فی الخلوات ، فان الشاهد هو الحاکم : در تنهایی‏ها از نافرمانی خدای تعالی بپرهیزید ، زیرا شاهد همان حکم کننده است .   125- المؤمن بِشره فی وجهه و حُزنه فی قلبه : شادی و گشاده رویی مؤمن در رخسار او، و غم و اندوهش در قلبش است.   126- المسئول حرّحتّی یَعدُ: کسی که از او چیزی درخواست شد، تا وعده نداده است آزاد می‏باشد (اما پس از وعده ، در قید وعده‏اش می‏باشد تا به آن وفا نماید).   127- الغنی الاکبر اَلیأس عمّا فی ایدی الناس: توانگری بزرگ ، آرزو نداشتن به ثروت مردم است.   128- ماء وجهک جامد یقطره السؤال ، فانظر عند من تقطره: آبرویت جامد است و درخواست آن را آب می کند، پس بنگر که نزد چه کسی آبرویت را می‏ریزی.   129- اشد الذنوب ما استهان به صاحبه: شدیدترین گناهان آن است که صاحبش آن را ناچیز و سبک بشمارد.   130- من نظر فی عیب نفسه اشتغل عن عیب غیره: کسی که عیب خود را بنگرد، از عیب جویی دیگران باز می‏ماند.   131- و من رضی برزق الله لم یحزن علی ما فاته: و کسی که به روزی الهی خوشنود باشد، بر آنچه که از دست داده است اندوهگین نمی‏شود.   132- و من سلّ سیف البغی قُتل به : و کسی که شمشیر ستم بر کشد، با همان کشته می شود.   133- و من دخل مداخل السوء اتّهم: و کسی که در جاهای بد برود، متهم می‏شود.   134- و من کثر کلامه کثر خطؤه : و کسی که سخنش زیاد شود، خطایش بسیار می‏شود.   135- و من کثر خطؤه قل حیاؤه: و کسی که خطایش زیاد شود، شرمش کم می‏گردد.   136- و من قل حیاؤة قل ورعه : و کسی که شرمش کم شود، پرهیزکاریش کم می‏گردد.   137- و من قل ورعه مات قلبه : و کسی پرهیزکاریش کم شود، قلبش می‏میرد.   138- و من مات قلبه دخل النار: و کسی قلبش بمیرد، داخل آتش دوزخ می شود.   139- و من اکثر مِن ذکر الموت رضی من الدنیا بالیسیر:و کسی که زیاد به یاد مرگ باشد، از دنیا به چیز کمی خوشنود می‏شود.   140- اکبر العیب ان تعیب ما فیک مثله: بزرگترین عیب آن است که عیب جویی کنی از صفتی که همانند آن در تو وجود دارد.   141- من ضمن بعرضه فلیدع المراء: کسی که آبرویش را می خواهد (دوست ندارد که آبروی او ریخته شود)، پس باید نزاع و ستیزء جویی را رها نماید.   142- و کفی ادباً لنفسک تجنبک ما کرهته لغیرک: و فرهنگ و خوی پسندیده‏ات همین بس که از آنچه برای دیگری ناپسند می‏داری، اجتناب نمایی.   143- لا شرف اعلی من الاسلام : هیچ شرافتی بالاتر از اسلام نیست.   144- ولا عّزأعّز من التقوی :و هیچ عزتی عزیزتر از تقوی نیست.   145- ولا مَعِقل احسن من الورع : و هیچ پناهگاهی نیکوتر از پرهیزکاری نیست.   146- ولا شفیع انجع من التوبة: و هیچ شفیعی کارسازتر از توبه نیست.   147- ولا کنزاغنی من القناعة:و هیچ گنجی توانگر کننده‏تر از قناعت نیست.   148- و من اقتصر علی بُلغة الکفاف فقد انتظم الراحة و تبؤا خفض الدعة: و کسی که به معاش روزانه بسنده نماید، به آسودگی دست یافته و در آسایش و آرامش جای گرفت.   149- و الرغبة مفتاح النّصب و مطّیة التعب : علاقه به دنیا کلید سخت‏ترین رنج و بلا، و مرکب گرفتاری و ناراحتی است.   150- والحرص و الکبر و الحسد دوَاع ٍالی التّقحّم فی الذنوب: وآز و تکبر و حسادت ، انگیزه‏های فرو رفتن در گناهان است .   151- فاذا ضیّع العالم علمه، استنکف الجاهل ان یتعلم: هرگاه دانشمند دانشش را تباه سازد (به کار نبندد)، جاهل از فراگیری دانش خودداری می‏کند.   152- و اذا بخل الغنیّ بمعروفه، باع الفقیر اخرته بدنیاه: و هرگاه توانگر از نیکی و بخشش دریغ ورزد، تهیدست آخرت خود را به دنیایش می فروشد.   153- یاجابر! من کثرت نعم الله علیه ، کثرت حوائج الناس الیه : ای جابر ! کسی که نعمتهای الهی بر او فراوان شود، نیازهای مردم به سویش زیاد می‏شود.   154- ان الحقّ ثقیل مَرِی‏ءٌ، و ان الباطل خفیف وَ بِی‏ءٌ:همانا حق سنگین (اما در حقیقت) گوارا می‏باشد، و همانا باطل سبک (ولی در باطن) و باء آور(مرگ آور) است.   155- البخل جامع لمساوی العیوب : بخل گردآورنده تمام بدی‏ها و عیب‏ها می‏باشد.   156- لاتقل ما لا تعلم، بل لا تقل کل ما تعلم :آنچه را نمی دانی مگو، بلکه تمام آنچه می‏دانی را نیز مگو.   157- الکلام فی وثاقک ما لم تتکلم به، فاذا تکلمت به صرت فی وثاقه: سخن تا آن را نگفتی دربند تواست، پس هنگامی که آن را گفتی تو در بند آن خواهی بود.   158- فأخزُن لسانک کما تخزن ذهبک و ورقک: زبانت را (در گنجینه دهانت) نگهدار (از سخنان بیجا و بیهوده بپرهیز) همانگونه که طلا و نقره (پول) خود را نگه می‏داری.   159- فرب کلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة:پس چه بسا یک سخن، نعمتی را بر باد می‏دهد و عقوبت و عذابی را به بار می‏آورد.   160- من طلب شیئاً ناله او بعضه: کسی که در جستجوی چیزی باشد ، به تمام آن یا به بخشی از آن می‏رسد (جوینده یابنده است).
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۹
مصطفی خاکساری
51- و الحَجّ جهادُ کلّ ضعیف: و حج، جهاد هر ناتوان است .   52- ولکل شی‏ء زکاة و زکاة البدن الصیام :و هر چیز زکاتی دارد، و زکات بدن روزه است .   53- و جهاد المرأة حسنُ التّبعل:و جهاد زن، نیکو شوهرداری نمودن است .   54- استنزلوا الرزق بالصدقة:با صدقه دادن فرود آمدن روزی را بخواهید.   55- من ایقن بالخَلَف جاد بالعطیّة: کسی که پاداش را باور داشته باشد، در بخشش جوانمردی می‏نماید.   56- تنزلُ المَعونة علی قدر المونة: یاری (روزی هر کس) به میزان نیاز و قوت روزانه‏اش فرود می‏آید.   57- ما عال من اقتصد:کسی که در زندگی میانه‏روی نماید، تهیدست نمی‏شود.   58- التودّد نصف العقل: دوستی با مردم، نیمی از خرد است.   59- الهَمّ نصف الهَرَم: غم و اندوه، نیمی از پیری است.   60- سوسوا ایمانکم بالصدقة: ایمان خود را با صدقه نگهداری کنید.   61- و حصنوا اموالکم بالزکاة: و ثروت خود را با دادن زکات (از تلف شدن) نگهدارید.   62- و ادفعوا امواج البلاء بالدعاء: با نیایش موج‏های بلا را دور نمایید.   63- یا کمیل! العلم خیر من المال: ای کمیل! دانش بهتر از ثروت است .   64- المَرءُ مخبوءٌ تحت لسانه:   مرد پنهان است در زیر زبان خویشتن قیمت و قدرش ندانی تا نیاید در سخن.   65- هک امرَوٌ لم یعرف قدره:کسی که حرمت و وقار خود را نشناخت، تباه شد.   66- لکلّ امرِیٍ عاقبة، حُلوةٌ او مُرّة: هر کسی فرجامی دارد، شیرین یا تلخ.   67- الراضی بفعل قوم کالدّخل فیه معهم : کسی که به کار گروهی خوشنود باشد، همانند کسی می‏باشد که در آن کار با ایشان بوده است .   68- من استبدّ بر أیه هلک: کسی که خود رأی باشد، نابود می‏شود.   69- و من شاور الرجال شارکها فی عقولها: و کسی که با مردان مشورت نماید، در عقل آنان شریک می‏شود.   70- من کتم سره کانت الخیرة بیده:کسی که رازش را پنهان نماید، اختیار او به دست خودش می باشد.   71- الفقر الموتُ الاکبر:تهیدستی مرگ بزرگ است.   72- لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق : اطاعت از مخلوق در چیزی که موجب نافرمانی آفریدگار باشد، جایز نیست.   73- الناس اعداء ما جهلوا: مردم با آنچه که نمی‏دانند، دشمنند.   74- ترک الذنب اهون من طلب التوبة: رها نمودن گناه، از درخواست توبه آسانتر است.   75- آلة الریاسة سعة الصدر: افزار سروری و بزرگی ، فراخی سینه (شکیبایی و تحمل مشکلات و ...) است.   76- أُزجُرِ المسی‏ءَ بثواب المحسن : بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار، (از بدی) باز دار.   77- اللّجاجة تَسل الرأی: سرسختی نمودن، فکر و اندیشه را سست و ناتوان می کند.   78- الطمع رقّ مؤبّد:طمع بردگی ابدی است .   79- ثمرة التفریط الندامة: نتیجه سستی و کوتاهی نمودن در کارها، پشیمانی است.   80- و ثمرة الحزم السلامة : و نتیجه هوشیاری و دور اندیشی ، سلامت (از گزندها) می باشد.   81- من أبدی‏ صفحته للحقّ هلک: کسی که در برابر درستی و راستی به نبرد برخیزد، نابود می‏شود.   82- من لم یُنجه الصبّر اهَلکه الجزعُ: کسی که شکیبایی او را نجات ندهد، ناشکیبایی وی را نابود می‏سازد.   83- من حساب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر:کسی که محاسبه نفس نماید، سود می‏برد و کسی که از آن غافل باشد، زیان می‏بیند.   84- الجود حارس الاعراض: جوانمردی و بخشش ، پاسدار آبروهاست.   85- و الحلم فدام السفیه: شکیبایی ، دهن بند نادان است.   86- و العفو زکاة الظفر: گذشت زکات پیروزی است.   87- و قد خاطر من استغنی برأیه: و کسی که به فکر و اندیشه‏اش بی‏نیاز شد (و در کارها مشورت ننمود و از فکر و اندیشه افراد بهره‏مند نگشت) ، خود را در خطر می افکند.   88- و من التوفیق حفظ التجربة: نگهداری تجربه از (اسباب ) موفقیت (در کارهای نیک) است.   89- ولا تأمننّ ملولاً:از انسان افسرده و دلتنگ آسوده مباش (در کارها به او تکیه نکن).   90- عُجْب المرء بنفسه احدُ حسّاد عقلِه: خودبینی و خودپسندی فرد، یکی از حسودان (دشمنان) عقل اوست.   91- اَغضِ علی القَذی‏ والاّ لم ترض ابداً: برخار (رنجها) چشم فروبند (ناملایمات را نادیده بگیر)، و گرنه هرگز خوشنود نمی شوی.   92- الخلاف یهدم الرأی: اختلاف و درگیری ، فکر و اندیشه را ویران می‏کند.   93- فی تقلّب الاحوال عُلم جواهر الرجال: در دگرگونی حالات افراد، گوهرهای وجودشان دانسته می‏شود.   94- حسد الصدیق من سقم المودة: حسد ورزیدن به دوست، از بیماری دوستی به شمار می‏آید.   95- لیس من العدل القضاء علی الثقة بالظن: درباره افراد مطمئن براساس گمان داوری نمودن، از عدالت نیست.   96- بئس الزاد الی المعاد، العدوان علی العباد: ستم بر بندگان ، بدتوشه‏ای به سوی آخرت است.   97- من کساه الحیاء ثوبه ، لم یرالناس عیبه: کسی که شرم جامه‏اش را بر او پوشاند، مردم عیبش را نمی‏بینند.   98- بکثرة الصمت تکون الهیبة: به بسیاری سکوت (بجا)، ابهت پدید می‏آید.   99- و بالنصفة یکثر المتواصلون: انصاف ، سبب زیاد شدن دوستان می گردد.   100- و بالافضال تعظم الاقدار: نیکی نمودن، سبب بزرگ شدن قدر و منزلت‏ها می‏شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۹
مصطفی خاکساری
سخنان حکمت آمیز امیر المومنین علی (ع)   1- البخلُ عارٌ، و الجبنُ منقصةٌ: بخیل بودن ننگ است و ترسو بودن کاستی می‏باشد.   2- و المُقِلّ غریبٌ فی بَلْدته: تهیدست در شهرش نیز بیگانه است.   وان را که بر مراد جهان نیست دسترس در زاد بوم خویش غریب است و ناشناخت‏   3- العجز آفة، و الصبر شجاعة: ناتوانی آفت است و شکیبایی دلاوری می‏باشد.   4- العلم میراثٌ کریمةٌ: دانش میراث گرانقیمتی است .   5- صدُر العاقل صندوقُ سّرِه: سینه خردمند، صندوق راز اوست .   6- و البَشاشةُ حِبالُة المَودّة: گشاده رویی دام دوستی است .   7- و من رضی عن نفسه کثُر الساخط علیه: و کسی که از خود راضی باشد، خشم گیرندگان بر او بسیار می‏شوند.   8- اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان: ناتوان‏ترین افراد کسی است که از دوست‏یابی ناتوان باشد.   9- و الفرصةُ تمرّ مرالسحاب، فانتهزوا فُرَصَ الخیر: و فرصت همانند ابر گذراست، پس فرصتهای خوب را غنیمت بشمارید.   10- افضلُ الزهد اخفاء الزهد: برترین پارسایی، پنهان نمودن پارسایی است .   11- فمن اشتاق الی الجنة سلاعن الشهوات: کسی که آرزومند بهشت باشد، تمایلات نفسانی را فراموش می‏کند.   12- و من اشفق من النار اجتنب المحرمات: و کسی که از دوزخ می‏ترسد، از کارهای حرام دوری می‏کند.   13- و من زهد فی الدنیا، استهان بالمصیبات: و کسی در دنیا پارسایی ورزد، سختی‏ها را سبک می‏شمارد.   14- و من ارتقب الموت، سارع الی الخیرات: و کسی که در انتظار مرگ باشد، به سوی نیکی‏ها می‏شتابد.   15- فمن اَمَر بالمعروف، شَدّ ظهور المؤمنین: کسی که امر به معروف نماید، پشت اهل ایمان را محکم می‏کند. (مؤمنان را توانمند می‏نماید).   16- کُن سَماحاً و لا تکن مُبذّراً: بخشنده باش، ولی اسراف کننده و ولخرج مباش.   17- اشرفُ الغنی‏ ترکُ المُنی‏: بالاترین و برترین بی نیازی، رها نمودن آرزوهاست.   18- انّ اغنی الغنی العقل: همانا بالاترین توانگری، خرد است .   19- و اکبر الفقر الحُمق: و برزگترین تهیدستی، کم خردی و نادانی است .   20- و او حشُ الوَحْشةِ العُجْبُ: وحشتناک‏ترین تنهایی و ترس، خود بینی است .   21- و اکرم الحسَب حُسن الخلق: گرامی‏ترین اصل و تبار، خوشخویی است.   22- لا قربة بالنوافل اذا اضرّت بالفرائض:هرگاه مستحبّات به واجبات زیان رساند، (آن مستحبات) سبب نزدیکی به خدا نمی‏گردد.   23- لسان العاقل وراء قلبه: زبان دانا در پشت قلب اوست.   24- و قلب الاحمق وراء لسانه : و قلب نادان در پشت زبانش می‏باشد.   25- قدر الرجل علی قدر مروءته: صداقت و راستگویی مرد به اندازه جوانمردیش می‏باشد .   26- و عفته علی قدر غیرته: و پاکدامنی مرد به اندازه غیرت اوست.   27- الظّفَر بالحَزْم: پیروزی در سایه هوشیاری و دور اندیشی است .   28- اولی الناس بالعفو اقدرهم علی العقوبة: شایسته‏ترین افراد به گذشت، تواناترین آنان بر کیفر است .   29- لا غنی کالعقل، ولا فقر کالجهل: هیچ بی‏نیازی همانند خرد، و هیچ تهیدستی مانند نادانی نیست.   30- و لا میراث کالادب و لا ظهیر کالمشاورة: هیچ سرمایه‏ای همچون ادب و هیچ پشتیبانی همانند مشورت نیست .   31- القناعة مال لا ینفد: قناعت دارایی تمام نشدنی است .   32- المال مادة الشهوات: ثروت مایه و اصل تمام شهوت هاست.   33- اللسان سَبُعٌ، ان خُلّی عنه عقر: زبان درنده است، اگر رها شود می‏گزد.   34- فوت الحاجة اهون من طلبها الی غیر اهلها: از بین رفتن خواسته، آسانتر و بهتر از آن است که از نا اهل درخواست نمایی.   35- العفاف زینة الفقر، و الشکر زینة الغنی: پاکدامنی زینت تهیدستی، و سپاسگزاری زینت توانگری است .   36- لا یری الجاهل الا مفرطاً او مفرطً: نادان همواره یا افراط کننده (تندرو) است، یاکوتاهی کننده و ضایع کننده.   37- اذا تم العقل نقص الکلام: هرگاه خردکامل گردد، سخن کم می‏شود.   38- نَفَسُ المرءِ خُطاه الی اجله: نفس‏های هر انسانی، گام‏های او به سوی زمان مرگش است.   39- رأیُ الشیخ احبّ الیّ من جَلَدِ الغلام: اندیشه و فکر پیر (دانا) در نزد من، از صلابت و دلیری نوجوان بهتر است .   40- قیمة کلّ امری ما یُحسنه: ارزش هر فرد به میزان کاری است که می‏تواند آن را نیکو انجام دهد.   41- من اصلح ما بینه و بین الله، اصلح الله ما بینه و بین الناس: هر کسی که میان خود و خدا را درست نماید، خدای تعالی نیز میان او و مردم را اصلاح می‏نماید.   42- و من اصلح امر آخرته اصلح الله امر دنیاه: و کسی که کار آخرتش را نیکونماید، خدای تعالی نیز کار دنیایش را نیکو می‏نماید.   43- لا یَقِلُ عملٌ مع التقوی: کار توأم با پرهیز کاری، اندک نیست .   44- نوم علی یقین خیر من صلاة فی شک: خواب توأم با باور، از نماز در حال تردید بهتر است .   45- هلک فیّ رجلان: محبّ غال، و مُبغضٌ قال: درباره من دو طایفه نابود شدند: دوستدار غلو کننده، و دشمنی که بیش از اندازه دشمنی می‏نماید.   46- اضاعة الفرصة غصة: ضایع کردن فرصت،اندوه به بار می‏آورد.   47- و عجبت لمن شک فی الله و هو یری خلق الله: در شگفتم از کسی که در (وجود) خدا تردید دارد و حال آنکه آفریده خدا را می‏بیند!   48- و عجبت لعامر دارالفناء و تارک دارالبقاء: در شگفتم از کسی که سرای ناپایدار را آباد می‏کند و خانه همیشگی (آخرت) رها می‏نماید.   49- و عجبت للمتکبر الذی کان بالامس نطفة و یکون غداً جیفة: و در شگفتم از متکبری که دیروز نطفه بوده است و فردا مردار خواهد بود!   50- الصّلوة قربانُ کلّ تقی: نماز، وسیله تقرب هر پرهیزکاری است.   سخنان حکمت‏آمیز، ترجمه و تحقیق ولی فاطمی مرکز مدیریت حوزه های علمیه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۸
مصطفی خاکساری