امام علی(ع)

دست‌هایت را که در دستش گرفت آرام شد                                                 

تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد

دست‌هایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:

مومنین! یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت:

خوب می‌دانید در دستانم اینک دست کیست؟

نام او عشق است، آری می‌شناسیدش : علیست

من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم

با مددهای علی ابن ابی طالب شدم

در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم: 
علی

تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علی

با خدا گفتم: علی، شب در حرا گفتم: 
علی

تا پیام آمد بخوان «یا مصطفی»! گفتم: علی

هر چه می‌گویم علی، انگار اللّهی ترم

مرغ «او ادنی»ییم وقتی که با او می‌پرم

مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم

با «یَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَیدیهِم» شدم

تا که ساقی اوست سرمستند 
«اصحابُ الیمین »

وجه باقی اوست، اِنّی لا اُحبُّ الافِلین

دست او در دست من، یا دست من در دست اوست

ساقی پیغمبران شد یا دل من مست اوست
 
یکصد و بیست و چهار آیینه با هر یک هزار ـ

ساغر آوردند و او پر کرد با چشمی خمار

آخرین پیغمبر دلداده‌ام در کیش او

فکر می‌کردم که من عاشقترینم پیش او

دختری دارم دلش دریای آرامش، ولی

شد سراپا شور و توفان تا شنید اسم علی 

کوثری که ناز او را قلب جنت می‌کشید

ناگهان پروانه‌ شد دور سر حیدر ‌پرید

روزگارش شد 
علی، دار و ندارش شد علی

از ازل در پرده بود آیینه دارش شد علی

رحمتٌ للعالمینم گرد من دیو و پری

می‌پرند و من ندارم چاره جز پیغمبری

بعد از این سنگ محک دیگر ترازوی 
علی است

ریسمان رستگاری تارِ گیسوی علی است

من نبی‌اَم در کنارم یک 
«نبأ» دارم «عظیم»

طالبان «اِهدنا» اینهم «صراطَ المستقیم»

چهره‌اش مرآتِ 
«یاسین»، شانه‌هایش «مُحکمات»

خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعادیات»

هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست

هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست

قاسم صرافان

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۳ ، ۰۴:۳۲
مصطفی خاکساری
اس ام اس شهادت حضرت علی و شب قدر*******************برای صیقل روح و روان هابه دل دریائی ازایمان نشانیمبرای اولین مظلوم عالمبسی خون دل ازچشمان چکانیمهزاران لعنت و نفرین بسیاربه قاتل های مولا مان رسانیم*******************به فرق نازنینش کی اثر می کرد شمشیریقینا ابن ملجم وقت ضربت یا علی گفت**************************************برای صیقل روح و روان هابه دل دریائی ازایمان نشانیمبرای اولین مظلوم عالمبسی خون دل ازچشمان چکانیمهزاران لعنت و نفرین بسیاربه قاتل های مولا مان رسانیم*******************به فرق نازنینش کی اثر می کرد شمشیریقینا ابن ملجم وقت ضربت یا علی گفت*******************یک عمر تماشای دری خون آلودیاد آوری حادثه ای سرخ و کبودکم کم به علی بال پریدن میدادای تیغ نیازی به حضور تو نبود*******************محراب کوفه امشب در موج خون نشستهیا عرش کبریا را سقف و ستون شکستهسجاده گشته رنگین از خون سرور دینیا خاتم النبیین، یا خاتم النبییناز تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردیدرفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردیدبا عرض تسلیت و التماس دعا*******************دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)وقتی که شکافت فرق او در محرابگفتند مگر نماز می خواند علی (ع)*******************خداحافظ ای نخــــــــل ها چاهادگر نشـــــنوید از علـــــــــی آه هاکه شام علــــــــی گشته دیگر سحــــــرکه امشــــــــب رود نزد پیغمـــــــبر*******************شمشیر خصم تارک حیدر شکسته استمحراب، همچو لاله در خون نشسته استفلک نجات و قائمه عرش کردگاراز موج خیز حادثه بى تاب و خسته است*******************در برج ولا مهر جهانتاب علی استدر شهر علوم سرمدی ،باب علی استاز اول خلقت جهان تا محشرمظلوم ترین شهید محراب ،علی است*******************به قلبم سوره کوثر نوشتنددلم را بنده قنبر نوشتندبه کوی عاشقی،در لوح سینهصد و ده مرتبه حیـــدر نوشتند*******************بی ذکر علی صومعه و دیری نیستکس را پـی درک ذات او سیری نیستگویند که از غـیر علـی چشـم بپوشهـر جـا نگـرم علـی بـود غیـری نیـست*******************ملائک پر زنان ، بر سر زنان از عرش می آیندببین بال ملائک را کز آن شق القمر تر شدغروبی کرد ماه آن سان که دیگر بر نمی تابدبیا زهرا ، تلافی کن علی آخر به بستر شد*******************به شهر کوفه در محراب طاعتعلی شد کشته در حال عبادتز پـور ملجم مردود کافربخون شد غوطه ور ساقی کوثر*******************به نماز بست قامت که نهد به عرش پا رابه خدا علی نبیند به نماز جز خدا رابه نماز آخرینش چه گذشت من ندانمکه ندای دعوت آمد شه ملک لافتی راهمه اهل بیت عصمت زسرا برون دویدندابتا و واعلیا بنمود پر فضا را*******************امشب ، شب ناله در فراق پدری مهربان استکه غیر از چاه و نخل و ماه، کسی گریه‏اش را ندیده بودپدری دل‏سوز که با آه همه کودکان یتیم شریک بودو غصه‏ های همه را بر جان خود هموار می‏کردولی کسی از غربت او و دردهای دلشبا خاری در چشم و استخوانی در گلو ، خبر نداشت*******************نــخــورده سفــره‌ات جز خشک‌نانینــدیــده کـام تو جز استخوانینـــــدارد آســـمـــــان حــجـــره تـــوبه جز اقلیم اشکت کهکشانی*******************دنیای دنی، جای کسی همچو علی نیستآغشت به خون، روی جهان‏تاب علی راتا رد نکند خالق او، خواهش اوراز آن رنگ شهادت زده ، محراب علی را*******************
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۳ ، ۰۰:۵۷
مصطفی خاکساری
می گویند باید از حضرت علی (ع) الگو بگیریم!‌ اما چگونه؟!... من یک جوان هستم! یک جوان با خصوصیات خاص دوران جوانی! یک جوان با شور و نشاط خاص این دوران که به خنده و تفریح، به شور و احساسات نیاز دارد و به الگویی که مرا به شور آورد!- با تمام این حرفها، باز هم بهترین الگو برای تو و برای همه،‌مولای متقیان است: و بخصوص جوانی شان!- جوانی حضرت علی (ع) ؟!الگو گرفتن یک الگو- بله ! خود امیرالمؤمنین هم در جوانی شان، الگو داشته اند. الگویشان هم پیامبر بوده است. علی (ع) از شش سالگی همراه و همراز پیامبر و در خانه ایشان زندگی می کرده اند و در همه امور زندگی شان، حتی جزیی ترین مسائل هم به پیامبر اقتدا می نمودند. یعنی خود ایشان هم از یک انسان کامل و والای دیگر، الگو می گرفته اند.- اما چگونه ؟!- پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) همواره با هم بودند، از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خویشان، دعوت عمومی در خانه خدا و حتی سفرهای تبلیغی پیامبر. علی (ع) همیشه اول صبح به دیدار پیامبر می رفت و آنگاه یکدیگر را شاداب ودر آغوش می کشیدند و احوال هم را می پرسیدند. آندو بزرگوار اوقات زیادی از شبانه روز را در کنار هم به کار و تلاش می پرداختند و گاه علی (ع) خالصانه عرق از پیشانی پیامبر (ص) پاک می کرد و ا یشان نیز صمیمانه از او تشکر می نمود.علی (ع) خود در این باره می فرمایند : ((پیامبر (ص) مرا در دامن خود پرورید. من کودک بودم، پیامبر مرا چون فرزند خود در آغوش گرمش می فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جای می داد... هرگز نیافت که من دروغی بگویم و در کردار من اشتباهی رخ دهد. من همچون بچه شتری تازه که پیوسته به دنبال مادرش هست، به دنبال او می رفتم. او هر روز نکته های تازه ای از اخلاق را برای من آشکار می ساخت. و مرا فرمان میداد که در خط او حرکت کنم. آن حضرت مدتی از سال در کوه حرا به سر می برد و کسی جز من او را نمی دید... من نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی خوش ودل انگیز نبوت را احساس می کردم.. موقعیتی که من در محضر رسول الله داشتم برای هیچ کس نبود.))- بسیار خوب!‌ تمام این حرفها درست! اما حضرت علی، پیامبر را می دیده اند، وجودشان را لمس می کرده و به ایشان اقتدا می کرده اند اما من چه؟! من که حضرت علی را نمی بینم، چگونه         می توانم از ایشان الگو بگیریم؟!- تاریخ که روح، افعال و رفتار امیرالمؤمنین را دیده و نقل کرده است. از او استفاده کن! از دیدگان تاریخ!- آری! مگر تو نمی گفتی الگویی می خواهی که تو را به شور بیاورد. آنچه می تواند یک جوان را به شور بیاورد، دیدن حماسه آفرینی ها و شورمندی های کسی است که به او علاقمند است. حال چه کس دیگری را سراغ داری که به اندازه امیرالمؤمنین ، حماسه آفریده باشد. در همان کودکی که مصادف بود با آغاز بعثت پیامبر، کودکانی که به تحریک مشرکان،‌پیامبر را آزار می دادند و سنگ می پراندند، با شجاعت از اطراف پیامبر دور می کرد. چه کسی ، شب را در بستری پر خطر بجای دیگری،بجای محبوبش خوابیده و از آن شب به عنوان لذتبخش ترین شب عمرش یاد کرده است؟ مگر رشادتهای امیرالمؤمنین را در جنگ بدر نشنیده ای؟! آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخین نیمی از کشته شدگان این جنگ با ضرب شمشیر علی (ع) از پای در آمده بودند. می دانی در جنگ احد زمانیکه علی (ع) 26 سال داشت،انجا که در همان اوائل جنگ پرچمدار9 لشکر دشمن را بهخاک انداخت و بعد هم هنگامی که پیامبر در خطرمحاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت می چرخید و از وجود مبارکشان محافظت می کرد همه مردم چه ندایی را از آسمان شنیدند:  ((لا فتی الا علی،‌ لا سیف الا ذوالفقار))((علی از همه جوانها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشیرها برنده تر))- اما جنگ خندق و شجاعت بی همتای علی (ع) و داوطلب شدن ایشان جهت مبارزه با عمروبن عبدود یکی از نیرومندترین مردان عرب آری همانجا بود که پیامبر به واسطه اخلاص علی (ع) در این مقابله بی نظیر فرمود :(( ضربه علی یوم الخندق، افضل من عباده الثقلین))به راستی که چنین حمله ای در وصف هیچ دلیر مرد دیگری بیان نشده! در آن زمان امیرالمؤمنین 28 سال بیشتر نداشت!در جنگ خیبر نیز هنگامیکه تمام مردان با تجربه و جنگ دیده سپاه اسلام، شکست خورده بازگشتند، علی (ع) به میدان آمد و با فتح قلعه محکم و مقاوم خیبر آن پیروزی بزرگ را برای اسلام به ارمغان آورد.به راستی که هیچ جوان دیگری،‌ چنین جوانی پرشور و هیجان انگیزی نداشته است.همه مردان بزرگ تاریخ بشریت و پیشاپیش همه آنان علی (ع) در دوران جوانی از رموز موفقیت خود بهره برده، راههای پرپیچ و خم آن را با درخشندگی پشت سر نهاده،  توانسته اند کارهای بزرگی را به انجام رسانند.تفریح و شادی علی (ع)- می دانی ای دوست عزیز: من هم حرفهای تو را می پذیرم. اما جنگ و شور و حماسه فقط بخشی از زندگی انسان است. جیزهای دیگری هم هستند که آدمی باید به آنها هم توجه کند. الگوی کامل، باید در آن زمینه ها هم حرف برای گفتن داشته باشد. اینطور نیست؟- حتماً همینطور است. و من به تو می گویم که امیرالمؤمنین در آن موارد هم، الگویی قابل قبول و کامل ارایه می دهد. آخر تو درباره زندگی امیرالمؤمنین چه فکر کرده ای؟فکر می کنی تمام زندگی حضرت علی (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟ - یعنی اینطور نبوده است؟!- نه که نبوده است! حضرت علی (ع)، مردی خوش رو و خندان بوده اند. همیشه تبسم خوش آیندی بر لب داشته اند که دل مؤمنان را شاد می کرده است. ایشان تفریح هم می کرده اند. منتها تفریح در دیدگاه علی (ع) ولگردی و اتلاف وقت یا روز را به شب رساندن نبود.- پس تفریح علی (ع) چگونه بود ؟علی (ع) کار را تفریح می دانست.تفریح او را، مسافرت، کمک به دیگران، تحصیل و تدریس، سرودن، نوشتن، حفظ و قرائت قرآن، مباحثه، نگریستن به طبیعت و ورزش تشکیل می داد. پرداختن به ورزشهای شمشیربازی، پرتاب نیزه، اسب سواری، کشتی، وزنه برداری و شرکت در مسابقات ورزشی هم برای ایشان جنبه تفریح داشته است.- چقدر جالب بوده است! احتمالاً به دلیل همین دیدگاه امیرالمؤمنین نسبت به تفریح و زندگی بوده است که اگر سرتاسر زندگی شان را مرور کنیم،‌ لحظه ای توقف و سکون در آن نمی یابیم. گویی حتی یک لحظه هم با لحظه قبلی شان مشابه نبوده است. و درست به دلیل همین دیدگاه بود که شوخی و خنده هم در سیره مولای متقیان، شکل دیگری داشت.- مگر شوخی و خنده علی (ع) چگونه بود؟امیرالمؤمنین اهل شوخی و مزاح بود، اما نه شوخی های زننده و بی مزه! بلکه مزاح های معنادار و آموزنده!هرگاه که یکی از یاران و دوستانش را غمگین و گرفته می دید، با شوخی او را خوشحال می کرد تا اندکی از اندوهش کم شود. از همه مهمتر اینکه، شادی علی (ع) هنگامی بود که یک کافر، مسلمان می شد. جنگی به پیروزی ختم می شد، غذایی به فقیر می رساند، دل غمدیده ای را شاد می کرد،‌مشکلی را از کسی مرتفع می کرد و کودک یتیمی را ذوق زده می نمود. نکته دیگر هم این بود که مولای متقیان در شوخی هایش مراقب و محافظ حدود شرعی بود تا حتی به شوخی دروغ نگوید،‌ دل مؤمنی را نشکند یا با زن و دختر نامحرمی، شوخی ننماید.علی و ارتباط با زنان و دختران- به طور مثال همین چگونگی ارتباط داشتن با زنها و دخترهای نامحرم در جامعه، یکی از معضلات امروز ما جوانها است. بخاطر اینکه نه الگوی مناسبی در مورد آ‌ن ارائه شده و نه دیدگاه دین در مورد آن به خوبی مشخص و تبیین شده است. تازه، تندروی ها و کج رویهای گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه کن.اگر به سیره امیرالمؤمنین دقت کنی،‌می بینی که حضرت علی (ع) در سنین جوانی با زنان سالخورده اسلام سلام و احوالپرسی می نمود ولی با دختران و زنان جوان نه! حتی سلام هم نمی کرد. در حالیکه پیامبر در همان زمان با زنان و دختران هم سلام و احوالپرسی می کردند. چون زمانی که علی (ع) 20 ساله و درعنفوان جوانی چنین عمل می نمود، پیامبر اکرم (ص) قریب 50 سال از عمر شریفشان می گذشت بنابراین از آنجا که احتمال پیش آمدن گناه دست کم برای طرف مقابل دور از ذهن نبود،‌علی (ع) این تربیت شده مکتب پیامبر به عنوان یک جوان سعی داشت مسائل ارتباطی و حدود بین دختر و پسر یا به عبارتی زن و مرد را مراعات کند. هر چند وجود نازنین آن حضرت مبرا و پاکیزه از هر گونه آلودگی بود.از طرفی پیامبر سه دختر جوان به نامهای زینب، ام کلثوم و فاطمه در خانه داشتند. حضرت علی (ع) با اینکه از کودکی به این خانه رفت و آمد داشتند،‌ اما در این رفت و آمدها نهایت دقت را به عمل می آوردند. در حالیکه همین علی (ع) در دوران خلافتش، وقتی که حدود 60 سال سن داشت و همسر شهیدی را نیازمند کمک دید، به یاری او شتافت. پس در ارتباط با افراد نامحرم ،‌چیزی که بیش از عوامل دیگر اهمیت داردنیت و انگیزه طرفین و از همه مهمتر عدم امکان وجود مفسده درا ین ارتباط برای هر دو نفر است!یاری رساندن به نیازمند و در طلب رضای خدا آنهم در حد ضرورت مطلوب است و لیکن این سیره جدای از بهانه جویی برای آشنایی و استمتاعات و لذت جویی و هرگونه آلودگی دیگر است.به راستی که کسی چون حضرت علی (ع)، در سنین جوانی اش و در ریزترین حرکات و رفتارهایش بهترین الگوی نسل جوان ماست.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۳ ، ۲۲:۵۱
مصطفی خاکساری
حضرت على(علیه السلام )روزى رو به سوى مردم کرد و فرمود: به نظر شما امید بخش ترین آیه قرآن کدام آیه است ؟ بعضى گفتند آیه :"ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء"(خداوند هرگز شرک را نمى بخشد و پائین تر از آن را براى هر کس که بخواهد مى بخشد)سوره نساء آیه 48امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست ، بعضى گفتند آیه"و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما" (هر کس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) سوره نساء آیه 110 امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست . بعضى دیگر گفتند آیه "قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم"(اى بندگان من که دراثر گناه،بر خویشتن زیاده روی کرده اید،ازرحمت خدا مایوس نشوید در حقیقت‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است)سوره زمرآیه53 امام فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نیست ! بعضى دیگر گفتند آیه "و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله"(پرهیزکاران کسانى هستند که هنگامى که کار زشتى انجام مى دهند یا به خود ستم مى کنند به یاد خدا مى افتند، از گناهان خویش آمرزش مى طلبند و چه کسى است جز خدا که گناهان را بیامرزد) سوره آل عمران آیه135 باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نیست . در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه کردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض کردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم . امام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود: امید بخش ترین آیه قرآن این آیه است: "واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکرى للذاکرین (نماز را در قبل و بعد از ظهر و بخشی از شب به پادار که خوبی ها بدی ها را نابود میکند . این تذکری است برای آنان که اهل تذکرند) سوره هود آیه 118  و فرمود: اى على! آن خدایى که مرا به حق مبعوث کرده و بشیر و نذیرم قرار داده یکى از شما که برمى‏خیزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش مى‏ریزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مى‏شود از نمازش کنار نمى‏رود مگر آنکه از گناهانش چیزى نمى‏ماند، و مانند روزى که متولد شده پاک مى‏شود، و اگر بین هر دو نماز گناهى بکند نماز بعدى پاکش می‏کند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد بعد فرمود: یا على جز این نیست که نمازهاى پنجگانه براى امت من حکم نهر جارى را دارد که در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع کسى که بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشوید؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همین حکم را دارد.منبع:بحارالانوار
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۲۲:۵۲
مصطفی خاکساری
علی امشب میان کوچه ها تنهاتر از ماه استپریشان تر ز مرغان عزادار شبانگاه استبه روی ارغوانش عطر لبخندی شکوفا شدعلی آیا ز توفیقی که امشب دارد آگاه است؟شتاب گام هایش بیشتر می گردد از نبض اشمسیر زندگی در چشم او امشب چه کوتاه استخزیده در ردای شب تمام ناجوانمردیو شمشیری که قصدش فرق خورشید سحرگاه استعلی آرام می سوزد علی آرام می جوشد علی آرام می نوشد از آن جامی که دلخواه استمیان چشم هایش قطره ی اشک شکوفا شدمیان چشم هایی که دلیل هر چه گمراه استعلی آرام می گرید ز داغ کودکانی کهفراق مهربانی ها بر آنها سخت جانکاه استیتیمان کاسه های شیر را بر خاک اندازیدمجال دلنوازی با علی بسیار کوتاه استصدایی آشنا می آید از اعماق تاریکینوای بغض نخلستان و/ یا غم مویه ی چاه استهنوز از مسجد کوفه پس از کوچ علی بینیکه ذکر دائم گلدسته هایش : «فزتُ و الله» است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۲۳:۲۵
مصطفی خاکساری
صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟کدام چشمه به این گرمسیر می‌آید؟صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟که بود و کیست که از این مسیر می‌آید؟چه گفته است مگر جبرییل با احمد؟صدای کاتب و کلک دبیر می‌آیدخبر به روشنی روز در فضا پیچیدخبر دهید:‌کسی دستگیر می‌آیدکسی بزرگ‌تر از آسمان و هر چه در اوستبه دست‌گیری طفل صغیر می‌آیدعلی به جای محمد به انتخاب خداخبر دهید: بشیری به نذیر می‌آیدکسی که به سختی سوهان، به سختی صخرهکسی که به نرمی موج حریر می‌آیدکسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاستکسی شبیه خودش، بی‌نظیر می‌آیدخبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریختخبر دهید به یاران: غدیر می‌آیدبه سالکان طریق شرافت و شمشیرخبر دهید که از راه، پیر می‌آیدخبر دهید به یاران:‌دوباره از بیشهصدای زنده یک شرزه شیر می‌آیدخم غدیر به دوش از کرانه‌ها، مردیبه آبیاری خاک کویر می‌آیدکسی دوباره به پای یتیم می‌سوزدکسی دوباره سراغ فقیر می‌ایدکسی حماسه‌تر از این حماسه‌های سبککسی که مرگ به چشمش حقیر می‌آیدغدیر آمد و من خواب دیده‌ام دیشبکسی سراغ من گوشه گیر می‌آیدکسی به کلبه شاعر، به کلبه درویشبه دیده بوسی عید غدیر می‌آیدشبیه چشمه کسی جاری و تپنده، کسیشبیه آینه روشن ضمیر می‌آیدعلی (ع) همیشه بزرگ است در تمام فصولامیر عشق همیشه امیر می‌آیدبه سربلندی او هر که معترف نشودبه هر کجا که رود سر به زیر می‌آیدشبیه آیه قرآن نمی‌توان آوردکجا شبیه به این مرد، گیر می‌آید؟مگر ندیده‌ای آن اتفاق روشن را؟به این محله خبرها چه دیر می‌آید!بیا که منکر مولا اگر چه آزاد استبه عرصه گاه قیامت اسیر می‌آیدبیا که منکر مولا اگر چه پخته، ولیهنوز از دهنش بوی شیر می‌آیدعلی همیشه بزرگ است در تمام فصولامیر عشق همیشه امیر می‌آید...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۲۳:۲۴
مصطفی خاکساری
مولی الکونین حضرت ابوتراب (علیه السلام) می فرمایند:لا یُزَهِّدَنَّکَ فِى المَعروفِ مَن لا یَشکُرُ لَکَ، فَقَد یَشکُرُکَ عَلَیهِ مَن لا یَستَمتِعُ بِشَى ءٍ مِنهُ، وَقَد تُدرِکُ مِن شُکرِ الشّاکِرِ أکثَرَ مِمّا أضاعَ الکافِرُ ، واللّه یُحِبُّ المُحسِنینَ؛تشکر نکردن دیگران از تو نباید تو را به خوبى کردن بى رغبت سازد، زیرا کسى که از آن نیکى، کم ترین بهره اى نمى برد (یعنى خداوند) از تو قدردانى مى کند و از سپاسگزارى این سپاسگزار به بیش از آن چیزى مى رسى که فرد ناسپاس فرو گذاشته است و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.[1]برای همه ما شاید اتفاق افتاده است که برای فردی کاری انجام داده و از او قدردانی و ابراز تشکر ندیده ایم و این طبیعی است که ناراحت و حتی شاید پشیمان بشویم و این تجربه تلخ باعث بشود تا به راحتی به دیگران نیکی نکنیم. و این یعنی محروم ماندن از محبت و رحمت خدا!.خیلی ها هستند که خدا را دوست دارند، ولی مهم تر این است که خدا کسی را دوست داشته باشد و اگر خدا انسانی را دوست داشته باشد آثار و برکات عجیبی بر وی نازل می شود. و خداوند از این افراد با نام محسنین یاد می کند و می فرماید:إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین یعنی خداوند نیکوکاران را دوست دارد .[2]و چه چیزی بالاتر از این اینکه خالق مخلوق را دوست داشته باشد!؟امیر المومنین علیه السلام می فرماید مبادا تشکر نکردن افراد تو را بی رغبت سازد زیرا آن وقت تو با خدا وارد معامله شده ای و خود او از تو سپاسگزاری خواهد کرد و به همین دلیل است که خداوند می فرماید:وَ اصْبرِ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِین؛ و صبور باش که خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى‏کند.[3]و وقتی تشکر و سپاسگزاری ندیدی و صبر کردی به مقام محسنین رسیدی مقام کسانی که تا حد احسان و حتی بالاتر از تقوا پیش آمده اند و در این جایگاه است که خداوند می فرماید:إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنین؛ رحمت خدا به محسنین نزدیک است.[4]حالا با این اوصاف دوست داری بابت نیکی که انجام می دهی خالق از تو تشکر کند یا مخلوق!؟    1  - نهج البلاغه / حکمت 2042-   بقره / 1953  - هود/ 1154-   اعراف/ 56
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۳ ، ۲۱:۳۵
مصطفی خاکساری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۴
مصطفی خاکساری
ان ههنا لعلما جما (على علیه السلام)در مورد علم امام و پیغمبر عقاید مردم مختلف است گروهى معتقدند که علم آنان محدود بوده و در اطراف مسائل شرعیه دور میزند و جز خدا کسى از امور غیبى آگاه نمیباشد زیرا آیاتى در قرآن وجود دارد که مؤید این مطلب است من جمله خداوند فرماید:و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو)(1) کلیدهاى خزائن غیب نزد خدا است و جز او کسى بدانها آگاه نیست) و همچنین فرماید: (و ما کان الله لیطلعکم على الغیب) (2) و خداوند شما را بر غیب آگاه نسازد) در برابر این گروه جمعى نیز آنها را بر همه امور اعم از تکوینى و تشریعى آگاه دانند و عده‏اى هم که مانند اهل سنت بعصمت امام قائل نمى‏باشند امام را مانند دیگر پیشوایان دانسته و گویند ممکن است او چیزى را نداند در حالیکه اشخاص دیگر از آن آگاه باشند همچنانکه عمر در پاسخ زنى که او را مجاب کرده بود گفت. (کلکم افقه من عمر حتى المخدرات فى الحجال) (3) همه شما از عمر دانشمندترید حتى زنهاى پشت پرده) .بحث در این موضوع از نظر فلسفى مربوط است بشناسائى ذهن و دانستن ارزش معرفت آدمى و اینکه علم از چه مقوله‏اى میباشد و خلاصه آنکه علم انکشاف‏واقع است و بدو قسم ذاتى و کسبى تقسیم میشود (4) .علم ذاتى مختص خداوند تعالى است و ما را بتصور حقیقت و کیفیت آن هیچگونه راهى نیست،و علم کسبى مربوط بافراد بشر است که هر کسى میتواند در اثر تعلم و فرا گرفتن از دیگرى دانشى تحصیل نماید.و شق سیم علم لدنى و الهامى است که مخصوص انبیاء و اوصیاء آنها میباشد و این قسم علم مانند علم افراد بشر کسبى و تحصیلى نیست و باز مانند علم خدا ذاتى هم نیست بلکه علمى است عرضى که از جانب خدا بدون کسب و تحصیل به پیغمبران و اوصیاء آنها افاضه میشود و آنان با اذن و اراده خدا میتوانند از حوادث گذشته و آینده خبر دهند و در برابر هر نوع پرسش دیگران پاسخ مقتضى گویند چنانکه خداوند درباره حضرت خضر فرماید : (و علمناه من لدنا علما) (5) و ما او را از جانب خود علم لدنى و غیبى تعلیم دادیم) و همچنین حضرت عیسى علیه السلام که از جانب خدا علم لدنى داشت بقوم خود گوید:(و انبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فى بیوتکم) (6) .(شما را خبر میدهم بدانچه میخورید و آنچه در خانه‏هایتان ذخیره میکنید.)بنابر این آیاتى که در قرآن علم غیب را از غیر خدا نفى میکند منظور علم ذاتى است که مختص ذات احدیت است و در جائیکه آنرا براى دیگران اثبات میکند علم لدنى است که بوسیله وحى و الهام (7) از جانب پروردگار بدانها افاضه میشود و آنان نیز با اراده خدا از امور غیبى آگاه میگردند چنانکه فرماید:(عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول (8) ... (خداوند داناى غیب است و ظاهر نسازد بر غیب خود احدى را مگر کسى را که براى پیغمبرى پسندیده باشد.)با توجه بمفاد آیات گذشته،رسول اکرم صلى الله علیه و آله که سر حلقه سلسله عالم امکان و بساحت قرب حق از همه نزدیکتر است مسلما علم بیشترى از جانب خداوند باو افاضه شده و برابر نص صریح قرآن کریم که فرماید (علمه شدید القوى (9)آنحضرت برمز وجود و اسرار کائنات بیش از هر کسى آگاه بوده است و علم على علیه السلام هم که مورد بحث ما است مقتبس از علوم و حکم آنجناب است زیرا على علیه السلام دروازه شهرستان علم پیغمبر بود،و برابر نقل مورخین و اهل سیر از عامه و خاصه نبى اکرم فرموده است:انا مدینة العلم و على بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب (10)همچنین نقل کرده‏اند که فرمود:انا دار الحکمة و على بابها (11) .خود حضرت امیر علیه السلام فرمود:لقد علمنى رسول الله صلى الله علیه و آله الف باب کل باب یفتح الف باب (12) .یعنى رسول خدا مرا هزار باب از علم یاد داد که هر بابى هزار باب دیگر باز میکند.شیخ سلیمان بلخى در کتاب ینابیع المودة مینویسد که على علیه السلام فرمود.سلونى عن اسرار الغیوب فانى وارث علوم الانبیاء و المرسلین (13) .(درباره اسرار غیب‏ها از من بپرسید که من وارث علوم انبیاء و مرسلین هستم) و باز نوشته‏اند که پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود علم و حکمت بده جزء تقسیم شده نه جزء آن بعلى اعطاء گردیده و یک جزء به بقیه مردم و على در آن یک جزء هم اعلم مردم است (14) .و از ابن عباس روایت شده است که پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود:على بن ابى طالب اعلم امتى،و اقضاهم فیما اختلفوا فیه من بعدى (15) یعنى على بن ابیطالب دانشمندترین امت من است و در مورد آنچه پس از من اختلاف کنند داناترین آنها در داورى کردن است.ابن ابى الحدید که از دانشمندان بزرگ اهل سنت بوده و نهج البلاغه را شرح کرده است گوید که کلیه علوم اسلامى از على علیه السلام تراوش نموده است و آنحضرت معارف اسلام را در سخنرانیهاى خود با بلیغ‏ترین وجهى ایراد نموده است.على علیه السلام صریحا فرمود:سلونى قبل ان تفقدونى.بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!و از این جمله کوتاه میزان علم آنجناب روشن میشود زیرا موضوع علم را قید نکرده و دائره سؤالات را محدود ننموده است بلکه مردم را در سؤال از هر نوع مشکلات علمى آزاد گذشته است و این سخن دلیل احاطه آنحضرت برموز آفرینش و اسرار خلقت است و چنین ادعائى بغیر از وى از کسى دیده و شنیده نشده است چنانکه ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه گوید همه مردم اجماع کردند بر اینکه احدى از صحابه و علماء نگفته سلونى قبل ان تفقدونى مگر على بن ابیطالب (16) .علماء و مورخین (از عامه و خاصه) نوشته‏اند که على علیه السلام فرمود سلونى قبل ان تفقدونىـاز من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید بخدا سوگند اگر بر مسند فتوى بنشینم در میان اهل تورات باحکام تورات فتوى دهم در میان اهل انجیل بانجیل و در میان اهل زبور به زبور و در میان اهل قرآن بقرآن بطوریکه اگرخداوند آن کتابها را بسخن در آورد گویند على راست گفت و شما را بآنچه در ما نازل شده فتوى داد و باز فرمود بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید سوگند بآنکه دانه را (در زیر خاک) بشکافت و انسان را آفرید اگر از یک یک آیه‏هاى قرآن از من بپرسید شما را از زمان نزول آن و همچنین در مورد شأن نزولش و از ناسخ و منسوخ و از خاص و عام و محکم و متشابهش و اینکه در مکه یا در مدینه نازل شده است خبر میدهم (17) .على علیه السلام با آنهمه علم و دانش در میان اشخاص جاهل و نادان افتاده بود و مردم جز تنى چند از خواص اصحابش از علم او بهره‏مند نمیشدند و مصداق سخن سعدى را داشت که گوید:عالم اندر میانه جهال‏ مثلى گفته‏اند صدیقان‏ شاهدى در میان کوران است‏ مصحفى در سراى زندیقانعلى علیه السلام همیشه آرزومند بود که صاحب کمالى پیدا کند تا از مشکلات علوم و اسرار آفرینش با او بازگو کند و اشاره بسینه خود کرده و میفرمود:ان ههنا لعلما جماـدر سینه من دریاى خروشان علم در تموج است ولى افسوس که کسى استعداد فهم آنرا ندارد.قوانین کلى طبیعى و اصول مسلمه‏اى که مورد تحقیق دانشمندان اروپا قرار گرفته است در سخنان و خطبه‏هاى على علیه السلام کاملا هویدا است و خطبه‏هاى آنحضرت مشحون از حقائق فلسفى و معارف اسلامى است که دانشمندان و فلاسفه بزرگ مانند صدر المتألهین و غیره استفاده‏هاى شایانى از آنها نموده‏اند.خلفاى ثلاثه که مدت 25 سال مسند خلافت را اشغال کرده بودند چنانکه سابقا اشاره شد در رفع مشکلات علمى و قضائى از آنجناب استمداد میکردند.در زمان خلافت آنحضرت دو فیلسوف یونانى و یهودى بخدمت وى مشرف شدند و پس از اندکى گفتگو از خدمتش مرخص گردیدند،فیلسوف یونانى گفت:فلسفه را از سقراط و ارسطو بهتر میداند،حکیم یهودى گفت:بتمام جهات فلسفه‏احاطه دارد (18) .شریفترین علوم علم مبدأ و معاد است که در کلام على علیه السلام به بهترین وجهى بیان شده است بطوریکه اسرار و رموز آنرا کسى جز آنحضرت نتوانسته است شرح و توضیح دهد.حدیث نفس و حدیث حقیقت که در برابر سؤال کمیل بن زیاد بیان فرموده مورد تفسیر علماى حکمت و عرفان قرار گرفته و در شرح آنها کتابها نوشته‏اند.هنوز براى عالم بشریت زود است که بتوانند سخنان آن بزرگوار را چنانکه باید و شاید ادراک کنند.على علیه السلام در حدود یازده هزار کلمات قصار (غرر و درر آمدى و متفرقات جوامع حدیث) در فنون مختلفه عقلى و دینى و اجتماعى و اخلاقى بیان فرموده و اول کسى است که در اسلام درباره فلسفه الهى غور کرده و بسبک استدلال آزاد و برهان منطقى سخن گفته است و مسائلى را که تا آنروز در میان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح کرده است و گروهى از رجال دینى و دانشمندان اسلامى را تربیت نموده که در میان آنان جمعى از زهاد و اهل معرفت مانند اویس قرنى و کمیل بن زیاد و میثم تمار و رشید هجرى وجود داشتند که در میان عرفاء اسلامى مصادر عرفان شناخته شده‏اند (19) .على علیه السلام در ادبیات عرب کمال تبحر و مهارت را داشت و قواعد علوم عربیه را او دستور تنظیم داد و علم نحو را بوجود آورد،در مسائل غامضه و مشکله جواب فورى میداد و معانى بزرگ و عالیه حکمت را در قالب کلمات کوتاه بیان مینمود،هر گونه سؤالى را درباره علوم مختلفه اعم از ریاضى و طبیعى و دیگر علوم بدون تأمل و اندیشه پاسخ میگفت و هرگز راه خطاء نمى‏پیمود،کسى از حضرتش کوچکترین مضرب مشترک اعداد را از یک تا ده سؤال کرد فورا فرمود:اضرب ایام اسبوعک فى ایام سنتک.یعنى شماره روزهاى هفته (7) را در روزهاى سال (360) ضرب کن که عدد منظور (2520) بدست خواهد آمد که از یک تا ده بدون کسر به آنها قابل تقسیم است.سرعت ادراک و انتقال،و تیز هوشى آنجناب بقدرى بود که همه را متحیر و متعجب میساخت چنانکه عمر گفت:یا على تعجب من از اینکه تو بر تمام مسائل علمى و قضائى و فقهى احاطه دارى نیست بلکه تعجب من از اینست که تو هرگونه سؤال مشکلى را در هر موردى که باشد بلافاصله و فورى و بدون اندیشه و تأمل جواب میدهى!حضرت فرمود اى عمر این دست من چند انگشت دارد؟عرض کرد پنج انگشت.فرمود پس چرا تو در پاسخ این سؤال اندیشه نکردى؟عرض کرد این واضح و معلوم است احتیاجى باندیشه ندارد،على علیه السلام فرمود کلیه مسائل در نظر من مانند پنج انگشت دست در نظر تست!على علیه السلام در اسرار هستى و نظام طبیعت حکیمانه نظر میکرد و سخنانى در توحید و الهیات و کیفیت عالم نامرئى بیادگار گذاشته است که در نهج البلاغه و سایر آثار او مندرج است.پى‏نوشتها:(1) سوره انعام آیه 59(3) سوره آل عمران آیه .179(3) شبهاى پیشاور ص 852 نقل از تفاسیر و کتب عامه.(4) علم را بحضورى و حصولى نیز تقسم کرده‏اند ولى آنچه بمقصود ما نزدیک است همان تقسیم علم بذاتى و کسبى است.(5) سوره کهف آیه .65(6) سوره آل عمران آیه .49(7) کیفیت وحى و الهام از نظر فلاسفه و دانشمندان بجهات مختلفه تعبیر شده است براى توضیح مطلب بکتاب(ماهیت و منشاء دین) تألیف نگارنده مراجعه شود.(8) سوره جن آیه .26(9) سوره نجم آیه .5(10) مناقب ابن مغازلى ص 80ـکفایة الطالب باب 58 ص 221ـفصول المهمه ابن صباغ ص 18(11) ذخائر العقبى ص 77ـکشف الغمه ص 33(12) خصال صدوق جلد 2 ص 176(13) ینابیع المودة باب 14 ص 69(14) ینابیع المودة باب 14 ص 70ـکشف الغمه ص 33(15) ارشاد مفید جلد 1 باب 2 فصل 1 حدیث 1(16) کفایة الخصام ص 673 شرح نهج البلاغه جلد 2 ص 277(17) ینابیع المودة ص 74ـارشاد مفید جلد 1 باب 2 فصل 1 حدیث 4ـامالى صدوق مجلس 55 حدیث 1ـمناقب خوارزمى.(18) نقل از کتاب افکار اممـباید دانست که ارسطو و امثال او را نمیتوان با على علیه السلام قابل قیاس دانست زیرا بطوریکه گفته شد علم امام لدنى و الهامى است ولى علم دانشمندان تحصیلى و اکتسابى است و گفته آن فیلسوف هم از این نظر بوده که او دانشمندتر از سقراط و ارسطو کسى را سراغ نداشت.(19) شیعه در اسلام ص 20
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۲۱
مصطفی خاکساری
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در سال دهم هجری، برای انجام فریضه ی حج و تعلیم آن به همگان، از مدینه به مکه سفر کرد. از آن جا که بسیاری از مسلمانان پیش تر از این سفر اطلاع یافته بودند، گروه هایی بسیار برای این که اعمال حج را در حضور آن حضرت انجام دهند و آداب و مناسک را از خود پیامبر بیاموزند، به مکه آمدند و همراه آن حضرت حج به جا آوردند. چون این حج با آخرین سال از عمر شریفپیامبر صلّی الله علیه و آله مصادف شد، آن را حجّة الوداع نامیدند.   پس از پایان فریضه ی حج، آن حضرت با جماعتی بسیار از مسلمانان روانه ی مدینه شدند. کاروان به منطقه ای به نام غدیر خم -در نزدیکی جُحفه- رسید که فرشته ی وحی فرود آمد و به پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله دستور توقف داد. آن گاه این آیه نازل شد:(( یا اَیّها الرّسول بَلِّغ ما اُنزلَ اِلیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه وَ اللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس ))؛                                                               "ای پیامبر، آن چه از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان، و اگر نرسانی، رسالت خدا را به جا نیاورده ای. خداوند تو را از گزند مردم حفظ می کند."
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۴
مصطفی خاکساری