امام علی(ع)

۲۲ مطلب با موضوع «داستان هایی درمورد امیرالمومنین(ع)» ثبت شده است

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در سال دهم هجری، برای انجام فریضه ی حج و تعلیم آن به همگان، از مدینه به مکه سفر کرد. از آن جا که بسیاری از مسلمانان پیش تر از این سفر اطلاع یافته بودند، گروه هایی بسیار برای این که اعمال حج را در حضور آن حضرت انجام دهند و آداب و مناسک را از خود پیامبر بیاموزند، به مکه آمدند و همراه آن حضرت حج به جا آوردند. چون این حج با آخرین سال از عمر شریفپیامبر صلّی الله علیه و آله مصادف شد، آن را حجّة الوداع نامیدند.   پس از پایان فریضه ی حج، آن حضرت با جماعتی بسیار از مسلمانان روانه ی مدینه شدند. کاروان به منطقه ای به نام غدیر خم -در نزدیکی جُحفه- رسید که فرشته ی وحی فرود آمد و به پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله دستور توقف داد. آن گاه این آیه نازل شد:(( یا اَیّها الرّسول بَلِّغ ما اُنزلَ اِلیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه وَ اللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس ))؛                                                               "ای پیامبر، آن چه از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان، و اگر نرسانی، رسالت خدا را به جا نیاورده ای. خداوند تو را از گزند مردم حفظ می کند."
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۴
مصطفی خاکساری
ابان از سلیم نقل مى کند که گفت : با امیرالمؤ منین علیه السلام از صفین مى آمدیم ، لشکر نزدیک صومعه یک راهب پیاده شدند. از صومعه پیرمرد سالخورده زیبا و خوش چهره اى بیرون آمد در حالى که کتابى در دستش بود و چهره هاى مردم را با دقت نگاه مى کرد تا بهامیرالمؤ منین علیه السلام رسید و ایشان را با عنوان خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواند و گفت :"السلام علیک یا خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم "حضرت فرمود: مرحبا اى برادرم شمعون فرزند حمون ، حالت چطور است ؟ خدا تو را رحمت کند.او پاسخ داد: سلام بر تو اى امیرالمؤ منین علیه السلام و اى آقاى مسلمین و اى وصى رسول رب العالمین . من از نسل مردى از حواریین برادرت عیسى بن مریم هستم . من از نسل شمعون بن یوحنا وصى حضرت عیسى  هستم که از بهترین دوازده نفر حواریین آن حضرت و محبوب ترین آنان نزد او و مقدم آنها در پیشگاه او بود و عیسى بن مریم به او وصیت کرد و کتابها و علم و حکمتش را به او سپرد. و خاندانش همچنان بر دین او ثابت ماندند و به آیین او پایدار بودند و کافر نشدند و تبدیل و تغییرى ندادند.*منبع: اسرار آل محمد، ص 366 و 367.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۱۵
مصطفی خاکساری
امیر المومنین اهل شوخی و مزاح بود. اما نه شوخی های زننده و بی مزه ! بلکه مزاح های معنادار و آموزندههر گاه یکی از یاران و دوستانش را گرفته می دید با شوخی او را خوشحال می کرد تا اندکی از اندوهش کم شود. از همه مهمتر اینکه شادی علی (ع) هنگامی بود که یک کافر , مسلمانمی شد. جنگی به پیروزی ختم می شد ,  غذایی به فقیر می رساند ,  دل غمدیده ای را شاد می کرد ,  مشکلی را از کسی مرتفع می کرد و کودک یتیمی را ذوق زده می نمودنکته دیگر هم این بود که مولای متقیان در شوخی هایش مراقب و محافظ حدود شرعی بود تا حتی به شوخی دروغ نگوید ,  دل مومنی را نشکند و یا با زن و دختر نامحرمی ,  شوخی نمایدعلی(ع) و اتباط با زنان و دخترانبه طور مثال همین چگونگی ارتباط داشتن با زنها و دخترهای نا محرم در جامعه  ,  یکی از معضلات امروز ما جوانهاست.بخاطر اینکه نه الگوی مناسبی در مورد ان ارائه شده و نه دیدگاه دین در مورد آن به خوبی مشخص و تبیین شده است. تازه ,  تندروی ها و کج روی های گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه کناگر به سیره امیرالمومنین دقت کنی ,  می بینی که حضرت  ,  در سنین جوانی با زنان سالخورده سلام و احوالپرسی می نمود ولی با دختران و زنان جوان نه ! حتی سلام هم نمی کرد . در حالیکه پیامبر در همان زمان با زنان و دختران جوان هم سلام و احوالپرسی می کردند چون زمانی که علی (ع) 20 ساله و در عنفوان جوانی چنین عمل می نمود , پیامبر اکرم قریب 50 سال از عمر شریفشان می گذشت. بنابراین از آنجا که احتمال پیش امدن گناه دست کم برای طرف مقابل دور از ذهن نبود ,  علی (ع)این تربیت شده مکتب پیامبر به عنوان یک جوان سعی داشت مسائل ارتباطی و حدود بین دختر و پسر و به عبارتی زن و مرد را مراعات کند. هر چند وجود نازنین آن حضرت مبراو پاکیزه از هرگونه آلودگی بوداز طرفی پیامبرسه دختر جوان به نامهای زینب ,  ام کلثوم و فاطمه در خانه داشتند ,  بااینکه علی(ع)از کودکی به این خانه رفت و آمد داشتند ,   اما در این رفت و امدها نهایت دقت را بعمل می آوردند. درحالی که همین علی (ع) در دوران خلافتش وقتی که حدود 60 سال سن داشت و همسر شهیدی را نیاز به کمک دید به یاری او شتافتپس در ارتباط با افراد نامحرم ,  چیزی که بیش از همه اهمیت داردنیت و انگیزه طرفین و از همه مهمتر عدم امکان وجود مفسده در این ارتباط برای هر دو نفر استیاری رساندن به نیازمند و در طلب رضای خدا آنهم در حد ضرورت مطلوبست و لیکن این سیره جدایی از بهانه جویی برای آشنایی و استمتاعات و لذت جویی و هرگونه آلودگی دیگر استبه راستی که کسی چون حضرت علی (ع) ,  در سنین جوانی اش و در ریزترین حرکات و رفتارهایش بهترین الگوی نسل جوان ماست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۲۳:۰۶
مصطفی خاکساری
شجاعت , جوانمردی و شورمندی حضرت علی (ع)آری ! مگر تو نمی گفتی الگویی می خواهی که تو را به شور بیاورد . آنچه می تواند یک جوان را به شور بیاورد ,  دیدن حماسه آفرینی ها و شورمندی های کسی است که به او علاقه مند است . حال چه کس دیگری را سراغ داری که به اندازه امیرالمومنین , حماسه آفریده باشددر همان کودکی که مصادف بود با آغاز بعثت پیامبر ,  کودکان به تحریک مشرکان پیامبر را آزار می دادند و سنگ می پراندند, با شجاعت از اطراف پیامبر دور می کرد . چه کسی , شب را در بستری پر خطر بجای دیگری , بجای محبوبش خوابیده و از آن شب بعنوان لذت بخش ترین شب عمرش یاد کرده است ؟ مگر رشادت های امیر المومنین در جنگ بدر را نشنیده ای؟ آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخین نیمی از کشته شدگان این جنگ با ضرب مشیر علی (ع) از پای درامده بودند. می دانی در جنگ احد زمانی که علی (ع) 26 سال داشت  , آنجا که در همان اوایل جنگ 9 پرچمدار لشگر دشمن را به خاک انداخت و بعد هنگامی که پیامبر در خطر محاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت می چرخید و از وجود مبارکشان محافظت می کرد همه مردم چه ندایی را از آسمان شنیدندلا فتی الا علی , لا سیف الا ذولفقارعلی از همه جوان ها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشیرها  برنده تراستاما جنگ خندق و شجاعت بی همتای علی (ع) و داوطلب شدن ایشان جهت مبارزه با عمروبن عبدو یکی از نیریمند ترین مردان عرب آری همانجا بود که پیامبر به واسطه اخلاص علی (ع) در این مقابله بی نظیر فرمودضربه علی یوم الخندق , افضل من عباده ثقلینبه راستی که چنین جمله ای در وصف هیچ دلیر مرد دیگری بیان نشده ! در ان زمان امیر المومنین 28 سال بیشتر نداشت!؟در جنگ خیبر نیز هنگامیکه تمام مردان با تجربه و جنگ دیده سپاه اسلام شکست خورده بازگشتند , علی (ع) به میدان آمد و با فتح قلعه محکم و مقاوم خیبر ان پیروزی بزرگ را برای اسلام به ارمغان اوردبه راستی که هیچ جوان دیگری , چنین جوانی پر شور و هیجان انگیزی نداشته استهمه مردان بزگ تاریخ بشریت و پیشاپیش همه آنها علی (ع) در دوران جوانی از رموز موفقیت به خوبی بهره برده , راههای پر پیچ و خم آن را با درخشندگی پشت سر نهاده ,توانسته اند کارهای بزرگی را به انجام رسانندتفریح و شادی علی (ع)می دانی ای دوست عزیز : من هم حرفهای تو را می پذیرم . اما جنگ و شور و حماسه بخشی از زندگی انسان است . چیزهای دیگری هم هستند که آدمی باید به آنها هم توجه کند. یک الگوی کامل , باید در ان زمینه ها هم حرف برای گفتن داشنه باشد. اینطور نیست ؟حتما همینطور است و من به تو می گویم که امیر المومنین در آن موارد هم , الگویی قابل قبول و کامل ارایه می دهد . آخر تو درباره زندگی امیرامومنین چه فکر کرده ای؟فکر می کنی تمام زندگی حضرت علی (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟یعنی اینطور نبوده است !؟نه که نبوده است ! حضرت علی (ع) , مردی خوش رو و خندان بوده اند . همیشه تبسم بر لب داشته اند که دل مومنان را شاد می کرده است . ایشان تفریح هم می کرده اند. منتها تفریح در دیدگاه امام علی (ع) ولگردی و اتلاف وقت یا روز را به شب رساندن نبود؟پس تفریح علی (ع) چگونه بود؟علی (ع) کار را تفریح می دانستتفریح او را  ,  مسافرت ,کمک به دیگران ,تحصیل و تدریس ,  سرودن ,  نوشتن ,  حفظ و قرائت قران ,  مباحثه  ,  نگریستن به طبیعت و ورزش تشکیل می داد . پرداختن به ورزشهای شمشیر بازی ,  پرتاب نیزه ,  اسب سواری ,  کشتی ,  وزنه برداری و شرکت در مسابقات ورزشی هم برای ایشان جنبه تفریح داشته استچقدر جالب بوده است ! احتمالا به دلیل همین دیدگاه امیرالمومنیننسبت به تفریح و زندگی بوده است که اگر سرتاسر زندگی شان را مرور کنیم , لحظه ای توقف و سکون در ان نمی یابیم. گویی حتی یک لحظه هم با لحظه قبلی اش مشابه نبوده است و درست بدلیل همین دیدگاه بود که شوخی و خنده هم در سیره مولای متقیان شکل دیگری داشت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۲۳:۰۵
مصطفی خاکساری
می گویند باید از حضرت علی (ع) الگو بگیریم! اما چگونه؟!... من یک جوان هستم! یک جوان با خصوصیات خاص دوران جوانی! یک جوان با شور و نشاط خاص این دوران که به خنده و تفریح ,  به شور و احساست نیاز دارد و الگویی که مرا به شور آوردبا تمام این حرفها , باز هم الگو برای تو و برای همه  , مولای متقیان است : و بخصوص جوانی شانالگو گرفتن یک الگوبله! خود امیر المومنین  در جوانی شان , الگو داشته اند. الگویشان نیز پیامبر بوده است . از علی (ع) از شش سالگی همراه و همراز پیامبر و در خانه ایشان زندگی می کرده اند و در همه امور زندگی شان , حتی جزیی ترین مسایل هم به پیامبر اقتدا می نمودند یعنی خود ایشان هم از یک انسان کامل و والای دیگر الگو می گرفته انداما چگونه؟پیامبر اکرم (ص)  و علی(ع) همواره با هم بودند. از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خویشان دعوت عمومی در خانه خدا و حتی سفرههای تبلیغی پیامبر. علی (ع) همیشه اول صبح به دیدار پیامبر می رفت و آنگاه یکدیگر را شاداب در آغوش می کشیدند و احوال هم را می پرسیدند . آندو بزرگوار اوقات زیادی از شبانه روز را در کنار هم به کار و تلاش می پرداختند و گاه علی (ع) خالصانه عرق از پیشانی پیامبر پاک می کرد و ایشان صمیمانه از او تشکر می نمودعلی (ع)  خود در این باره می فرماید : (( پیامبر (ص) مرا در دامان خود پرورید. من کودک بودم , پیامبر مرا چون فرزند خود درآغوش گرمش می فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جای می داد... هرگز نیافت که من دروغی بگویم و در کردار من اشتباهی رخ دهد. من همچون بچه شتری تازه که پیوسته به دنبال مادرش هست , دنبال او می رفتم . او هر روز نکته ای تازه ای از اخلاق برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که در خط او حرکت کنم . ان حضرت مدتی از سال در کوه حرا به سر می برد و کسی جز من او را نمی دید... من نوروحی و رسالت را می دیدم و بوی خوش و دل انگیز نبوت را احساس می کردم ... موقعیتی که من در محضر رسول الله داشتم برای هیچ کس نبود))ـبسیار خوب!تمام این حرف ها درست ! اما حضرت علی (ع) , پیامبر را می دیده اند و وجود ایشان را لمس می کرده اند و به ایشان اقتدا می کرده اند اما من چه که حضرت علی (ع) را نمی بینم , چگونه می توانم از ایشان الگو بگیرم !؟تاریخ که روح , افعال و رفتار امیرالمومنین را دیده و نقل کرده است . از او استفاده کن ! از دیدگان تاریخ!؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۲۲:۵۷
مصطفی خاکساری
بسْم الله الْرحْمن الْرحیمْعلی بن ابی رافع می گوید :من نگهبان خزینه بیت المال حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام ) بودم . در میان بیت المال گردن بند مروارید گران قیمتی وجود داشت که در جنگ بصره به غنیمت گرفته شده بود . دختر امیرالمومنین کسی را نزد من فرستاد و پیغام داد که شنیده ام در بیت المال گردن بند مرواریدی هست . من میل دارم آن را به عنوان امانت ، چند روزی به من بدهی تا در روز عید قربان خود را با آن آرایش دهم و پس از آن بازگردانم . من پیغام دادم به صورت مضمونه (که در صورت تلف به عهده گیرنده باشد) می توانم به او بدهم . دختر آن حضرت نیز پذیرفت . من با این شرط به مدت سه روز گردن بند را به آن بانوی گرامی دادم .اتفاقا علی (علیه السلام ) گردن بند را در گردن دخترش دیده و شناخته بود و از وی می پرسید : این گردن بند از کجا به دست تو رسیده است ؟او اظهار می کند : از علی بن ابی رافع ، خزینه دار شما به مدت سه روز امانت گرفته ام تا در روز عید قربان خود را زینت دهم و سپس بازگردانم .علی بن ابی رافع می گوید :- امیرالمومنین (علیه السلام ) مرا نزد خود احضار کرد و من خدمت آن حضرت رفتم .چون چشمش به من افتاد فرمود :- ((اءتخون المسلمین یا ابن اءبی رافع ؟ ))((ای پسر ابی رافع ! آیا به مسلمانان خیانت می کنی ؟ ! ))گفتم : پناه می برم به خدا از اینکه به مسلمانان خیانت کنم .حضرت فرمود : پس چگونه گردن بندی را که در بیت المال مسلمانان بود بدون اجازه من و مسلمانان به دخترم دادی ؟عرض کردم : ای امیرالمومنین ! او دختر شماست و از من خواست که گردنبند را به صورت عاریه که بازگردانده شود به او دهم تا در عید با آن خود را بیاراید . من نیز آن را به عنوان عاریه به مدت سه روز به ایشان دادم و ضمانت آن را به عهده گرفتم که صحیح و سالم به جای اصلی خود بازگردانم . حضرت علی (علیه السلام ) فرمود :- همین امروز باید آن را پس گرفته و به جای خود بگذاری و اگر بعد از این چنین کاری از تو دیده شود کیفر سختی خواهی دید .سپس فرمود : اگر دختر من این گردنبند را به عاریه مضمونه نمی گرفت ، نخستین زن هاشمیه ای بود که دست او را به عنوان دزد می بریدم . این سخن به گوش دختر آن حضرت رسید به نزد پدر آمده و گفت :- یا امیرالمومنین ! من دختر شما و پاره تن شما هستم . چه کسی از من شایسته تر به استفاده از این گردنبند بود ؟حضرت فرمود : دخترم ! انسان نباید به واسطه خواسته های نفس و خواهشهای دل ، پای از دایره حق بیرون بگذارد . آیا همه زنان مهاجر که با تو یکسانند ، در این عید به مانند چنین گردن بند خود را زینت داده اند تا تو هم خواسته باشی در ردیف آنها قرار گرفته و از ایشان کمتر نباشی ؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۵۵
مصطفی خاکساری
بسْم الله الْرحْمن الْرحیمْعبدالله بن یحیی بر امیرالمومنین (علیه السلام ) وارد شد ، صندلی (کرسی ) در برابر آن حضرت بود ، حضرت امر فرمود که بر آن کرسی بنشیند؛ عبدالله نشست ، چیزی نگذشت که چیزی بر سرش افتاد و سرش شکست و خون جاری گشت .حضرت امر فرمود آب آوردند و خون سرش را شستشو داد و فرمود : نزدیک شو به من ؛ آنگاه دست بر شکاف سرش گذارد ، در حالی که عبدالله سخت بی تابی می کرد ، جراحت سر را به هم آورد و بهبود پذیرفت ، گویا شکستگی پدید نگشته بود؛ پس از آن فرمود : ((ای عبدالله ! سپاس خدایی را که قرار داد گرفتاریها را کفاره گناهان پیروان ما در دنیا ، تا در فرمان بردن حق ، سالم بمانند و سزاوار مزد و اجر شوند)) . عبدالله عرض کرد : ((ای امیرالمومنین (علیه السلام ) ! مجازات گناهان ما فقط در دنیاست ؟ )) حضرت فرمود : ((آری ؛ مگر نشنیده ای گفته پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را که فرمود : ((الدنیا سجن المومن وجنه الکافر)) : دنیا زندان مومن و بهشت کافر است )) .خداوند پیروان ما را در دنیا از گناهانشان پاکیزه گرداند به وسیله مصایب و ناراحتیها و به عفو خود ، چنانکه می فرماید : ((ما اءصابکم من مصیبه فبما کسبت اءیدیکم و یعفو عن کثیر)) : آنچه مصیبت می بینید از کردار خود شماست ، و بسیاری از آن بخشش می کند . (57)آن گاه پیروان ما به قیامت وارد شوند و طاعتهای آنان را زیاد کند و لکن دشمنان ما را خداوند در دنیا جزاء دهد به طاعاتشان گرچه وزنی ندارد ، زیرا طاعتشان اخلاص ندارد و چون وارد قیامت شوند ، سنگینی گناهان و کینه هایشان به محمد و آل محمد و یاران واقعی آنان ، بر شانه آنهاست و در آتش فرو روند)) .عبدالله عرض کرد : ((ای امیرالمومنین (علیه السلام ) استفاده کردم و به من آموختی ، اگر به من می فرمودید که چه گناهی سبب محنت مجلس شد ، بسیار نیکو بود که دیگر مرتکب نشوم ؟ ))حضرت فرمود : ((هنگام نشستن ، بسم الله نگفتی ، این مصیبت کفاره گناهت گشت ؛ مگر نمی دانی که پیامبر از جانب خداوند مرا حدیث کرد که خداوند فرماید : هر کاری که در آن بسم الله گفته نشود ، آن کار ناتمام خواهد ماند . ))عبدالله عرض کرد : ((پدر و مادرم فدای شما ! دیگر بسم الله را ترک نمی کنم )) .حضرت فرمود : ((پس تو سعادتمند خواهی گشت )) ! عبدالله عرض کرد : ((تفسیر بسم الله چیست ؟ )) حضرت فرمود : ((بنده چون بخواهد شروع در کاری کند می گوید : بسم الله ، یعنی من به نام این اسم ، این کار را انجام دهم ، پس در هر کاری که به بسم الله ابتداء کند آن عمل مبارک خواهد بود))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۵۴
مصطفی خاکساری
بسْم الله الْرحْمن الْرحیمْروزی علی (علیه السلام ) در شدت گرما بیرون از منزل بود سعد پسر قیس حضرت را دید و پرسید :- یا امیرالمومنین ! در این گرمای شدید چرا از خانه بیرون آمدید ؟ فرمود :- برای اینکه ستمدیده ای را یاری کنم ، یا سوخته دلی را پناه دهم . در این میان زنی در حالت ترس و اضطراب آمد مقابل امام (علیه السلام ) ایستاد و گفت :- یا امیرالمومنین شوهرم به من ستم می کند و قسم یاد کرده است مرا بزند . حضرت با شنیدن این سخن سر فرو افکند و لحظه ای فکر کرد ، سپس سر برداشت و فرمود :نه به خدا قسم ! بدون تاءخیر باید حق مظلوم گرفته شود !این سخن را گفت و پرسید :- منزلت کجاست ؟زن منزلش را نشان داد .حضرت همراه زن حرکت کرد تا در خانه او رسید .علی (علیه السلام ) در جلوی درب خانه ایستاد و با صدای بلند سلام کرد . جوانی با پیراهن رنگین از خانه بیرون آمد حضرت به وی فرمود :از خدا بترس ! تو همسرت را ترسانیده ای و او را از منزلت بیرون کرده ای .جوان در کمال خشم و بی ادبانه گفت :کار همسر من به شما چه ارتباطی دارد : ((والله لاحرقنها بالنار لکلامک ؛ به خدا سوگند به خاطر این سخن شما او را آتش خواهم زد ! ))علی (علیه السلام ) از حرفهایی جوان بی ادب و قانون شکن سخت برآشفت ! شمشیر از غلاف کشید و فرمود :من تو را امر به معروف و نهی از منکر می کنم ، فرمان الهی را ابلاغ می کنم ، حال تو به من تمرد کرده از فرمان الهی سرپیچی می کنی ؟ توبه کن والا تو را می کشم .در این فاصله که بین حضرت و آن جوان سخن رد و بدل می شد ، افرادی که از آنجا عبور می کردند محضر امام (علیه السلام ) رسیدند و به عنوان امیرالمومنین (علیه السلام ) سلام می کردند و از ایشان خواستار عفو جوان بودند .جوان که حضرت را تا آن لحظه نشناخته بود از احترام مردم متوجه شد در مقابل رهبر مسلمانان خودسری می کند ، به خود آمد و با کمال شرمندگی سر را به طرف دست علی (علیه السلام ) فرود آورد و گفت :یا امیرالمومنین از خطای من درگذر ، از فرمانت اطاعت می کنم و حداکثر تواضع را درباره همسرم رعایت خواهم نمود . حضرت شمشیر را در نیام فرو برد و از تقصیرات جوان گذشت و امر کرد داخل منزل خود شود و به زن توصیه کرد که با همسرت طوری رفتار کن که چنین رفتار خشنی پیش نیاید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۵۲
مصطفی خاکساری
بسْم الله الْرحْمن الْرحیمْابوبصیر می گوید :از امام صادق (علیه السلام ) در مورد سوره والعادیات پرسیدم ، امام (علیه السلام ) فرمود : این سوره در ماجرای وادی یابس (بیابان خشک ) نازل شده است . پرسیدم : قضیه وادی یابس از چه قرار بود .امام صادق (علیه السلام ) فرمود :- در بیابان یابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند ، باهم عهد و پیمان محکم بستند که تا آخرین لحظه ، دست به دست هم دهند و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم ) و علی (علیه السلام ) را بکشند .جبرییل جریان را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اطلاع داد . حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نخست ابوبکر و سپس عمر را با سپاهی چهار هزار نفری به سوی ایشان فرستاد که البته بی نتیجه بازگشتند .پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مرحله آخر علی (علیه السلام ) را چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوی وادی یابس رهسپار نمود . حضرت علی (علیه السلام ) با سپاه خود به طرف آن بیابان خشک حرکت کردند .به دشمن خبر رسید که سپاه اسلام به فرماندهی علی (علیه السلام ) روانه میدان شده اند . دویست نفر از مردان مسلح دشمن به میدان آمدند .علی (علیه السلام ) با جمعی از اصحاب به سوی آنان رفتند . هنگامی که در مقابل ایشان قرار گرفتند . از سپاه اسلام پرسیده شد که شما کیستید و از کجا آمده اید و چه تصمیمی دارید ؟ علی (علیه السلام ) در پاسخ فرمود :- من علی بن ابی طالب پسر عموی رسول خدا ، برادر او و فرستاده او هستم ، شما را به شهادت یکتایی خدا و بندگی و رسالت محمددعوت می کنم . اگر ایمان بیاورید ، در نفع و ضرر شریک مسلمانان هستید .ایشان گفتند :- سخن تو را شنیدیم ، آماده جنگ باش و بدان که ما ، تو و اصحاب تو را خواهیم کشت ! وعده ما صبح فردا .علی (علیه السلام ) فرمود :- وای بر شما ! مرا به بسیاری جمعیت خود تهدید می کنید ؟ بدانید که ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما کمک می جوییم : ((ولا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم ))دشمن به پایگاههای خود بازگشت و سنگر گرفت . علی (علیه السلام ) نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و آماده نبرد شدند . شب هنگام ، علی (علیه السلام ) فرمان داد مسلمانان مرکبهای خود را آماده کنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا نمایند و در حال آماده باش کامل برای حمله صبحگاهی باشند .وقتی که سپیده سحر نمایان گشت ، علی (علیه السلام ) با اصحاب نماز خواندند و به سوی دشمن حمله بردند . دشمن آن چنان غافلگیر شد که تا هنگام درگیری نمی فهمید مسلمین از کجا بر آنان هجوم آورده اند . حمله چنان تند و سریع بود ، که قبل از رسیدن باقی سپاه اسلام ، اغلب آنان به هلاکت رسیدند . در نتیجه ، زنان و کودکانشان اسیر شدند و اموالشان به دست مسلمین افتاد .جبرییل امین ، پیروزی علی (علیه السلام ) و سپاه اسلام را به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) خبر دادند . آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثنای الهی ، مسلمانان را از فتح مسلمین با خبر نموده و فرمودند که تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند !پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال علی (علیه السلام ) شتافتند و در یک فرسخی مدینه ، سپاه علی (علیه السلام ) را خوش آمد گفتند . حضرت علی (علیه السلام ) هنگامی که پیامبر را دیدند از مرکب پیاده شده ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز از مرکب پیاده شدند و میان دو چشم (پیشانی ) علی (علیه السلام ) را بوسیدند . مسلمانان نیز مانند پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) ، از علی (علیه السلام ) قدردانی می کردند و کثرت غنایم جنگی و اسیران و اموال دشمن که به دست مسلمین افتاده بود را از نظر می گذراندند .در این حال ، جبرییل امین نازل شد و به میمنت این پیروزی سوره ((عادیات )) به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وحی شد :((والعادیات ضبحا ، فالموریات قدحا ، فالمغیرات صبحا ، فاءثرن به نقعا فوسطن به جمعا . . . )) (52)اشک شوق از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سرازیر گشت ، و در اینجا بود که آن سخن معروف را به علی (علیه السلام ) فرمود :((اگر نمی ترسیدم که گروهی از امتم ، مطلبی را که مسیحیان درباره حضرت مسیح (علیه السلام ) گفته اند ، درباه تو بگویند ، در حق تو سخنی می گفتم که از هر کجا عبور کنی خاک زیر پای تو را برای تبرک برگیرند ! ))(
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۵۰
مصطفی خاکساری
بسْم الله الْرحْمن الْرحیمْامام حسین (علیه السلام ) فرمود : ((من با پدرم ، علی (علیه السلام ) در شب تاریکی به طواف خانه خدا مشغول بودیم ، در این هنگام ، متوجه ناله ای جانگداز و آهی آتشین شدیم ، شخصی دست نیاز به درگاه بی نیاز دراز کرده و با سوز و گدازی بی سابقه به تضرع و زاری مشغول است .پدرم فرمود : ای حسین ! آیا می شنوی ناله گناهکاری را که به درگاه خدا پناه آورده و با قلبی پاک ، اشک ندامت و پشیمانی می ریزد ؟ او را پیدا کن و پیش من بیاور)) .امام حسین (علیه السلام ) فرمود : ((در آن شب تاریک ، گرد خانه حق گشتم و مردم را در تاریکی ، یک طرف می کردم تا او را در میان رکن و مقام پیدا کرده ، به خدمت پدرم آوردم .حضرت علی (علیه السلام ) دید جوانی است زیبا و خوش اندام با لباسهای گرانبها؛ به او فرمود : تو کیستی ؟ عرض کرد : مردی از اعرابم ؛ پرسید : این ناله و فریاد برای چه بود ؟ گفت : از من چه می پرسی یا علی (علیه السلام ) ! که بار گناهم پشتم را خمیده و نافرمانی پدر و نفرین او اساس زندگیم را درهم پاشیده و سلامتی را از من ربوده است ؟ !حضرت فرمود : قصه تو چیست ؟ گفت : پدر پیری داشتم که به من خیلی مهربان بود ، ولی من شب و روز به کاری زشت ، مشغول بودم و هرچه پدرم مرا نصیحت و راهنمایی می کرد نمی پذیرفتم ، بلکه گاهی او را آزار رسانده ، دشنامش می دادم .یک روز پولی خواستم و در نزد او سراغ داشتم ، برای پیدا کردن آن پول ، نزدیک صندوقی که در آنجا پنهان بود ، رفتم تا پول را بردارم ، پدرم از من جلوگیری کرد ، من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم ، خواست از جای برخیزد از شدت درد نتوانست ، پولها را برداشتم و در پی کار خود رفتم ، در آن دم شنیدم که گفت : به خانه خدا می روم و تو را نفرین می کنم ؛ چند روز روزه گرفت و نماز خواند ، پس از آن آماده سفر شد و بر شتر سوار شد و به جانب مکه حرکت کرد و رفت تا خود را به کعبه رساند؛ من شاهد کارهایش بودم ، دست به پرده کعبه گرفت و با آهی سوزان مرا نفرین کرد ، به خدا قسم هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگی مرا فرا گرفت و تندرستی را از من سلب نمود؛ بعد پیراهن خود را بالا زد ، دیدیم یک طرف بدن او خشک شده و حس و حرکتی ندارد .جوان گفت : بعد از این پیشامد بسیار پشیمان شدم و نزد او رفته و عذر خواهی کردم ولی او نپذیرفت و به طرف خانه رهسپار گشت . سه سال بر همین منوال گذشت و همیشه از او پوزش می خواستم و او رد می کرد تا این که سال سوم ایام حج درخواست کردم همان جایی که مرا نفرین کرده ای دعا کن ، شاید خداوند سلامتی را به برکت دعای تو به من بازگردان ، قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کردیم تا به وادی اراک رسیدیم ؛ شب تاریکی بود ، ناگاه مرغی از کنار جاده پرواز کرد و بر اثر بال و پر زدن او ، شتر پدرم رمید و او را از پشت خود بر زمین افکند ، پدرم میان دو سنگ واقع شد و از تصادم به آنها مرد و او را همان جا دفن کردم ؛ این گرفتاری من فقط به واسطه نفرین و نارضایتی پدرم می باشد .امیرالمومنین (علیه السلام ) فرمود : فریادرس تو دعایی است که پیغمبر به من تعلیم داده است ، به تو می آموزم و هر کس آن دعا ، که اسم اعظم در آن است ، بخواند بیچارگی و اندوه و درد و مرض و فقر و تنگدستی از او برطرف می گردد و گناهانش آمرزیده می شود و حضرت مقداری از مزایای آن دعا را شمرد)) .امام حسین (علیه السلام ) فرمود : ((من از امتیازات آن دعا بیشتر از جوان بر سلامتی خویش مسرور شدم . آنگاه حضرت فرمود : در شب دهم ذیحجه ، دعا را بخوان ، و صبحگاه پیش من آی تا تو را ببینم ؛ و نسخه دعا را به او داده بعد از چندی جوان با شدادی به سوی ما آمد و نسخه دعا را تسلیم کرد . وقتی که از او جستجو کردیم ، سالمش یافتیم و گفت : به خدا این دعا اسم اعظم دارد ، سوگند به پروردگار کعبه ، دعایم مستجاب شد و حاجتم برآورده گردید .حضرت فرمود : قصه شفا یافتن خود را بگو . او گفت : در شب دهم همین که دیدگان مردم به خواب رفت دعا را به دست گرفتم و به درگاه خدا نالیدم و اشک ندامت ریختم ؛ برای مرتبه دوم ، خواستم بخوانم آوازی از غیب آمد : ای جوان ! کافی است ؛ خدا را به اسم اعظم ، قسم دادی و دعایت مستجاب شد؛ پس از لحظه ای به خواب رفتم ، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که دست بر بدن من گذاشت و فرمود : ((احتفظ بالله العظیم فانک علی خیر)) از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافتم )) .آن دعایی که حضرت ، تعلیم داد دعای مشلول است که اول آن این است :((اءللهم انی اءسیلک باسمک بسم الله الرحمن الرحیم یا ذالجلال و الا کرام یا قیوم . . . ))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۴۶
مصطفی خاکساری