امام علی(ع)

۵ مطلب با موضوع «اشعاری در مدح امام علی(ع)» ثبت شده است

علی امشب میان کوچه ها تنهاتر از ماه استپریشان تر ز مرغان عزادار شبانگاه استبه روی ارغوانش عطر لبخندی شکوفا شدعلی آیا ز توفیقی که امشب دارد آگاه است؟شتاب گام هایش بیشتر می گردد از نبض اشمسیر زندگی در چشم او امشب چه کوتاه استخزیده در ردای شب تمام ناجوانمردیو شمشیری که قصدش فرق خورشید سحرگاه استعلی آرام می سوزد علی آرام می جوشد علی آرام می نوشد از آن جامی که دلخواه استمیان چشم هایش قطره ی اشک شکوفا شدمیان چشم هایی که دلیل هر چه گمراه استعلی آرام می گرید ز داغ کودکانی کهفراق مهربانی ها بر آنها سخت جانکاه استیتیمان کاسه های شیر را بر خاک اندازیدمجال دلنوازی با علی بسیار کوتاه استصدایی آشنا می آید از اعماق تاریکینوای بغض نخلستان و/ یا غم مویه ی چاه استهنوز از مسجد کوفه پس از کوچ علی بینیکه ذکر دائم گلدسته هایش : «فزتُ و الله» است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۲۳:۲۵
مصطفی خاکساری
صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟کدام چشمه به این گرمسیر می‌آید؟صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟که بود و کیست که از این مسیر می‌آید؟چه گفته است مگر جبرییل با احمد؟صدای کاتب و کلک دبیر می‌آیدخبر به روشنی روز در فضا پیچیدخبر دهید:‌کسی دستگیر می‌آیدکسی بزرگ‌تر از آسمان و هر چه در اوستبه دست‌گیری طفل صغیر می‌آیدعلی به جای محمد به انتخاب خداخبر دهید: بشیری به نذیر می‌آیدکسی که به سختی سوهان، به سختی صخرهکسی که به نرمی موج حریر می‌آیدکسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاستکسی شبیه خودش، بی‌نظیر می‌آیدخبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریختخبر دهید به یاران: غدیر می‌آیدبه سالکان طریق شرافت و شمشیرخبر دهید که از راه، پیر می‌آیدخبر دهید به یاران:‌دوباره از بیشهصدای زنده یک شرزه شیر می‌آیدخم غدیر به دوش از کرانه‌ها، مردیبه آبیاری خاک کویر می‌آیدکسی دوباره به پای یتیم می‌سوزدکسی دوباره سراغ فقیر می‌ایدکسی حماسه‌تر از این حماسه‌های سبککسی که مرگ به چشمش حقیر می‌آیدغدیر آمد و من خواب دیده‌ام دیشبکسی سراغ من گوشه گیر می‌آیدکسی به کلبه شاعر، به کلبه درویشبه دیده بوسی عید غدیر می‌آیدشبیه چشمه کسی جاری و تپنده، کسیشبیه آینه روشن ضمیر می‌آیدعلی (ع) همیشه بزرگ است در تمام فصولامیر عشق همیشه امیر می‌آیدبه سربلندی او هر که معترف نشودبه هر کجا که رود سر به زیر می‌آیدشبیه آیه قرآن نمی‌توان آوردکجا شبیه به این مرد، گیر می‌آید؟مگر ندیده‌ای آن اتفاق روشن را؟به این محله خبرها چه دیر می‌آید!بیا که منکر مولا اگر چه آزاد استبه عرصه گاه قیامت اسیر می‌آیدبیا که منکر مولا اگر چه پخته، ولیهنوز از دهنش بوی شیر می‌آیدعلی همیشه بزرگ است در تمام فصولامیر عشق همیشه امیر می‌آید...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۲۳:۲۴
مصطفی خاکساری
دوباره پنجره ها بوی سیب آوردند::::نسیم مهر زباغی نجیب آوردند به قاب خاطره تصویر باغ می گوید::::که از کویر گلی دل فریب آوردند به زخم کهنه جان های خسته دیگر بار::::دوای عشق ز کوی طبیب آوردند قسم به اشک، که از آسمان پاک، خبر ::::ز استجابت امن یجیب آوردند به چشم آینه ها آیه های ایمان را::::به یک اشاره ز کوی حبیب آوردند برای دیده درد آشنای شب خیزان::::هزار جرعه تماشا نصیب آوردند -خدای را- که در این شب، شب سپیده گریز::::غریب نیست، که صبحی قریب آوردند غدیر بود و کویر و صدای قافله ای زلال آبی یک برکه بود و ولوله ای غدیر درقدم کاروان و سم ستور::::غبار بود و توهم، گمان روز نشور چنان به جان زمین آفتاب می بارید::::که نقطه نقطه آن خاک تقته بود و تنور حضور آب در آن التهاب گرم عطش::::به جان شب زدگان بود همچو چشمه نور کویر بود و کران تا کران قبیله حج::::غدیر بود و افق تا افق، ز خلق، کرور گشود حضرت رحمت دهان که بگشاید::::هزار چشمه رحمت در آن زمین غیور زلال برکه به خود از غرور می بالید::::که گشت ساقی گل، شد شراب بزم حضور کویر خفته به پای نبی چنان رویید::::که شد بهشت زمین، گشت رشک باغ بلور خدای مهر چو برخاست دشت شد خاموش رسول جمله زبان گشت ودیگران همه گوش ز قبله آمدگان قبله در قبال من است::::قبول حج به خدا در امتثال من است من آن چه شرط بلاغ است فاش می گویم::::که جان دعوت این سالیان سال من است فراز دست من است این علی، علی صبور::::تمام نعمت و تکمیل دین، کمال من است به آیه آیه قرآن قسم که آیه اوست::::هر آنچه وحی خداوند لایزال من است علی تمام من است و منم تمام علی::::علی خلاصه و آیینه خصال من است به کوی عرش که جز نور حق ندارد راه::::مقام امن علی، خانه جلال من است قسم به سر نبوت، قسم به مهر ولا::::منم مثال علی و علی مثال من است هنوز خاطره آب، پر بود زغدیر کنار سرو پیمبر، علی، علی امیر ... شاعر: توکلی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۵۰
مصطفی خاکساری
"ناصر شعار ابوذرى"   کاروان بود و بیابان عطشناک غدیر و نبى ملتهب از باده ادراک غدیر کاروان بود و بیابان که سراپا مى‏سوخت‏ و محمد، که افق را به نگاهش مى‏دوخت‏ آنچه ما نیز شنیدیم که شد، مى‏دانست تشنه حادثه‏اى بود، و خود مى‏دانست! وحى آمیخته با جام افق خواهد شد وحى روشنگر ابهام افق خواهد شد انتظارش به سر آمد کسى از راه رسید آن که بود از دل توفانى‏اش آگاه رسید گفت برخیز که از یار سفیر آمده است! به چراغانى صحراى غدیر آمده است موج یک حادثه در جان غدیر است امروز و على چهره تابان غدیر است امروز آن که سر مى‏دهد از دل همه شب ناله عشق مژده‏ات باد! که شد بعد تو دنباله عشق آخرین جمله پیغام رسالت باقى است گام نه، صعب‏ترین گام رسالت باقى است دست در دست على از همگان بیعت گیر خیز و از مردم هر سوى زمان بیعت گیر! و بگو هست على بعد تو مولاى همه گر که تنهاش گذارند، بگو واى همه! همه بودند، و دیدند، و بیعت کردند هر چه حق گفت شنیدند و بیعت کردند بیعت شیشه‏اى و آهن پیمان شکنى داد از بیعت آبستن پیمان شکنى پس از آن بیعت پر شور، على تنها ماند و وصایاى نبى، در دل صحرا جا ماند اى برادر! تو که این سوى زمانى، هش دار! تو بر این عهد، مبادا که نمانى! هش دار دلت اى دوست اگر شیعه آیین علیست یا که چشمان تو سجاده خونین علیست ‏ هم از آن روست که عهدیست تو را با مولا پس به یادآر و به پا خیز و بگو یا مولا! ما هنوز از دل خود صوت نبى مى‏شنویم خلوتى گر بنماییم شبى، مى‏شنویم‏ بیعتى را که نمودیم به خاطر داریم پیش از آن، آنچه که بودیم به خاطر داریم‏ چهارده قرن پس از حادثه پیمان بستن به که پیش از همگان بستن و هم بشکستن‏ موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز و على چهره تابان غدیر است هنوز راه سخت است و بلاخیز، ولى کوتاه است و هدف گام نخست است، که بسم الله است سفرى باید از آن بادیه تا منزل دوست سفرى نیست که راه از خود او تا خود اوست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۴۷
مصطفی خاکساری
عز الدین عبد الحمید بن ابی الحدید مدائنی بغدادی متوفای 655 ، عالم و متکلم و متفکر و ادیب و مورخ و شاعر ، شارح معروف "نهج البلاغه" و اهل سنت است. وی در ستایش پیامبر اکرم و علی ابن ابیطالب علیهما السلام ، هفت قصیده غرا سروده است که به " سبع العلویات" معروف است و بارها چاپ شده است ، قصیده ششم "عینیه" است در 80 بیت که در اینجا 40 بیت از آن آورده می شود .مضامین این قصیده به قدری "ولایی" و "از روی ارادت و محبت" سروده شده که بعید می دانم کسی آنرا بخواند و بر حسن سرایش و اوج تفکر ابن ابی الحدید درود نفرستد!   قد   قلت   للبرق   الذی  شق  الدجى فکان    زنجیـا    هنالـک  یجـدع    1- به آذرخشی که، شب هنگام، در دورن تاریکیها درخشید- چونان که زنگیی را بینی بریده باشند و خون بر چهره اش دویده باشد- گفتم:   یا   برق  ان  جئت  الغری  فقل  له:   أتراک   تعلم   من  بأرضک  مـودع      2- ای آذرخش! اگر به سرزمین غری (نجف) رسیدی بگوی: ای زمین نجف! آیا می دانی چه کسی در دل تو به خاک سپرده شده است؟ فیک   ابن   عمران   الکلیـم  وبعده عیسى    یقفیـه   وأحمـد   یتبـع    3- در دل تو موسای کلیم جای گرفته است و عیسای مسیح و احمد مرسل.   بـل   فیک  جبریل  ومیکال  واسـ  ـرافیل   والملأ   المقدس   أجمـع    4- در دل تو جبرئیل و میکائیل و اسرافیل جای گرفته اند، بلکه همه عالم ملکوت.    بل   فیک   نور   اللـه  جل  جلاله لذوی   البصائر   یستشف  ویلمـع    5- در اینجا نور خدای- عزّ و جلّ- جای گرفته است، آن نور که مردمان بینا دل فروغ و درخشش آن را توانند دید.     فیک  الأمام  المرتضى  فیک ال    وصی المجتبـى    فیـک  البطین  الأنزع     6- ای زمین نجف! امام برگزیده (مرتضی) و وصی منتخب در دل تو جای دارد، همان عالم سرشار از علم و موحد بری از شائبه شرک. الضارب  الهام   المقنع  فی  الوغى بالخوف   للبهـم     الکماة   یقنـع    7- آن کس که در پهنه های کارزاران، غرقه در سلاح، بر تارک دلاوران تیغ می آخت و آن شجاعان دلیر را در پوششی از هراس و بیم غرق می ساخت.      و المترع الحوض المدعدع حیث لا واد یفیض و لا قلیب یترع   8- آن کس که (برای سپاه اسلام) آن حوض را پر از آب کرد (صخره از روی چشمه ای جوشان برگرفت)، جایی که نه رودی می گذشت و نه چاهی آب داشت.   ومبدد   الأبـطال   حیث   تـألبوا  ومفرق   الأحزاب   حیث   تجمعوا    9- آن کس که پراکننده پهلوانان بود، هرجا که (در برابر اسلام) گرد می گشتند و بر هم زننده گروهها و «احزاب» مشرکان بود، هرجا و هرگونه که فراهم می آمدند.   والحبر  یصدع  بالمواعظ  خاشعـا حتى   تکاد  لهـا   القلوب  تصدع     10- آن عالم بزرگ دین که، با خشوع در برابر خداوند، مردم را با سخنان راستین موعظه می کرد، آنسان که دلها از جای کنده می شد. زهد المسیح و فتکه الدهر الذی اودی بها کسری و فوّض التّبع   11- زهد عیسای مسیح و بیباکی روزگار (این دو صفت ضد) هر دو در او جمع بود، آن بیباکی و ناگاه گیری که انوشیروان را به دست فنا سپرد، و تبع را، هذا   ضمیر   العالم  الموجود  عن عـدم   وسر   وجوده  المستـودع     12- این مرد- که در خاک نجف خفته است- وجدان جهان هستی است و سرّ نهایی وجود عالم است.   هذی الامانه لا یقوم بحملها خلقاء هابطه و اطلس و ارفع    13- این، همان «امانت» است که صخره های عظیم فرودین (کوهها) و آسمان بلند برین، قبول آن توانستند کرد.   تابی الجبال الشم عن تقلیدها و تضج تیهاء و تشفق برقع   14- این، آن «امانت» است که کوههای سربرافراشته از پذیرفتن آن تن زدند، و هامونها در برابر عظمت آن فریاد کردند و آسمانها هراسیدند. هذا    هو    النور   الذی   عذباته کـانت    بجبهـة   آدم   تتطلـع   15- این، همان نورخدایی است که اشعه آن در پیشانی آدم صفی می درخشید.   وشهاب  موسى  حیث  أظلم لیلـه رفعت    لـه   لألاؤه   تتشعشـع        16- این، همان آتش موسی است که در شب هنگامی تاریک تاریک بدرخشید و راه را برای موسی روشن ساخت.    یا   من   له  ردت  ذکاء  ولم  یفز بنظیرهـا   من   قبل   الا  یوشع    17- ای کسی که خورشید برای تو (پس از عصر) به پهنه آسمان بازگشت!- معجزه ای که در میان امتهای پیشین تنها «یوشع بن نون» بدان مکرم گشته بود.    یا  هازم   الأحزاب  لا  یثنیه  عن خوض  الحـمام  مدجـج  ومدرع    18- ای درهم شکننده احزاب و انبوهان جنگاوران، که در معرکه کارزار خویشتن در گرداب مرگ می افکندی و به دلاوران غرقه در سلاح پشت نمی کردی.     یا   قالع   الباب  التی  عن  هزها عجـزت   أکف   أربعون   وأربع   19- ای کننده در خیبر، آن در که چهل مرد از تکان دادن آن نیز ناتوان بودند.    لولا  حدوثک  قلت : انک جاعل الـ أرواح    فی   الأشباح  والمستنزع     20- اگر مخلوق نبودی، می گفتم: تویی بخشنده روح و گیرنده جان.      لولا   مماتک  قلت : انک باسط الـ أرزاق   تقدر  فی  العطاء  وتوسع      21- اگر نمرده بودی، می گفتم: تویی روزی دهنده مردمان و تعیین کننده سرنوشت همگان.   ما    العـالم   العلوی   الا   تربة فیها   لجثتـک   الشریفة   مضجع    22- عالم اعلای ملکوت، همان تربت پاکی است که بدن گرامی تو در آن جای گرفته است.       ما الدهر الا عبدک القن الذی بنفوذ امرک فی البریه مولع   23- روزگار همان بنده زرخرید تو است که (به فرمان خدا) می کوشد تا امر تو را در میان مخلوق جاری سازد.   أنا   فی   مدیحک  ألکن  لا  أهتدی وأنا   الخطیب   الهبزری  المصقع   24- زبان من از ذکر ثناها و ستایشهای تو الکن است، با اینکه من همان سخنور سخن پرداز زبردستم.   أأقول    فیـک  سمیدع   کلا   ولا  حاشـا  لمثلک   أن   یقال  سمیدع         25- آیا در مدح تو بگویم: تو «سروری»، نه، نه، کلمه «سرور» کوچکتر از آن است که برای تو مدح باشد!   بل   أنت  فی  یوم  القیامة حاکـم فی   العالمین   وشافـع  ومشفـع   26- تویی حاکم روز قیامت، در میان خلق اولین و آخرین، تویی شفیع پذیرفته شفاعت.       واللـه   لولا  حیدر  ما کانت الـ   ـد نیا   ولا  جمع  البریة  مجمع   27- به خدا سوگند، اگر «حیدر» نبود، نه دنیا و نه خلق دنیا هیچیک نبودند.   من اجله خلق الزمان و ضوئت شهب کنسن وجن لیل ادرع   28- زمان، برای او آفریده شد، ستارگان شبرو برای او روشن گشتند و شب و سپیده برای او پدید آمدند.   علم الغیوب الیه غیر مدافع و الصبح ابیض مسفر لا یدفع   29- او عالم به غیب است، بی هیچ انکاری، چنانکه صبح روشن را نتوان انکار کرد.   والیه    فی   یوم   المعاد  حسابنا   وهو    الملاذ   لنا  غدا  والمفزع     30- در روز رستاخیز حساب ما با اوست، او در فردای قیامت پناه و پناهگاه همگان است.  یا  من   له  فی أرض قلبی منزل نعم   المراد   الرحب  والمستربع    31- ای کسی که بر سرزمین قلب من حکومت می کنی! این عرصه برای تاخت و تاز عشق تو عرصه ای فراخ و درخور است.   أهواک   حتى  فی  حشاشة مهجتی نار   تشب   على   هواک  وتلذع     32- من عاشق توام، عاشقی که آتش سرکش عشق در جانش شعله می کشد و سرتا پایش را می سوزاند.      وتکاد   نفسی  ان   تذوب  صبابة  خلقاً    وطبعاً   لا   کمن   یتطبع    33- الان و یکدم است که جان من در این عشق و آرزومندی ذوب گردد، عشقی برخاسته از نهاد جان، نه چون عشق آن کسان که خویشتن به عاشقی می زنند.     ورأیت   دین   الاعتزال   وأننی أهوى   لأجلک    کلّ  من  یتشیعٌ      34- من سنی ام و معتزلی، امابه خاطر عشق تو، به همه شیعیان تو نیز عشق می ورزم.     ولقد   علمت    بأنه   لا  بد  من مهـدیکـم     ولیومـه   أتطلـع     35- من می دانم که ناگزیر فرزند تو «مهدی» ظهور خواهد کرد، من همواره در آرزوی رسیدن آن روزم.     یحمیه    من    جند  الإله  کتائبٌَ کالیمِ     أقبل    زاخراً   یتدفـع       36- آن روز که مهدی درآید، سپاه خدا- دسته دسته- به یاری او شتابند، و او و سپاهش چونان دریای خروشان دمان به سوی جامعه بشری سرازیر شوند.   فیها   لال   أبی   الحدید  صوارم  مشهورة     ورماح   خط   شرع   37- امیدوارم، در آن روز، از خاندان ابی الحدید نیز در میان لشکر مهدی، شمشیرزنان و نیزه گزارانی چند به هم رسند:      ورجال   موت   مقدمون  کأنهـم   أسد العرین   الربد  لا  تتکعکع     38- مردانی با مرگ پیمان بسته و پیشگامانی دست از جان شسته و شیرانی چونان شیران بیشه ترس ناشناخته .     ولقد   بکیت    لقتل    آَل  محمد بألطف   حتى   کل  عضو مدمع    39- من برای کشته شدن فرزندان پیامبر در صحنه خونین عاشورا نیز اشکها ریخته ام، آنسان که گویی هر عضو از اعضای من چشمی شده است اشک افشان.   تا الله لا انسی الحسین و شلوه تحت السنابک بالعراء موزع   40- به خدا قسم نمی توانم «حسین» را فراموش کنم و پیکر پاره پاره او را در زیر سم اسبان در دامن بیابان ....    خداوندا! به واسطه محبت و ولایت "امیر غدیر" قلب "تمام مسلمین" را متحد کن و تمام ما را از کسانی قرار بده که در حق با هم همدل و در برابر باطل مقاومند. آمین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۲۹
مصطفی خاکساری