حکم خدا این بود که علی (علیه السلام ) قضاوت کرد
سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۴۱ ق.ظ
بسْم الله الْرحْمن الْرحیمْمردی عربی با داشتن یک ناقه (شتر ماده ) به نزد رسول الله آمد و عرض کرد : یا رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم ) ! این ناقه را می خری ؟ حضرت فرمود : به چند درهم می فروشی ای اعرابی ؟ ! عرض کرد : دویست درهم ، پیامبر فرمود : ناقه تو قیمتش بیش از این است و پیوسته قیمت شتر را زیاد می کرد تا به چهارصد درهم رساند و از اعرابی خرید و پولها را در دامن اعرابی ریخت .مرد عرب مهار ناقه را بگرفت و گفت : ناقه از من است و در هم هم مال من است و اگر تو را بینه و شاهد هست ، حاضر کن .در این وقت ، ابوبکر پیدا شد ، پیامبر فرمود : بیا تا این پیر مرد ، یعنی ابوبکر ، بین من و تو حکم کند ، و ماجرا را برای او نقل کرد . او گفت : قضیه معلوم است که اعرابی شاهد می طلبد و شما باید شاهد بیاوری .در این اثنا عمر نمودار شد و پیامبر فرمود : ای مرد عرب ! حاضری این مردی که به طرف ما می آید بین ما حکم کند ؟ عرض کرد : آری یا محمد (صلی الله علیه و آله وسلم ) ! چون عمر نزدیک آمد ، پیامبرفرمود : تو بین من و این اعرابی قضاوت کن ، گفت : یا رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم ! سخن خود را بگو . فرمود : ناقه از من و دراهم از برای اعرابی است ، عمر به اعرابی گفت تو ادعای خود را بگو ؟ اعرابی گفت : ناقه و دراهم هر دو از من است ، اگر محمد ادعایی می کند باید شاهد اقامه کند؛ عمر گفت : قول اعرابی درست است و بر صحت کلامش قسم می خورد .پیامبر به اعرابی فرمود : من تو را محاکمه می کنم نزد کسی که به حکم پروردگار عزیز و جلیل بین ما حکم کند ، که ناگاه علی (علیه السلام ) بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد .علی (علیه السلام ) عرض کرد : یا رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم ) ! شما با این مرد در چه واقعه ای صحبت دارید ؟ حضرت فرمود : یا ابااللحسن ! بین من و این مرد عرب قضاوت کن ، علی (علیه السلام ) فرمود : ای اعرابی ! به پیامبر چه ادعا داری ؟ گفت : پول ناقه ای را که به او فروخته ام از او می خواهم .علی (علیه السلام ) از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید : شما چه می گویید ؟ فرمود : من پول تمام ناقه را پرداخته ام ، امیرالمومنین (علیه السلام ) فرمود : ای اعرابی ! آیا رسول خدا راست می گوید ؟ گفت : نه هیچ چیز به من نپرداخته است ، حضرت شمشیر از غلاف کشید و به یک ضربت او را به هتل رسانید . پیامبر فرمود : چرا چنین کردی ؟ عرض کرد : یا رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم ! من شما را بر اوامر و نواهی خداوند متعال و بر بهشت و جهنم و ثواب و عقاب و وحی خدا تصدیق می کنم ، چگونه می شود که در بهای شتر ماده این اعرابی تو را تصدیق نکنم ؟ من اعرابی را از این جهت کشتم که شما را تکذیب کرد و گفت رسول خدا پول شتر را نداده است .پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : راست گفتی و حکم به حق کردی ولی دیگر به مثل این کار عود مکن ؛ سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به ابوبکر و عمر نمود و فرمود : حکم خدا این بود که علی (علیه السلام ) قضاوت کرد نه حکمی که شماها کردید
۹۲/۰۵/۰۱